کانال زمین شناسی فرهاد بابایی

در شاه‌نامه فردوسی روایت عجیبی وجود دارد...

وقتی زال می‌خواست از سیمرغ خداحافظی کند، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال می‌دهد و می‌گوید هر وقت در تنگنا قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا‌ من به یاری‌ات بشتابم.

سال‌ها می‌گذرد...

رودابه همسرِ زال،
رستم را آبستن می‌شود و ناتوان از وضع‌حمل در بستر مرگ می افتد...

زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد...

سیمرغ به یاری همسر و فرزندش می‌آید و از مرگ می‌رهاندشان...

زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم‌ می دهد تا در تنگنا آن‌ها را به آتش بکشد...

سال‌ها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار، دچار زخم‌های فراوان می‌شود و مستاصل از شکست، پر دوم را به آتش میکشد...

سیمرغ آشکار می گردد.

رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را بر‌ملا می‌نماید.

رستم پیروز می شود...

اما راز سر به مُهری که فردوسی قرن‌هاست آن را پنهان کرده، این‌جاست...!

فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرد!

در هیچ جای شاه‌نامه نشان و خبری از پر سوم نیست!

سرنوشت پر سوم در پرده‌ معماست

حتی هنگامی که رستم در هفت‌خوان در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، ویا زمانی که سهراب در دستانش کشته می‌شود چرا بجای درخواست نوش دارو،پر سوم را به آتش نمی‌کشد.

یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهر‌گون گرفتار می‌آید، کشته می‌شود، ولی پر سوم را به آتش نمی‌کشد!!

چه چیز با ارزش تر از جانش که مرگ را می‌پذیرد ولی پر سوم را نگاه می دارد؟

چرا؟!

رستم پر سوم را به چه کسی سپرده‌است؟!

پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟

و در چه زمانی به آتش کشیده‌شود!؟


@geology1972

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
(حافظ)

♦️نام شش زوج عشاق نامدار دوران کهن را به خاطر بسپارید.

🔹نام رستم و سودابه را که با جذبه ی عشق به هم نزدیک شدند.

🔹نام يوسف و زليخا را كه ناشناسانه از دو ديار دوردست به هم پيوستند.

🔹نام شيرين و فرهاد را كه يكی در آتش عشق می سوخت و ديگری، سر بی وفايی داشت.

🔹نام لیلی و مجنون را كه جز به خاطر هم نزيستند و چيزی جز يكديگر نديدند.

🔹نام جميل و بثينه را كه يكی پيرانه سر، دل به مهر ديگری بست و ديوانه وار، سر در پای عشق جانان نهاد.

🔹نام سليمان و بلقيس را كه هر دو دلی آكنده از هوس داشتند و چشمان سياه ملكه سبا، هر دم، بر آتش این هوس دامن مي زد.

🔸نام اين دلدادگان را به خاطر بسپاريد تا در مكتب عشق درسی نكو آموخته باشيد.

🔸عشق ورزيدن هنری بس بزرگ است؛ هر چند، عاشق را زر و زور نمی بخشد، اما او را همتراز بزرگترين قهرمانان جهان می كند.

🔸شايد مردم جهان، ماجراهای زندگی «وامق و عذرا» را ندانند، اما نام اين دو دلداده را همواره به خاطر خواهند داشت.

🔸شايد مردم ندانند كه آنان چه كردند و عمر خويش را چگونه گذراندند، اما اين را نيك می دانند كه «وامق و عذرا» روزگاری دل به مهر هم دادند و عشق ورزيدند.

✍ مگر چيز ديگری به جز عشق، از زندگی، باید دانست؟


@geology1972

♦️یاران فراموش کردند عشق

✍ فرهاد بابایی

🔹سعدی، علیه الرحمه، چندین سده پیش از فیلسوف بزرگ و اقتصاددان شهیر آلمانی، کارل مارکس، با سرودن این شعر:

چنان خشک سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق

این نظریه علمی را ارائه داد: اقتصاد زیربناست.

🔹هدف و غایت سعدی از سرودن این شعر، نه توجه دادن مخاطب به جنبه های زیبا شناختی شعرش، بلکه می خواهد یکی از اصول مهم و بنیادین را در علم اقتصاد به ما یادآور شود .

🔹سعدی به صراحت تمام و به روشنی اشارت می کند که بر اثر خشک سالی (بخیل شدن آسمان بر زمین)، ممات بر حیات مستولی شد، خوان و نان دمشق یان منقطع شد، معیشت آنان رو به وخامت نهاد، فقر و تنگدستی بر آنان چیره و به منتهی درجه خود رسید، به گونه ای که:
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ

در چنین اوضاع و احوالی، آرام آرام عشق رنگ می باخت، و در عوضِ آن، نفرت و تندخویی پررنگ می شد. خون بر سر و صورت هم ریختند، آنانی که تا دیروز، نرد عشق می زدند.

عشق به کناره می رفت، غم به کنار می رسید. بنیان خانواده ها، سخت بی بنیان شده، فرو می ریخت.

دختران را همه جنگ است و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر می بینم

✍ آری، اقتصاد زیربناست. زیربناست برای همه چیز و برای همه کس، چه آنها که به راه عقل (علم) می روند و چه آنهایی که به عالم دیوانگان (عشق) قدم می نهند!

@geology1972