عشق سیستو


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


اینجاازسیستان میگوییم،ازسرزمین رستم ویعقوب لیث،از تاریخ وتمدن۷هزارساله،ازمطالبات شما مردم برای آبادانی سیستان
کانال عشق سیستو
بشماره مجوز1-4-61-68978-1-1ازوزارت فرهنگ وارشاداسلامی

ارتباط با ادمین«فرزند سکوهه»
@SARDAR30STO
@ghamkharsisto

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


جریمه‌های رانندگی در ایام نوروز گران می‌شود

🔹رئیس پلیس راهور:

🔸تمامی جریمه‌های رانندگی در ایام نوروز یک سوم بیشتر از رقم اصلی اعمال می‌شود و این موضوع در اصلاح جدید آیین نامه تصادفات هم درج شده است.

🔸امسال در نوروز برای اولین بار فاصله طولی خودروها در جاده‌ها سنجیده می‌شود و اگر فاصله وسیله نقلیه با خودروی جلویی کمتر از ۲ ثانیه باشد جریمه می‌شوند و مبلغ جریمه آن هم ۱۵۰ هزار تومان است.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


#سیستان
#میـــل_نادر

🔸این اثر تاریخی در فاصله ۴۲ کیلومتری شهرستان نیمروز و ٣٠ كيلومترى شهرستان زابل در کنار جاده ی نيمروز به نهبندان واقع شده است، این سازه در جنوب غربی دریاچه هامون قرار گرفته است از خشت و گل، و پلکانی که به بالای آن منتهی می شود ساخته شده است. در حال حاضر ۱۴ متر ارتفاع دارد.
این میل از زمانهای قدیم بعنوان راهنمای کاروانیان مورد استفاده قرار می گرفته و در دوره نادرشاه افشار یک بار مورد مرمت قرار میگیرد و عنوان میل نادری را بخود اختصاص داده است. این اثر تاریخی توسط میراث فرهنگی شهرستان نیمروز در پاییز سال ۹۷مرمت شده است.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


کودک زابلی با لباس زیبای محلی سیستان،بر ساحل زیبای هامون

#آب_آبادی

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🎼 کُچکِ سیستونی

#آهنگ_سیستانی

✍ شاعر 🔹 استاد پیام سیستانی

🎤 خواننده🔹 صالح بهمنش

میکس و مسترینگ🔹نیمامهدوی
#آهنگ_سیستانی
#غزل_سیستانی
#سیتک_سیستانی
#موسیقی_محلی_سیستان
#موسیقی_فولکلور_سیستان

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


#صدای_شما

مشکلات مدیریت پسماند در برخی محلات زاهدان ادامه دارد

🔸کمبود سطل‌های زباله در برخی محلات زاهدان، از جمله جانبازان ۱۶، به مشکلی جدی برای ساکنان تبدیل شده است. وقتی سطل‌های موجود پر می‌شوند، شهروندان مجبورند زباله‌های خود را در کنار خیابان بگذارند. این وضعیت، با توجه به طوفان‌های شدید زاهدان، باعث پراکندگی زباله‌ها در سطح خیابان‌ها و ایجاد صحنه‌های ناخوشایند می‌شود.

🔸ساکنان این محله بارها از وضعیت مدیریت پسماند گلایه کرده‌اند. به گفته آنان، نبود تعداد کافی مخازن زباله و تأخیر در جمع‌آوری پسماندها، علاوه بر ایجاد آلودگی محیطی، مشکلات بهداشتی نیز به همراه دارد. در روزهای طوفانی، زباله‌ها در معابر پخش می‌شوند و این مسئله چهره نامناسبی به شهر می‌دهد.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


کشف بیش از ۸ کیلو گرم هروئین در زابـل

فرمانده انتظامی زابـل:

🔸ماموران پس از هماهنگی های لازم به منزل این فرد اعزام و در بازرسی از محل مقدار ۸کیلو و ۲۰۰گرم هروئین را کشف و سه نفر سوداگر مرگ که در پوشش مسافر قصد انتقال مواد را داشتند، دستگیر و به مراجع قضائی معرفی شدند.


🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸 قهرمان زابلی🔸

(حسین خمکی)

بخش دوم

🔸در نیمه ی دوم دهه ی چهل بود که قهرمان زابلی ، به جز شرکت در مراسم دولتی و ملی چهار آبان و بیست و هشتم مرداد ، روز نجات آذربایجان و سالگرد فرمان مشروطیت و ...برای گذران زندگی و امرار معاش خویش در گوشه و کنار زابل ، به ویژه بازارچه قایمی ، معرکه می گرفت و به کارهای قهرمانی مانند پاره کردن زنجیر و گذشتن از حلقه و رفتن زیر بار وزنه های سنگین ، می پرداخت ؛ هرچند حرفه ی اصلی حسین خمکی ، خرید مرغ و خروس و جوجه از روستا ها و فروش آن ها در شهر بود.
🔸مشتری این معرکه ها ، به ویژه کارهای پهلوانی،بیشتر دانش آموزانی بودند که به محض تعطیلی مدرسه های شان ، یک راست به بازارچه ی قایمی می رفتند تا تماشاگر برنامه های متنوع پرده خوانی ، نمایش مار ، چشم بندانی ، پته بازی ، مجل بازی ، به ویژه کارهای محیرالعقول قهرمانی پهلوان زابلی باشند ،
🔸بجز دانش آموزان ، کارگران ، بازاریان و برخی خانواده ها نیز ، به این کارها اقبال نشان می دادند.
🔸معرکه ی قهرمان زابلی ، از ساعت چهار بعدازظهر که مدرسه ها تعطیل می شد ، رونق بیشتری می گرفت.
در یکی از روزهای هفته ، قهرمان زابلی تنها میدان دار بازارچه ی قایمی بود.
🔸وقتی همراه همکلاسی ها  به بازارچه رسیدیم ، او را در نقش جنگاوری می دیدم  که داشت برای مبارزه با آهن و پولاد ، خودش را آماده می کرد.
🔸پس از چند حرکت نمایشی سنگین مثل پاره کردن زنجیر ، بلندکردن وزنه های سنگین ، قراردادن شانه در زیر وزنه های ۱۰ ، ۲۰ کیلویی که آن ها را به آسمان پرتاب می کرد ، نوبت به گذشتن از حلقه ی فلزی رسید،
🔸حلقه ای بسیار تنگ که اگر بدنی ورزیده و عضلانی نداشتی ، نمی توانستی از آن بگذری ، به ویژه برای کسانی که چاق بودند و شکم داشتند ، نزدیک شدن به آن جزو رویا ها به حساب می آمد.
🔸قهرمان زابلی ، با یک حرکت جانانه به جانب حلقه ، خیز برداشت ، ابتدا پای راست اش را از آن گذراند و سپس خم شد تا دست راست ، شانه ی راست و بالا تنه اش را از آن بگذراند و سپس پای چپ و نیم تنه ی چپ اش را عبور دهد.
🔸هرچه تلاش کرد تا پای چپ اش را درون حلقه جای دهد ، نتوانست ، گویی حلقه ، از همیشه تنگ تر شده بود ، انگار قهرمان زابلی آن روز آبگوشت بیشتری خورده بود و شکم اش بیشتر از بارهای قبل ، برآمده بود.
