Postlar filtri


⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸
#ارباب‌شیطان
#پارت_6

کارن:
دستورمو دادم و به سمت عمارت رفتم
این دختر ذهنمو بدجوری درگیر کرده بود از آزار دادنش لذت می‌بردم.
خوشم میومد وقتی اذیتش میکردم.

به سمت اتاقم رفتم الان فقط یه دوش حسابی میتونست این خستگی رو از تنم در بیاره ...

از حموم ک بیرون اومدم یه پرونده زرد رنگ رو میز دیدم،
اوممم همون‌جوری که خواسته بودم مشخصات اون دختره بود
آرزو متولد ۱۳۸۰ اصالتاً تهرانی
تو سن ۱۵ سالگی خانوادشو در اثر تصادف از دست داده و یه مدت پیش مادر بزرگ پدریش زندگی می‌کرده
اما ۴ سالی میشده که مستقل شده بوده و سرکار میرفته
از گرایشا خبر نداره و تو ۱ ماهی که دزدیده شده با بعضی چیزا آشنا شده

دیگه هیچ اطلاعاتی ازش نبود.
پس کارمون زیاده باید اول ببینم گرایشش به سمت چیه
پرونده رو می‌بندم و میرم رو تختم دراز میکشم .
امروز به شدت روز خسته کننده ای بود
به ۳ نرسیده چشمام بسته میشه و به خواب عمیقی فرو میرم ...


آرزو:

خیلی گرمم بود داشتم آبپر میشدم دیگه.

دیشب یکم جیغ و داد کردم ولی هیچ خبری نشد فهمیدم که نباید الکی خودمو خسته کنم، تا نخواد اجازه نمیده بیام بیرون
کمر و گردنم خشک شده بودن
بدنم تو وضعیت بدی بود
پاهام جمع شده تو شکمم بود و گردنم خم ...

حالم اصلا خوب نبود. نفس کشیدنم هی سخت تر میشد،مخصوصا وقتی آفتاب از لبه های صندوق زد تو و گرم شد دیگه هیچ هوایی برا نفس کشیدنم نبود
سینم خس خس می‌کنه
برای بلعیدن هوا تقلا میکنم ولی نتیجه ای نداره و کم کم پلکام روی هم میوفته و به عالم بی‌خبری فرو میرم....


با سوزش دستم چشمامو باز میکنم
چندباری پلک میزنم تا دیدم واضح بشه
اول فکر کردم بیمارستانم ولی بعد حواسم به در و دیوارهای اتاق جلب شد
پر بود از عکسای کارن
گوشه اتاقش یه قفس بود
کنار قفس دیواری بود که بهش یه سری زنجیر وصل شده بود و نمی‌دونم برای چی بود

× حالت خوب شده که شروع کردی به فضولی ؟

انقدری محو دکور اتاق شده بودم که متوجه اومدنش نشدم

× لالی مگه چرا بهم نگفتی آسم داری ؟

_ میخواستم بهتون بگم اما اجازه ندادید

× بیماری دیگه ای هم داری؟

سرمو به چپ و راست به معنای نه تکون میدم
ولی انگار که با این کار اعصاب نداشتشو تحریک کردم
چون با چند قدم بلند خودشو بهم می‌رسونه و گلومو فشار میده

× تخم سگ کاری نکن ک از آسم نه ،از خفگی زیر دستای من بمیری
وقتی سوال میپرسم حرف بزن و جواب منو بده
اگه انقدر زبونت بلا استفادس برات قطعش کنم راحت بشی هوم؟!؟

_زبون منو قطع کنه ؟الان جدی داره میگه ؟
به صورتش که نمیخوره شوخی کنه
دهنمو باز کردم تا بگم چشم معذرت میخام
اما باز کردن دهنم همانا و اسیر شدن زبونم بین دستاش همانا...

