درباره چین: شایسته سالاری در عین دیکتاتوری!
در ادامه پست قبلی باید اشاره کنم که بسیاری از چینی هایی که دیده ام و با آنها سر و کار داشته ام، اصلا هیچ سنخیتی با جایگاه بالای اقتصادی کشور چین در جهان ندارند و بیشتر نوعی ربات های آرام و کُندذهن و منزوی به نظر می آیند تا آدم های تیز و باهوش و جهانی شده. بعد با خودتان می گویید با این مردمانی که به نظر از سطح میانگین هم پایین تر هستند، چرا چین به این درجه از رشد و توسعه اقتصادی رسیده است؟ جواب ابعاد مختلفی دارد اما یک جنبه مهم آن به نظر من این است که حزب کمونیست چین علیرغم دیکتاتوری، "شایسته سالار" است! خیلی هم شایسته سالار! در حقیقت، حزب کمونیست در لایه های کلیدی کشورداری و صنعت و تجارت، نخبگان چینی را به خدمت گرفته است و به شایستگان فرصت رشد بیش از حد نرمال جامعه چین را داده است.
قطعا پیاده سازی موضوع شایسته سالاری در نظام های دیکتاتوری ساده نیست. سخت است بتوان دیکتاتوری را یافت که "بخواهد" و "بتواند" نخبه گرا و شایسته سالار باشد. زیرا یک پارادوکسی هست و آن اینکه دیکتاتورها معمولا می خواهند بگویند که همه چیز از وجود آنهاست و همه باید عبد و عبید آنها باشند و برای همین، کسی نباید بالاتر از آنها به نظر برسد. بنابراین ممکن است که از سَرِ حسادت و تنگ نظری چشم نداشته باشند کسی را بالاتر از خودشان ببیند و به همین دلیل، رشد یافتن و بالا رفتن نخبگان و شایستگان را تهدیدی بر علیه موقعیت خود ببینند. مثلا تاریخ ایران درست است که همیشه تنیده با نظام های دیکتاتوری بوده اما به هر حال، در دوره هایی هم رونق و شکوه و حتی امپراتوری داشته است. دقیقا در آن زمان ها، حاکمان ایران اگر چه دیکتاتور بوده اند اما می بینیم که درجات خوبی نیز از شایسته سالاری و نخبه گرایی را در کنار تساهل و مدارا داشته اند و شاه، سلطان، پادشاه و یا هر نام دیگری، با دید باز و توسعه گرا از آنها استفاده کرده تا البته در نهایت، قدرت خودش را بیشتر کند.
چین هم کار عجیبی نکرده است! همین کار را در این عصر کرده است! حزب کمونیست به نخبگان نشان داده و ثابت کرده که منبع اصلی قدرت آنها در ارتباط داشتن با چینِ تحتِ حزب کمونیست است و در مقابل همکاری، حزب کمونیست هم به آنها جایگاه شایسته خودشان را داده و در منافع مالی این رشد اقتصادی آنها را شریک کرده است. نخبگان هم چه می خواهند؟! جز قدر و منزلت و رفاه؟ حزب کمونیست همین ها را به نخبگان داده و نخبگان هم برای داشتن و حفظ و حتی بیشتر کردن اینها به این نتیجه رسیده اند که بهتر است تحت مدیریت حزب کار کنند تا اینکه بر طبل خیالی دموکراسی در چین بکوبند! چیزی که خروجی اش معلوم نیست! یعنی حزب کمونیست از طریق شایسته سالاری، نخبگان چینی را به شکلی مدرن بنده و سرباز خود کرده، بدون آنکه قدرتش تهدید شود.
در نهایت معتقدم همین شایسته سالاریِ حزب کمونیست باعث شده است "عقب افتادگی" و "پایین تر از میانگین بودن" اکثریت چینی ها به نوعی جبران شود. مثل همه کشورهای توسعه یافته! چین همین درس را هم کپی کرده است و البته خوب هم کپی کرده است. مثل همیشه!