🔸چند بار خود را پیچ و تاب داد ، به خودش فشار آورد.بالاخره پای چپ و دست و شانه ی چپ را نیز درون حلقه جای داد ،اما نمی توانست قوس کمرش را از داخل حلقه عبور دهد.سر و دو دست و دو پای  راست و چپ ، از حلقه گذشته بود ولی قوس کمر و باسن ، بیرون حلقه قرار گرفته بود.
🔸زور بیشتری زد ، در آن روز گرم و در برابر آفتاب سوزان زابل ، عرق از سرتاسر تن و بدن قهرمان سرازیر شده بود ، گویی از شنای درون ( نوبر آقا ) یا ( نورو ) برمی گشت.
نومیدانه ، سرش را بلند کرد و باصدای گرفته ای گفت : صلوات.
🔸همه یک صدا صلوات فرستادند.
بار دیگر زور زد اما حلقه ، یاری نمی کرد .
دوباره ، روبه حاضران کرد و صلواتی فرستاد ولی افاقه نکرد.
🔸با صدایی خفه و حالی خراب ، گفت : به نظرم درین مجلس ، آدم ناپاکی حضور دارد که کارم به درستی پیش نمی رود . لعنت به خرمگس معرکه!
و بازهم با تمام قوا به خود فشار آورد ، شاید حلقه را مغلوب کند ، اما نشد.
داشت در آن گرمای وحشتناک از حال می رفت.
این نخستین باری بود که قهرمان زابلی، مغلوب آهن و پولاد می شد.
🔸یکی از پیرمردان تماشاچی ، دلش به حال قهرمان زابلی سوخت و گفت:بنده خدا دارد بی هوش می شود ، گاری را بیاورید تا قهرمان را روی آن بگذاریم و پیش محمد جوشکار ببریم تا حلقه را از وسط قطع کند.
🔸یکی از بچه های تماشاچی، گاری یی را که درون بازارچه ی قایمی پارک شده بود تا در وقت لزوم ، روغن سیاه برای نانوایی سنگکی غلامعلی کیخا و آچاک بیاورد ، به راه انداخت و دو، سه نفر دیگر این‌طرف و آن طرف حلقه را گرفتند و با یک یاعلی ، قهرمان را بلند کرده، داخل گاری گذاشتند.به سرعت و باشتاب هرچه تمام تر گاری را به چهار راه شهربانی رساندند و جمعیت تماشاچی صلوات گویان ، به دنبال گاری می دویدند.تا این که گاری به تنها جوشکاری و کاربیت کاری زابل که بعد از اداره پست و در همسایگی بهداری قرار داشت، رسید.
ازبس حلقه ی روی گاری به اینور و اونور ، تاب خورده بود ، بدن عرق کرده ی قهرمان زابلی ، با روغن های سیاه کوره ها و نانوایی ها ، سیاه شده بود،آن گونه که نمی توانستی قهرمان را بشناسی.
🔸وقتی به جوشکاری رسیدیم ، سه،چهارنفر حلقه را گرفتند و از گاری پیاده کردند، جوشکار پیش آمد و طوری که بدن قهرمان نسوزد،با یک خال جوش ،حلقه را پاره کرد.
🔸قهرمان زابلی ، بلند شد ، مشتی روی سینه اش کوبید و باصدای بلند گفت:
حسین خمکی!
🔸تو را چه به قهرمانی ، برو جوجه فروشی ات را بچسب!