با انگشتش زبونمو گرفته بود و به سمت بیرون میکشید

× زبونتم که درازه پس ازش استفاده کن تا کلا نبریدمش فهمیدی ؟

خب بیا بعد میگه چرا حرف نمیزنی بابا مرد مومن وقتی زبونمو گرفتی چجوری حرف بزنم

خاستم باز سرمو تکون بدم که انگشت اشارشو گرفت جلو صورتم و به حالت تهدید واری گفت

×اگه جرعت داری سرتو تکون بده

مرتیکه روانی

_ب...ل...ف...ابانمبزوومهب (بله فهمیدم)
ولی فقط صداهای گنگی از دهنم خارج شد

اما انگار فهمید چی گفتم که خوبه ای گفت و زبونمو ول کرد
⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓

🆔 : @deathrom


⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸
#ارباب‌شیطان
#پارت_5

روبه کارن میگم ببخشید میتونم برم وسیله هامو جمع کنم؟

× دیگه به اونا نیازی نداری تو عمارت من همه امکانات برای جفتتون فراهم میشه

به گفتن یه باشه اکتفا کردم و سرمو انداختم پایین که پوست سرم بدجور سوخت
موهام تو دست کارن بود و داشت میکشید

× خوب گوش کن ببینم چی میگم آرزو
من هرکسی نیستم که با من اینجوری صحبت کنی
به جز چشم آقا از دهنت بشنوم دندوناتو خورد میکنم تو دهنت ماده سگ فهمیدییی؟

_فهمیدی آخرشو جوری ترسناک گفت که سریع
بخاطر درد موهام گفتم چشم آقا معذرت میخام

× خوبه

پاشد از قلاده هامون گرفت و به سمت بیرون رفت.

دیگه هیچ وقت به این خونه برنمی‌گردم و از این بابت خیلی خوشحالم
ولی میترسم
من میترسم از کارن ، از این شخصیت گنگ و عجیبی که داره میترسم.
من فقط میخاستم از اینجا آزادشم تا بتونم فرار کنم اما نمی‌دونم هنوز کارن چجوریه و کجا داره میبرتم، اینه که منو میترسونه...

سوار ماشین شدیم.
هلیا رو سوار یه ماشین دیگه کردن و کارن منو سوار ماشینی که خودش توش بود کرد

آروم رفتم تو گوشه ترین قسمت صندلی نشستم.
هنوز خوب خودمو فیکس نکرده بودم که صدای داد کارن بلند شد

× ماده سگ احمققق کی اجازه داد بشینی رو صندلی
مگه سگا هم رو صندلی میشینن

_ببخشید آقا الان میرم پایین

کارن قلادمو کشید منو فیکس کرد زیر پای خودش
با پای راستش فشاری به سرم وارد کرد که مجبور شدم سرمو بزارم روی کفش پای چپش

× توله سگ خوبی باش آرزو
اونجوری که خودم بخام تربیتت میکنم
چموش بازی واسه من در نیار من اصلا آدم صبوری نیستم دختر، هرچقدر بیشتر جفتک بندازی و حرف گوش نکنی به ضرر خودت تموم میشه

حالا هم دختر خوبی باش و کفشمو لیس بزن

_اخه...

× آخه؟چی گفتی حیوون؟صداتو نشنیدم تکرار کن

_گفتم چشم ارباب

×خوبه فکر کردم چیز دیگه ای شنیدم

زبونمو در آوردم و روی کفشاش کشیدم.
به حدی کفشاش تمیز بود که اصلا از انجام این کار بدم نیومد برعکس حرفاش یه حسی رو تو من زنده میکرد که پاعث میشد بین پام نبض بزنه

نمی‌دونم چقدر این کارو انجام دادم و کارن سرمو نوازش کرد تا ماشین وایساد
کارن پیاده شد و منم کشید بیرون

کشیدم سمت ته ماشین و در صندوق عقب رو باز کرد
× زود باش حیوون برو تو
امشب رو اینجا میخابی تا یاد بگیری جایگاهت کجاست

_ببخشید آقا غلط کردم معذرت میخام منو نزارید اینجا
میخاستم بهش بگم من آسم دارم و تو محیط بسته نفسم میگیره ،که نزاشت حرفم تموم بشه خم شد خودش بلندم کرد انداخت تو صندوق و درو بست
هر چقدر به در کوبیدم و جیغ زدم هیچ فایده ای نداشت ..

× کسی حق نداره امشب این در رو باز کنه فهمیدید!؟

+بله آقا

× خوبه ماشین رو پارک کن جایی که صبح روش آفتاب بیوفته.

