#پارت29
کمی فکر کرد و نگاهی به من که با دقت به مکالمه اش گوش میدادم نگاهی انداخت و گفت:باشه
،هشت اونجا هستم،نه قربانت...بای.
گوشی رو که قطع کرد گفتم:مشتریت بود؟
-دلیلت رو میگی یا برم به کارم برسم.
ابرویی بالاانداختم و هیکلش رو برانداز کردم مطمئنا خیلی برای رو فرم نگه داشتنش تلاش کرده
بود:نترس مشتریت نمی پره.
خواست چیزی بگه که گفتم:تو فکر کن بی درد . بی خیال شونه ای بالا انداختم و ادامه
دادم:چه میدونم فکر کن قصد کار خیر دارم مثل خیلیا ،فقط نمی خوام با دیدنت به حروم بیفتم
گفتم بیایی عقدم کنی.
-منفعت تو این وسط چیه؟از کجا مطئنی بعد از شش هفت ماه طلاقت بدم؟از کجا معلوم بعد
حاضر بشم یه زن پولدار رو طلاق بدم؟از پولی که می خوای بدی مشخصه دارایی....
لبخندی زدم .
-وکالت طلاق بهم میدی ؟وکالت تام برای طلاق که هر زمان خواستم بتونم ازت جدا شم.
دوباره نگاهش کشیده شد به نقطه ای روی میز و نگاه من به پیراهن سفید و ساده و شلوار جین
مشکیش.
کلافه گفت:نمی فهممت.
تو دلم گفتم منم همین رو می خوام.
تازه دقیق شدم،از چند جمله قبل صمیمی شده بود؟چند تا فعلش رو مفرد ادا کرد؟چند بار تو
خطاب شدم؟چند تا شناسه"ت"ادا کرد ؟
یادم نیومد .بی خیال شدم و گفتم:این ترس و نگرانیت رو درک می کنم اما چرا اینقدر می ترسی؟
محکم گفت: نمی ترسم،فقط هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیره.سود تو
کجاس؟چیه؟
-تو فرض کن خلاصی از یه ازدواج اجباری .
کمی فکر کرد و نگاهی به من که با دقت به مکالمه اش گوش میدادم نگاهی انداخت و گفت:باشه
،هشت اونجا هستم،نه قربانت...بای.
گوشی رو که قطع کرد گفتم:مشتریت بود؟
-دلیلت رو میگی یا برم به کارم برسم.
ابرویی بالاانداختم و هیکلش رو برانداز کردم مطمئنا خیلی برای رو فرم نگه داشتنش تلاش کرده
بود:نترس مشتریت نمی پره.
خواست چیزی بگه که گفتم:تو فکر کن بی درد . بی خیال شونه ای بالا انداختم و ادامه
دادم:چه میدونم فکر کن قصد کار خیر دارم مثل خیلیا ،فقط نمی خوام با دیدنت به حروم بیفتم
گفتم بیایی عقدم کنی.
-منفعت تو این وسط چیه؟از کجا مطئنی بعد از شش هفت ماه طلاقت بدم؟از کجا معلوم بعد
حاضر بشم یه زن پولدار رو طلاق بدم؟از پولی که می خوای بدی مشخصه دارایی....
لبخندی زدم .
-وکالت طلاق بهم میدی ؟وکالت تام برای طلاق که هر زمان خواستم بتونم ازت جدا شم.
دوباره نگاهش کشیده شد به نقطه ای روی میز و نگاه من به پیراهن سفید و ساده و شلوار جین
مشکیش.
کلافه گفت:نمی فهممت.
تو دلم گفتم منم همین رو می خوام.
تازه دقیق شدم،از چند جمله قبل صمیمی شده بود؟چند تا فعلش رو مفرد ادا کرد؟چند بار تو
خطاب شدم؟چند تا شناسه"ت"ادا کرد ؟
یادم نیومد .بی خیال شدم و گفتم:این ترس و نگرانیت رو درک می کنم اما چرا اینقدر می ترسی؟
محکم گفت: نمی ترسم،فقط هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیره.سود تو
کجاس؟چیه؟
-تو فرض کن خلاصی از یه ازدواج اجباری .