ادامه دارد

✍ استاد ابراهیم سرحدی

درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸اهل سیستانم من🔸

خانه ام گنبدی است.
روی دیوار بلندش بی شک،
سقفی از خوشبختی ست.
مادرم دامنی دارد به قشنگی بهار،
ومن آرام کنارش خوابم.

🔸اهل سیستانم من🔸
مردمان شهرم ،همه بس خورشیدند.
گرم سر گرم فروش عشق اند

🔸اهل سیستانم من🔸
سرزمینم تنهاست,
در دل سرد کویر.
ساده آرام پر از آرامش,
به نگاه باران همه شب منتظرست.

🔸اهل سیستانم من🔸
کوه دارم به بلندای افق,
محو در عرفان است
ودلش عاشق یک مهمان است,
استواروپر مهر.

🔸اهل سیستانم من🔸
سرزمین رستم;
همه مردان زمین این شهر
یل دستانندلیک;
زنژاد سام اند.
🔸اهل سیستانم من🔸
مردمان این شهر
سال هایی ست که عادت دارند,
باد فریاد کند بر سرشان,
نقل ببارد شن زار.

🔸اهل سیستانم من🔸
کاش می شد که زمین تشنه ,
بوسه می زد لب یک دریا را
وبه گردن می کرد صدفی زیبا را
چه تماشایی بود عشق دریا به کویر.
پدرم سفره ی غیرت به کمر بست سحر,
تیشه ی همت خود را برداشت
تا که سیراب کند تشنه لب هامون را.
🔸اهل سیستانم من🔸

✍معصومه هراتی جوان

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


جمجمه ای که نخستین جراحی مغز در شهر سوخته زابل بر آن انجام شد
"موزه زاهدان"

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💠سیتک روستا💠

شور و هیجان بازی های بومی و محلی در روستاها

‌🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


یادش بخیر

جنگل جزینک سیستان

#آب_آبادی
#حق_آبه
#طبیعت

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


تصادف در زابـل ۷ مجروح برجا گذاشت

🔸محمد محمدی رئیس مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی زابل گفت: برخورد دو دستگاه خودروی سواری پژو و پراید با یکدیگر در این شهرستان هفت مصدوم بر جا گذاشت.

🔸سه نفر دیگر به‌صورت سرپایی از خدمات اورژانس بهره‌مند شدند.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸قهرمان زابــلی 🔸

( حسین خمکی )

