ماهترین عالیجانب؛
آقای روضههای عجیب و پر اندوه؛
چه بگویم و بخواهم
که شما ندانید
مثلا بخواهم دستم را بگیرید؟!
و یا زبانم لال، بخواهم؛
سر و دست را برای
دوای دردی از من
به آسمان بلند کنید؟!
و یا حتی رویام سیاه؛
از شما بخواهم مرا نگاه کنید؟!
میگذرم از تپش این همه روضه
سخن به لکنتم کوتاه میکنم
همین که همه جا بیمهابا هستید؛
همین که تنها میشنوید
و میگذارید بیمهاباتر؛
دوستتان بداریم ما را بس ..
سرو را قامتِ خوب است
و قمر را رخ زیبا
تو نه آنی و نه اینی
که هم این است و هم آنت ...
آقای روضههای عجیب و پر اندوه؛
چه بگویم و بخواهم
که شما ندانید
مثلا بخواهم دستم را بگیرید؟!
و یا زبانم لال، بخواهم؛
سر و دست را برای
دوای دردی از من
به آسمان بلند کنید؟!
و یا حتی رویام سیاه؛
از شما بخواهم مرا نگاه کنید؟!
میگذرم از تپش این همه روضه
سخن به لکنتم کوتاه میکنم
همین که همه جا بیمهابا هستید؛
همین که تنها میشنوید
و میگذارید بیمهاباتر؛
دوستتان بداریم ما را بس ..
سرو را قامتِ خوب است
و قمر را رخ زیبا
تو نه آنی و نه اینی
که هم این است و هم آنت ...