غزل
اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وين دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون مصلحت انديشی دور است ز درويشی
هم سينه پر از آتش هم ديده پرآب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
اين قصه اگر گويم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زين دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پير شدی حافظ از ميکده بيرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
@falhafez_com
اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وين دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون مصلحت انديشی دور است ز درويشی
هم سينه پر از آتش هم ديده پرآب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
اين قصه اگر گويم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زين دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پير شدی حافظ از ميکده بيرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
@falhafez_com