بخش نخست

🔸حسین خمکی شاید آخرین نسل از نژاد پهلوانان و قهرمانانی باشد که ریشه در سنت و اصالت ایرانی ، آریایی داشته اند.
🔸این قهرمان بی ادعا ، روستایی و پاک نهاد ، در ایران شاهنشاهی پیش از انقلاب ، گل سر سبد و چهره شاخص حرکات نمایشی و ورزشی مراسمی چون چهار آبان ، نهم آبان ، بیست و هشت مرداد و... بود؛
🔸مردی با بدنی ستبر ، بازوانی نیرومند ، سینه ای فراخ ، گردنی افراشته و موهایی ریخته بر گردن و شانه.
🔸دهه.هفتاد بود که همچون بسیاری از معلمان ، صبح ها خود را به چهار راه زهک می رساندم و با مینی بوس به عزم دبیرستان فارابی ، راهی زهک می شدم.
مینی بوس پر از مسافربود و فقط ردیف آخر مینی بوس ، یکی ، دو جای خالی داشت،
برای این که پر نشود باشتاب ، طول مینی بوس را از داخل طی کردم و در ردیف آخر نشستم.
🔸وقتی مینی بوس راه افتاد و خیالم راحت شد که جایی برای خودم دست و پا کردم به چپ و راستم نگاه کردم.
🔸سمت چپم ، چهره ی آشنایی دیدم که موهای جوگندمی و چین و چروک های صورتش ، حکایت از میانسالی وی می کرد،
بقچه ای بین پاهایش و یکی دو کیف نسبتاً بزرگ در سمت چپ و راستش.
🔸هرچه به مغزم فشار آوردم نتوانستم ذهنم را برای شناختش ، متمرکز کنم.
گفتم ببخشید چهره ی شما خیلی آشناست ، اما هرچه فکر می کنم شما را به خاطر نمی آورم.
🔸با مناعت و تواضع ذاتی ، خود را حسین معرفی کرد ، حسین خمکی،
🔸تا این نام را شنیدم ، ذهنم بازگشتی به دست کم سی ، چهل سال پیش و اوج نام آوری این مرد کرد.
🔸گفتم :قهرمان زابلی خودمان !
با حسرت سری تکان داد و گفت: بله.
قهرمان زابلی!
🔸اما چه پهلوانی،چه قهرمانی !
حسرت و اندوه ، در سخنانش موج می زد .
گفتم :چرا اینطوری حرف می زنی ، مگه چی شده ؟
گفت :بی خیال
گفتم :پهلوان چه می کنی؟
🔸به بقچه و کیفش اشاره کرد و گفت:هربامداد ، با مینی بوس می رم زهک و جوراب و زیرپوش می فروشم ، دست فروشی می کنم ،
🔸توان داشتن مغازه ی ثابتی برای کاسبی ندارم ، در شهر هم جایی برای من نیست.
در آن مقطع خیلی دوست داشتم رسانه ای دستم می بود تا شرح زندگی قهرمان زابلی را با عکس و تفصیلات می نوشتم که این مرد روستایی و بی ادعا ، فکر نکند از ذهن کسانی چون من پاک شده است!
🔸لحظه ای چشم بستم و روزی را تصور کردم که قهرمان زابلی ,در جایگاه نمایش چهار آبان ، درحالی که دستبند ها و مچ بندهای چرمی به دست بسته بود و خفنانی چرمی به شکل ضربدر ، روی سینه داشت ، با معرفی گوینده ی ورزشگاه ، ظاهر شد.
🔸رستمی خوش اندام با ظاهری آرام.
صدای دست زدن ها و تشویق حاضران به ویژه بچه های مدرسه ای ، گوش آسمان را کر می کرد.
🔸قهرمان زابلی با اعتماد به نفس کامل در برابر هزاران چشم مشتاق ، به رسم ادب و احترام تعظیمی کرد ، چرخی زد و خود را به همه نشان داد.
🔸درکنار او تراکتوری ، آماده بود تا از روی سینه اش گذر کند.
🔸پهلوان به پشت دراز کشید ، چهار نفر قوی بنیه ، ورق آهنی کلفتی را روی سینه اش گذاشتند و تراکتور با تک چرخ جلو و چرخ عقب از روی سینه اش گذشت.
🔸پهلوان بلند شد و تشویق مردم ، او را برای ادامه ی شیرین کاری هایش ، توانمندتر ساخت.
دو جیپ آوردند و قهرمان زابلی ، کمرش را به پشت یکی ازین جیپ ها و دو پایش را به پشت جیپ دیگر محکم کرد و با علامت کارگردان و برگزار کننده مراسم هر دوجیپ، همزمان به پشت گاز می دادند، طوری که از لاستیک های عقب هر دو جیپ، دود بلند می شد اما قهرمان زابلی همچنان مقاومت می کرد بدون این که زانوانش،خم شود.
🔸صدای کف زدن های حاضران و آفرین و ستایش مردم ، برای پهلوان زابلی ، نوایی نیرو بخش بود.
🔸قهرمان ، از جای برخاست و به سوی موتورهای روسی رفت که برای این بخش از نمایش آماده بودند.
🔸نخست به جایگاهی رفت که دو یا سه متر از سطح زمین بلندتر بود ، یک پایش را این طرف و پای دیگرش را آن طرف قرار داد و یک سر زنجیر را که سر دیگر آن به کمر موتور روسی بسته بود،به دندان گرفت و با یک حرکت برق آسا از زمین کند و برای چند لحظه در هوا نگه داشت.
🔸آن گاه به سوی سه موتور روسی که در گوشه ای روشن نگه داشته شده بودند ، رفت،
یکی ، روبه رو و دو موتور در طرفین او قرار داشتند.
🔸موتور روبرو را با زنجیر به دندان گرفت و هریک از دو موتور سمت چپ و راست را که با زنجیر بسته شده بودند، دور دست چپ و دست راست خود پیچید و فرمان حرکت داد،
دریک لحظه هر سه موتور با آخرین قدرت ، به سمت جلو حرکت کردند و پهلوان هر سه ی آن ها را نگه می داشت.
🔸درین خیالات ، غرق بودم که با صدای راننده ی مینی بوس،به خود آمدم : زهک ، زهک !
به زهک رسیدیم.
🔸پهلوان زابلی ، بار سنگینی داشت،اما با چالاکی بقچه را روی سرش گذاشت و کیف ها را به دست گرفت و از مینی بوس پیاده شد.

