#اعتراف
سلام عزیزم
یادمه اوایل که ازدواج کردم عید قربان بود و هممون خونه ی پدرشوهرم جمع شدیم که قربونی کنیم.
من دو تا برادرشوهر دارم که از همسرم بزرگترن و بشدت باهاشون رودربایستی دارم 😅
سال اول واسه اینکه نشون بدم اصلا خجالتی نیستمو باهاشون راحتم رفتم کنار منقل کباب و یه تیکه نون برداشتم حالا از شانس گندم برادرشوهرام سر منقل بودن 😂😣
اونجا اصراااار که من فقط چربیا رو میخورمااا فقط چربی :) حس زرنگی هم داشتم
برادرشوهرم با خنده گفت باشه جیگرا واسه ما چربیا واسه تو
دو تا سیخ کبابم یه گوشه بود و رنگشو سفید بود گفتم این دوتام واسه من😶🌫️
نگو اونا اسمش دنبلان بود و یجای بد گوسفند 😫😫
شوهرم رسید و پیش اونم اصرااار که این دوتا واسه منه
تا اخر دستمو گرفتو کشید یه کنار گفت جون مادرت کوتاه بیا اونا بیضه های گوسفنده شرفمو بردی ززززن 🤣🤣🤣🤣
سلام عزیزم
یادمه اوایل که ازدواج کردم عید قربان بود و هممون خونه ی پدرشوهرم جمع شدیم که قربونی کنیم.
من دو تا برادرشوهر دارم که از همسرم بزرگترن و بشدت باهاشون رودربایستی دارم 😅
سال اول واسه اینکه نشون بدم اصلا خجالتی نیستمو باهاشون راحتم رفتم کنار منقل کباب و یه تیکه نون برداشتم حالا از شانس گندم برادرشوهرام سر منقل بودن 😂😣
اونجا اصراااار که من فقط چربیا رو میخورمااا فقط چربی :) حس زرنگی هم داشتم
برادرشوهرم با خنده گفت باشه جیگرا واسه ما چربیا واسه تو
دو تا سیخ کبابم یه گوشه بود و رنگشو سفید بود گفتم این دوتام واسه من😶🌫️
نگو اونا اسمش دنبلان بود و یجای بد گوسفند 😫😫
شوهرم رسید و پیش اونم اصرااار که این دوتا واسه منه
تا اخر دستمو گرفتو کشید یه کنار گفت جون مادرت کوتاه بیا اونا بیضه های گوسفنده شرفمو بردی ززززن 🤣🤣🤣🤣