Noma’lum dan repost
💞پــارتــے از آیــنــده💞
#mahdis
رهام با نفرت و عصبانی جوری سرم داد زد که تار های توی گوشم داشتن پاره میشدن:مهدیس مگه من چی واست کم گزاشتم؟فکر کردی عاشقت نبودم؟فکر کردی الکی باهات ازدواج کردم؟منو احمق فرض کردی؟چرا هنوز به تماسای اون بیشعور جواب میدی؟!چرا به پیام هاش جواب میدی؟!مگه قول ندادی از فکرش بیای بیرون!چرا همه چیو ازم مخفی میکنی!؟اگه من واسط قریبم پس چرا باهام ازدواج کردی؟!
هق هقه زنان گفتم:رهام بخدا من دوسش ندارم فقط ازش میترسم بره همین بهش جواب میدم!چرا انقدر نفهمی.......با کشیده محکمی که تو گوشم خوابیده شد تو جام سیخ وایسادم و حرفم یادم رفت! رهام عصبانی و نفس نفس زنان بهم نگاه میکرد. تند تند رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم. با صدای شکستن شیشه از تو حال،گریه هام بیشتر شد.....
t.me/mharaaei
#mahdis
رهام با نفرت و عصبانی جوری سرم داد زد که تار های توی گوشم داشتن پاره میشدن:مهدیس مگه من چی واست کم گزاشتم؟فکر کردی عاشقت نبودم؟فکر کردی الکی باهات ازدواج کردم؟منو احمق فرض کردی؟چرا هنوز به تماسای اون بیشعور جواب میدی؟!چرا به پیام هاش جواب میدی؟!مگه قول ندادی از فکرش بیای بیرون!چرا همه چیو ازم مخفی میکنی!؟اگه من واسط قریبم پس چرا باهام ازدواج کردی؟!
هق هقه زنان گفتم:رهام بخدا من دوسش ندارم فقط ازش میترسم بره همین بهش جواب میدم!چرا انقدر نفهمی.......با کشیده محکمی که تو گوشم خوابیده شد تو جام سیخ وایسادم و حرفم یادم رفت! رهام عصبانی و نفس نفس زنان بهم نگاه میکرد. تند تند رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم. با صدای شکستن شیشه از تو حال،گریه هام بیشتر شد.....
t.me/mharaaei