ادامه دارد

✍ استاد ابراهیم سرحدی
🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


جاساز تریاک در پراید لو رفت

♦️فرمانده انتظامی شهرستان زابل: پلیس شهرستان زابل با اقدامات اطلاعاتی از انتقال یک محموله مواد مخدر به وسیله یک دستگاه سواری پراید مطلع و موضوع را در دستور کار قرار دادند.

🔸مامورين پليس پس از رصد و شناسايي، خودروی حامل بار مواد مخدر را با شگردهای خاص پلیسی متوقف و در بازرسی از آن مقدار 37کيلوگرم ترياک را که در قسمت‌های مختلف خودرو جاساز شده بود کشف و یک نفر سوداگر مرگ نیز دستگیر و تحويل مراجع قضایی گرديد.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


اختتامیه اولین جشنواره هنری ادبی قندک در زاهدان برگزار شد

🔸در ایام الله دهه مبارکه فجر با حضور جمع کثیری از دانش آموزان؛ منتخبین جشنواره و مسئولین حوزه های فرهنگی اختتامیه جشنواره هنری ادبی قندک در سالن همایش اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زاهدان برگزار شد.
🔸محسن سنچولی پردل مدیرعامل موسسه فرهنگی هنری هاتف جوان مکران ضمن خیر مقدم به مسئولین، دانش آموزان و منتخبین جشنواره گفت:
شرکت بیش از 5000 نفر در این جشنواره مایه افتخار برای ما در موسسه فرهنگی و هنری هاتف جوان مکران و دست اندرکان نشریه قندک است که برنامه ای با این گستردگی و این جمعیت گسترده کودکان و نوجوانان برگزار می شود و البته بار مسئولیت ما را برای سالهای آینده دو چندان می کند که با برطرف کردن کم و کاستی ها برای آینده این برنامه را باشکوه تر برگزار کنیم.
🔸وی در ادامه افزود: از مهمترین اهداف ما حفظ و گسترش همدلی و همراهی بین کودکان استان سیستان و بلوچستان و همچنین همدردی با کودکان مظلوم غزه و لبنان بود.
🔸در این مراسم ضمن تقدیر از برگزیدگان برنامه های شاد و متنوعی مثل اجرای سرود ، مسابقه و نمایش عروسکی اجرا شد .
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


تولد نوزاد ۵ کیلو گرمی در بیمارستان علی ابن ابیطالب(ع) زاهدان

🔸 دراتفاقی نادر یک نوزاد۵ کیلوگرمی در بیمارستان علی ابن ابی طالب زاهدان متولد شد.

🔸سمیه علم زاده مامای مسئول شیفت شب بیمارستان علی ابن ابی طالب زاهدان و مامای این نوزاد گفت:شب گذشته ۲۶بهمن ماه ساعت۲۲شب یک نوزاد با وزن۵ کیلوگرم و از طریق زایمان طبیعی در این بیمارستان متولد شد.

🔸این نوزاد که بنا به گفته ی مادر ۳۴ ساله فرزند چهارم خانواده بوده
دلیل اصلی بالابودن وزن نوزاد ابتلای مادر به دیابت می باشد.

🔸علم زاده افزود: معمولا جنین های درشت از طریق عمل سزارین به دنیا می آیند که در این مورد به همت وتلاش ماماهای ماهر و پرسنل بیمارستان و به کار گیری روش های نوین طب فشاری و انجام پوریشن های خاص زایمان فیزیولوژیک این تولد بدون بخیه و عوارض از طریق زایمان طبیعی انجام شد که خوشبختانه مادر و فرزند هر دو با شرایط مساعد امروز ترخیص شدند.
🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🌷 دوبیتی عاشقانه سیستانی 🌷

🟢نهال غم به جانم کرده ریشه
غم تو از دلم بیـــرون نَمیشهَ

🔴مُسلمانوُن بِگیـرِ. بَندِ دستم
اَجل سنگ اَست وآدم مثل شیشه

🔵بِــه قُربُــونِ دُو عُنـــابِ لَبِ تُــو
نَــبودَ عاشِـقی مِــثلِ مَــــنُ و تُـو

