تخم مرغ ها را ندزدیم(5)
پیشتر درباره جعبه سیاه بودن آموزش و پرورش یک جامعه نوشته بودم. جالب این که این جمله گوهر بار را از زبان یکی از مسوولان آ.پ. در یکی از همان سمیناهارهای مرسوم شنیدم، همایشی بدون هیچ بازده علمی و حرفه ای، یک وقت کشی آشکار که تلاش کرده بودند تهی بودنش را با پر و پیمانی میز صبحانه و نهارش جبران کنند! نمی دانم چقدر هزینه این ریخت و پاش بی دلیل شده بود اما شاهدی بود بر همان ادعای جعبه سیاه بودن آموزش و پرورش یک مملکت از زبان سخنران و بانی همایش! در شهری که بی عدالتی آموزشی غوغا می کند برگزاری چنین همایشی توجیه ناپذیر است. فرصتی دست داد و قبل از زمان نهار این نکته را خصوصی به مسوول مذکور گوشزد کردم: دو پاسخ شنیدم، یکی از یکی دردآورتر: «اول اینکه قابل شما عزیزان را ندارد و آن قدر در ادارات ریخت و پاش های آن چنانی می کنند که این هیچ است! دوم هم آن که همکاران زحمت زیاد و حقوق کم دارند، شاید این سفره کمی جبران کند، بماند که برخی از همکاران که حق التدریسهای بالایی دارند و لی برای این همایش وقت گذاشته اند باید یک طوری راضی بر گردند!» با این پاسخهادیگر مطمئن شدم که آ.پ. هر مملکتی جعبه سیاه آن جامعه نباشد، آ.پ. ما قطعا هست!
اغلب به اشتباه فکر می کنیم که صنعت پر رونق «پرورش آقازادگان رانت خوار» فقط درسطح معینی از روابط قدرت بروز پیدا می کند و تا والدین فردی به آن سطح از روابط و نفوذ در ساختار حکومتی نرسیده باشند آقازاده محسوب نمی شوند و رانتی نصیبشان نمی شود! اما تجربه حقیر در حیطه آ.پ. نشان داده است که درست مثل هاگ های قارچ که در همه جا پراکنده اند، هاگ های آقازادگی هم در تمام سطوح نفوذ و قدرت حاضرند و فقط منتظرند تا با جمع شدن گرما و رطوبت و تاریکی در یک جا، مثل قارچ روی تنه فلان سازمان و بهمان نهاد رشد کنند و شیره اش را بمکند. (هر چه باشدقارچ بار خلاف گیاه چون با نور و فتوسنتز میانه ای ندارد توان تولید غذای خود را هم ندارد و اغلب با تجزیه سایر موجودات تغذیه می کند). منتها اینها در مرحله هاگی آقازاده نام ندارند بلکه «نورچشمی» خطاب می شوند: والدین نورچشمی ها معمولا آدم های مهمی نیستند ولی به فرد یا کاری کمی مهم مربوطند.
در یکی از همین دانشگاههای معلم پرور، در زمان انتخاب واحد ظرفیت چهل نفره یک کلاس پر متقاضی به دلیل کوچک بودن فضای کلاس اضافه نمی شود و نهایتا کل برنامه دانشجویانی که نیاز به آن واحد دارند به هم می ریزد ولی سه نورچشمی را مازاد بر ظرفیت اصلی در همان کلاس جا می دهند. مهم نیست نورچشمی ها در زمان انتخاب واحد چند واحد برمی دارند چون در نهایت هر واحدی را که بخواهند برایشان می گیرند، حتی واحدهایی که پیش نیازش را نگذرانده اند با پیش نیازش در یک ترم با هم می گذرانند در حالی که این کار خلاف مقررات است و واحد دوم سایر دانشجویان حذف می شود...
در مدارس دولتی خوب معمولا دو ظرفیت ثبت نام هست: ظرفیت واقعی که فقط مسوولان اداره و کادر اجرایی مدرسه از آن خبر دارند و ظرفیتی که طبق آن ثبت نام از مردم صورت می گیرد و طبعا کمتر از ظرفیت واقعی است چون مدیر مدرسه برای راضی نگه داشتن روسایش در اداره و حفظ سمتش یک یا دو کلاس و بهترین معلمانش را برای «نورچشمی» هایی خالی نگه می دارد که از اداره تلفنی یا با توصیه نامه حواله مدرسه می شوند، مثلا نوه رییس سابق ناحیه و... همه اینها در حالی است که دانش آموزانی که در همان محدوده ، گاهی دیوار به دیوار مدرسه ساکن هستند به دلیل واهی «پر شدن ظرفیت» به مدارس دورتر ارجاع و ناچار به تحمل زحمت و هزینه اضافی می شوند!