پینوشت: این نوشته تایید "دیکتاتوری خوب" در برابر "دیکتاتوری بد" و یا تایید رفتارهای حزب کمونیست چین و ایده آل سازی اقدامات آن نیست. توصیف واقعیت جاری و بیان دلیلی مهم از دلایل موفقیت نظام حاکم بر این کشور است. نظامی که می توانست رفتارهای احمقانه گذشته خود را ادامه دهد اما چند دهه است که تصمیم گرفته تا مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
@economy
در ادامه پست قبلی باید اشاره کنم که بسیاری از چینی هایی که دیده ام و با آنها سر و کار داشته ام، اصلا هیچ سنخیتی با جایگاه بالای اقتصادی کشور چین در جهان ندارند و بیشتر نوعی ربات های آرام و کُندذهن و منزوی به نظر می آیند تا آدم های تیز و باهوش و جهانی شده. بعد با خودتان می گویید با این مردمانی که به نظر از سطح میانگین هم پایین تر هستند، چرا چین به این درجه از رشد و توسعه اقتصادی رسیده است؟ جواب ابعاد مختلفی دارد اما یک جنبه مهم آن به نظر من این است که حزب کمونیست چین علیرغم دیکتاتوری، "شایسته سالار" است! خیلی هم شایسته سالار! در حقیقت، حزب کمونیست در لایه های کلیدی کشورداری و صنعت و تجارت، نخبگان چینی را به خدمت گرفته است و به شایستگان فرصت رشد بیش از حد نرمال جامعه چین را داده است.
قطعا پیاده سازی موضوع شایسته سالاری در نظام های دیکتاتوری ساده نیست. سخت است بتوان دیکتاتوری را یافت که "بخواهد" و "بتواند" نخبه گرا و شایسته سالار باشد. زیرا یک پارادوکسی هست و آن اینکه دیکتاتورها معمولا می خواهند بگویند که همه چیز از وجود آنهاست و همه باید عبد و عبید آنها باشند و برای همین، کسی نباید بالاتر از آنها به نظر برسد. بنابراین ممکن است که از سَرِ حسادت و تنگ نظری چشم نداشته باشند کسی را بالاتر از خودشان ببیند و به همین دلیل، رشد یافتن و بالا رفتن نخبگان و شایستگان را تهدیدی بر علیه موقعیت خود ببینند. مثلا تاریخ ایران درست است که همیشه تنیده با نظام های دیکتاتوری بوده اما به هر حال، در دوره هایی هم رونق و شکوه و حتی امپراتوری داشته است. دقیقا در آن زمان ها، حاکمان ایران اگر چه دیکتاتور بوده اند اما می بینیم که درجات خوبی نیز از شایسته سالاری و نخبه گرایی را در کنار تساهل و مدارا داشته اند و شاه، سلطان، پادشاه و یا هر نام دیگری، با دید باز و توسعه گرا از آنها استفاده کرده تا البته در نهایت، قدرت خودش را بیشتر کند.
چین هم کار عجیبی نکرده است! همین کار را در این عصر کرده است! حزب کمونیست به نخبگان نشان داده و ثابت کرده که منبع اصلی قدرت آنها در ارتباط داشتن با چینِ تحتِ حزب کمونیست است و در مقابل همکاری، حزب کمونیست هم به آنها جایگاه شایسته خودشان را داده و در منافع مالی این رشد اقتصادی آنها را شریک کرده است. نخبگان هم چه می خواهند؟! جز قدر و منزلت و رفاه؟ حزب کمونیست همین ها را به نخبگان داده و نخبگان هم برای داشتن و حفظ و حتی بیشتر کردن اینها به این نتیجه رسیده اند که بهتر است تحت مدیریت حزب کار کنند تا اینکه بر طبل خیالی دموکراسی در چین بکوبند! چیزی که خروجی اش معلوم نیست! یعنی حزب کمونیست از طریق شایسته سالاری، نخبگان چینی را به شکلی مدرن بنده و سرباز خود کرده، بدون آنکه قدرتش تهدید شود.
در نهایت معتقدم همین شایسته سالاریِ حزب کمونیست باعث شده است "عقب افتادگی" و "پایین تر از میانگین بودن" اکثریت چینی ها به نوعی جبران شود. مثل همه کشورهای توسعه یافته! چین همین درس را هم کپی کرده است و البته خوب هم کپی کرده است. مثل همیشه!
پینوشت: این نوشته تایید "دیکتاتوری خوب" در برابر "دیکتاتوری بد" و یا تایید رفتارهای حزب کمونیست چین و ایده آل سازی اقدامات آن نیست. توصیف واقعیت جاری و بیان دلیلی مهم از دلایل موفقیت نظام حاکم بر این کشور است. نظامی که می توانست رفتارهای احمقانه گذشته خود را ادامه دهد اما چند دهه است که تصمیم گرفته تا مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
@economy