🔴شَـنیدَم شَـربَتِ زَهَـرم تُـو دادی
اَگَــر مُــردَم تَــصدُقِ سَـــرِ تُـــو

🟢 الا دختر تو را بر گیـرو اِمشوُ
کمربند تو را زر گیــرو اِمشوُ

🔵 کمربند تو را دادو به نقاش
نمی دانوُ تو ترکی یا قزلباش

گردآورنده 🔹 غلامعلی جوادی زاده

#سیستان
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸 نوروز در سیستان 🔸

           «  بخش دوم »

🔸هنوز خستگی جست و خیز های شبانه ی ناشی از « کودی » و بازی های دیگر ، برطرف نشده بود که روشنایی « بوم = بام = افق » ، نوید روزی روشن و امیدبخش را در رگ و پی وجودمان ، تزریق می کرد .
🔸 از ذوق و شوق برآمدن روز نخست نوروز ، چشم های مان ، برقی از نوع دیگر داشت ، به گونه ای که می خواستیم با شتاب هرچه بیشتر ، شب را هل بدهیم تا زودتر  چشمان مان به درخشش آفتاب دلپذیر  نوروزی ، روشن شود .
🔸هنوز آفتاب نزده ، دست و صورتم را شستم و از مادرم که داشت مشک شیر آویخته  از سه پایه را می زد ، خواستم تا لباس های عیدم را تنم کند .
🔸کمی مسکه به نان تافتونم مالیدم و همراه ماست ، با عجله شروع به خوردن کردم .
مادرم گفت : بهتر است برایت کشک بپزم تا بتوانی تا شب دوام بیاوری و گرسنه نشوی ،
گفتم نیازی نیست .
🔸وقتی مادرم ذوق و شوق بی اندازه ام را دید ، بقچه ی لباس ها را آورد و از درون آن ، لباس های نوروزی ام را جدا کرد .
🔸گفت رو به مشرق بایست تا لباس هایت را تنت کنم.
🔸وقتی پیراهن و شلوارم را می پوشیدم ، مادرم زیرلب چیزی ، شبیه دعا می خواند که امروز ،  می فهمم راز روبه مشرق پوشاندن لباس ها ، ریشه در فرهنگ نیاکان زردشتی مان داشت ، سپس کلاه سفید خمک دوزی ( خامه دوزی) زیبای زردشتی را سرم کرد و باسکتی نیز بر روی پیراهن تنم نمود ، آن گاه کفش و سپس بقچه ای از نان تافتون و کلوچه تا بتوانم رفت و آمد کوه خواجه را آن هم با پای پیاده ، تاب بیاورم .
🔸دو ساعتی پس از آغاز پیاده روی به جانب کوه ،
🔸من و همسن و سال هایم از توتن پیاده شدیم و عظمت کوه خواجه را از پای آن به چشم  دیدیم .
🔸از گازک امیرالمومنین ( قلعه ی کافران ) گذشتیم و خود را در سینه کش کوه و محل پنجه ی امیرالمومنین که با انگشتانش ، آب را از مسیر کافران منحرف کرده و به سوی مسلمانان ، باز کرده بود ، رسیدیم ، خم شدیم ، بوسیدیم و خاکش را به صورت و چشم های مان مالیدیم ، پس از آن قلعه ی کک کهزاد را که رستم آن را در لباس بازرگان ، فتح کرده بود ، پشت سرگذاشته و به پیرگندم بریان رسیدیم ، هفت دانه گندم به عنوان تبرک خوردیم و به تعداد افراد خانواده  نیز از آن ها در کیسه هامان ریختیم ، چند دور در اطراف پیرگندم بریان چرخ زدیم و هفت سنگریزه برداشته و پورزالکه گو دوش ( پیره زن گاو دوش ) و چند سنگ برپا ایستاده را که در نزدیکی آرامگاه خواجه ، گوش ایستاده بودند ، سنگسار کردیم ( طبق روایت های محلی ، پیره زن گاو دوش و سنگ های ایستاده بر سر پا ، جاسوسان شیطان بودند که حرف های خواجه را گوش می دادند و وقتی خواجه به این موضوع پی برد ، نفرین شان کرد و آن ها به سنگ ، تبدیل شدند ) ، آن گاه ، به پایان این مناسک رسیدیم و آن ورود به درون قبر خواجه بود ، با احترام کفش های مان را در آورده و با بسم الله و صلوات ، پا به درون حرم گذاشتیم .