یک جعبه سیاه بی نقص از جامعه مان! اما خود مفهوم جعبه سیاه است که خطرناک است: اگر این آموزش و پرورش «لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب »ما واقعا در طلب توسعه مملکت و سعادت ملت باشد باید جعبه سیاه بودن را ، انعکاس منفعل جامعه لنگ و لوکترمان بودن را و مدیرانی که آن را فقط جعبه سیاه می خواهند فراموش کند و موتور محرک باشد و جعبه سیاه بودن را به عهده تاریخ بگذارد. فاطمه حسینی 97/7/17 @Far_hosseini
پیشتر درباره جعبه سیاه بودن آموزش و پرورش یک جامعه نوشته بودم. جالب این که این جمله گوهر بار را از زبان یکی از مسوولان آ.پ. در یکی از همان سمیناهارهای مرسوم شنیدم، همایشی بدون هیچ بازده علمی و حرفه ای، یک وقت کشی آشکار که تلاش کرده بودند تهی بودنش را با پر و پیمانی میز صبحانه و نهارش جبران کنند! نمی دانم چقدر هزینه این ریخت و پاش بی دلیل شده بود اما شاهدی بود بر همان ادعای جعبه سیاه بودن آموزش و پرورش یک مملکت از زبان سخنران و بانی همایش! در شهری که بی عدالتی آموزشی غوغا می کند برگزاری چنین همایشی توجیه ناپذیر است. فرصتی دست داد و قبل از زمان نهار این نکته را خصوصی به مسوول مذکور گوشزد کردم: دو پاسخ شنیدم، یکی از یکی دردآورتر: «اول اینکه قابل شما عزیزان را ندارد و آن قدر در ادارات ریخت و پاش های آن چنانی می کنند که این هیچ است! دوم هم آن که همکاران زحمت زیاد و حقوق کم دارند، شاید این سفره کمی جبران کند، بماند که برخی از همکاران که حق التدریسهای بالایی دارند و لی برای این همایش وقت گذاشته اند باید یک طوری راضی بر گردند!» با این پاسخهادیگر مطمئن شدم که آ.پ. هر مملکتی جعبه سیاه آن جامعه نباشد، آ.پ. ما قطعا هست!
اغلب به اشتباه فکر می کنیم که صنعت پر رونق «پرورش آقازادگان رانت خوار» فقط درسطح معینی از روابط قدرت بروز پیدا می کند و تا والدین فردی به آن سطح از روابط و نفوذ در ساختار حکومتی نرسیده باشند آقازاده محسوب نمی شوند و رانتی نصیبشان نمی شود! اما تجربه حقیر در حیطه آ.پ. نشان داده است که درست مثل هاگ های قارچ که در همه جا پراکنده اند، هاگ های آقازادگی هم در تمام سطوح نفوذ و قدرت حاضرند و فقط منتظرند تا با جمع شدن گرما و رطوبت و تاریکی در یک جا، مثل قارچ روی تنه فلان سازمان و بهمان نهاد رشد کنند و شیره اش را بمکند. (هر چه باشدقارچ بار خلاف گیاه چون با نور و فتوسنتز میانه ای ندارد توان تولید غذای خود را هم ندارد و اغلب با تجزیه سایر موجودات تغذیه می کند). منتها اینها در مرحله هاگی آقازاده نام ندارند بلکه «نورچشمی» خطاب می شوند: والدین نورچشمی ها معمولا آدم های مهمی نیستند ولی به فرد یا کاری کمی مهم مربوطند.
در یکی از همین دانشگاههای معلم پرور، در زمان انتخاب واحد ظرفیت چهل نفره یک کلاس پر متقاضی به دلیل کوچک بودن فضای کلاس اضافه نمی شود و نهایتا کل برنامه دانشجویانی که نیاز به آن واحد دارند به هم می ریزد ولی سه نورچشمی را مازاد بر ظرفیت اصلی در همان کلاس جا می دهند. مهم نیست نورچشمی ها در زمان انتخاب واحد چند واحد برمی دارند چون در نهایت هر واحدی را که بخواهند برایشان می گیرند، حتی واحدهایی که پیش نیازش را نگذرانده اند با پیش نیازش در یک ترم با هم می گذرانند در حالی که این کار خلاف مقررات است و واحد دوم سایر دانشجویان حذف می شود...
در مدارس دولتی خوب معمولا دو ظرفیت ثبت نام هست: ظرفیت واقعی که فقط مسوولان اداره و کادر اجرایی مدرسه از آن خبر دارند و ظرفیتی که طبق آن ثبت نام از مردم صورت می گیرد و طبعا کمتر از ظرفیت واقعی است چون مدیر مدرسه برای راضی نگه داشتن روسایش در اداره و حفظ سمتش یک یا دو کلاس و بهترین معلمانش را برای «نورچشمی» هایی خالی نگه می دارد که از اداره تلفنی یا با توصیه نامه حواله مدرسه می شوند، مثلا نوه رییس سابق ناحیه و... همه اینها در حالی است که دانش آموزانی که در همان محدوده ، گاهی دیوار به دیوار مدرسه ساکن هستند به دلیل واهی «پر شدن ظرفیت» به مدارس دورتر ارجاع و ناچار به تحمل زحمت و هزینه اضافی می شوند!
یک جعبه سیاه بی نقص از جامعه مان! اما خود مفهوم جعبه سیاه است که خطرناک است: اگر این آموزش و پرورش «لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب »ما واقعا در طلب توسعه مملکت و سعادت ملت باشد باید جعبه سیاه بودن را ، انعکاس منفعل جامعه لنگ و لوکترمان بودن را و مدیرانی که آن را فقط جعبه سیاه می خواهند فراموش کند و موتور محرک باشد و جعبه سیاه بودن را به عهده تاریخ بگذارد. فاطمه حسینی 97/7/17 @Far_hosseini