🔸قبر خواجه ، قبر بزرگی ست ، شاید چهار یا پنج متر و در هنگام چرخ زدن دور حرم ، پیوسته آن را زیارت می کردیم .
🔸در گوشه ی شمالی و سمت چپ آرامگاه ، سوراخی بود که خیلی ها دست در داخل آن می کردند و « خورده » برمی داشتند ، هرچیزی  که دست شان می آمد ، آن را به برآورده شدن نیت و خواسته شان ، تعبیر می کردند ؛
🔸سه دور یا بیشتر در اطراف قبر خواجه می چرخیدیم و سپس عقب ، عقب از قبر خواجه خارج می شدیم .
🔸در بیرون قبر ، سراشیبی بود که به یک میدانی ختم می شد . بسیاری ، دراز می کشیدند و غلت می زدند ، هرچه مقدار غلت ها بیشتر بود به برآورده شدن خواسته ها و آرزوها ، تفسیر می شد .
🔸پس از انجام مناسک زیارت ، به دکان های اطراف قبر سری می زدیم و شکلاتی می خریدیم ، دیدن دریاچه از فراز کوه خواجه تماشایی بود ، بستر دریاچه با فرشی از حریر ، فرش شده بود و گاوهای اصیل سیستانی که در نیزار می چریدند ، همانند لکه های سیاهی به چشم می خوردند که گویی گل های این فرش حریر هستند .بعضی از بچه ها آن ها را اندازه ی مرغان دریایی ، به ویژه « چور » می دیدند که در بستر نیزار خود را نشان می داد .
🔸هریک از زایرین ، که می خواست شب را در کنار قبر خواجه بیتوته کند اگر خوراکی برای شام خود آورده بود، می خورد و اگر چیزی همراه نداشت از ماهی های تنوری و آبگوشت های تهیه شده توسط بومی های آن جا که بیشتر صیادان بودند ، استفاده می کرد و آن ها که همچون ما قصد بیتوته نداشتند پس از زیارت خواجه به سرعت ، دست دردست یکدیگر و با شادمانی ، راه بازگشت به خانه را درپیش می گرفتند .

✍ استاد ابراهیم سرحدی

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔹رقیم سیستانی در باب وحدت هندیان با صد خدا و تفرقه مسلمانان با یک خدا سروده است
🌹 @ESHGHE30STO
🔵 هر کجا وحدت ببینی رحمت است
چونکه حق فرموده وحدت قدرت است
🔴 این جهان با رمز وحدت هست شد
متحد در جز و در کل حیرت است
🔵 جان گرگان و سگان از هم جداست
جان شیران متحد در امت است
🔴 لیک در رفتار ما مردم نگر
نابجا بیغیرتی با غیرت است
🔵 یک کتاب و یک خدا و یک جهت
یک جهان ز اسلام ما در وحشت است
🔴 جمله در جنگیم و در شعبه شدن
غافل از اینیم دین خود وحدت است
🔵 ای رقیم سیستانی پند گیر
هند با یکصد خدا در نعمت است
🔴 لیک این امت همه با یک خدا
جایشان در جنگ و خون و ظلمت است

✍رقیم سیستانی

#سیستان
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💠سیتک روستا💠

نی نوازی و دف نوازی دلنشین در روستا

‌🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.