+چشم آقا
⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓

🆔 : @deathrom


📥 video 1 00:13 | 1.25 MB
در تنهایی سابگرل ها چه میگذرد

🆔 : @deathrom


🆔 : @deathrom


⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸
#ارباب‌شیطان
#پارت_4

کارن:

× میتونید برید پایین

بادیگاردمو صدا کردم
این دختر سفید پوست بدجوری به چشمم اومده
به چشم منی که ۱۰ ساله کسی رو به عنوان پارتنر نگرفتم

+جانم آقا

×مشخصات  این دختره آرزو رو برگشتیم عمارت میخام

+چشم آقا

من کارنم،ارباب کارن
رئیس مافیا و یه مستر معروف 
من کسی ام که دخترا خودشون و برام میکشن و اراده کنم زیرمن
اما من ۱۰ سالی میشه که به دختری نگاه نکردم تا اینکه اون دختر سفید پوست رو دیدم....

آرزو:

با سعید رفتیم پایین و رو صحنه وایساده بودیم
حالم داشت از این جمع بهم میخورد
سعید در حال حرف زدن بود و ما دخترا تو یه ردیف وایساده بودیم
+خب خب مهمونای عزیز خیلی خوش اومدید همونجوری که همتون میدونید بهترین برده هارو ما میفروشیم
برده شماره 1 هلیااا بلده براتون عربی برقصه،اشپزی کنه،تربیت شده و مطیعه و از همه مهم تر لیمیتی نداره و فوله
از قیمت 200 دلار شروع میکنیم
-300 دلار
•450 دلار
×700 دلار
+اووو ارباب کارن عزیز هلیا با قیمت 700 دلار به ارباب کارن فروخته شد...

_هلیا رو همین مردی که بالا اسممو پرسیده بود خرید
گوشه ترین قسمت سالن تو تاریکی نشسته بود .
نمیدونم چرا ابهتی که این مرد داشت منو یجوری میکرد اون نگاه نافذش انگار میتونست تک تک اعضای بدنم رو از لباس ببینه

+برده شماره 5 آرزو
_با شنیدن اسم خودم حواسم جمع شد
نمیدونم چرا ولی تو یه تصمیم ناگهانی فقط دعا میکردم کارن منو بخره
امشب تو جمع دخترا فقط حرف کارن بود و همه میخاستن برده اون بشن
+اووو 2000 دلار

_اینکه هرکسی یه قیمتی داشت روم میزاشت واقعا احمقانه بود
من فروشی نیستم
چیشد که یه شبه از اون زندگی نقلی و قشنگ خودم پرت شدم به این جهنم

+20000هزار دلار فروخته شد به ارباب کارن

_باورم نمیشه؛ کارن منو به قیمت بالایی خریده بود . چند باری دیدم که هی رقم پیشنهادی میداد

بادیگاردش نزدیک منو هلیا شد از قلاده هامون گرفت و به سمت کارن برد

×از اینجا میریم کارمون تمومه

+چشم آقا میگم بچه ها ماشینتونو آماده کنن

_داشتم از اینجا میرفتم باورم نمیشه بالاخره میخاستم بیرونو بعد ۱ ماه ببینم
⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓

🆔 : @deathrom

2.8k 0 10 37 22

⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸
#ارباب‌شیطان
#پارت_3


دیگه بحثی نشد .
بتا بی توجه به من روبه دخترا گفت زود باشن چون خیلی کار داریم و رفت

×آرزو خوبی؟چیزیت نشد ؟

_خوبم الناز مرسی

×خوبه پس زود خودتو بشور و برو تا نظرش عوض نشده

_ باشه ممنون

الناز که رفت شروع کردم به گربه شور کردن خودم و اومدم بیرون
طبق دستور مهتاب لباسی که داده بود رو پوشیدم .
یه کاستوم چرم مشکی
اول میخاستم با همین قیافه بدون آرایش و موهای خیس برم بیرون ولی بعد پشیمون شدم ،
اگه ارباب لج میکرد جنازمم از اینجا نمیزاشت بیرون بره
پس نشستم جلو آینه و شروع کردم به یه آرایش لایت کردن
کارم که تموم شد رفتم سراغ موهام  ،قلاده ای که بهم داده بودن بستم و رفتم پایین

پایین خیلی شلوغ تر از چیزی بود که فکرشو میکردم
استرس گرفتم
من نمیتونم با این لباس برم جلوی این همه چشم
تو فکر بودم چیکار کنم ک با شنیدن صداش پشت سرم ترسیدم
+آرزو عزیزم چرا هنوز پایین نیستی

_وادفاک چه مهربون شده این😐

_ارباب داشتم میرفتم پایین

×مشکلی پیش اومده سعید؟

_کنجکاو رو پنجه پاهام بلند شدم تا ببینم این صدای قشنگ متعلق به کیه که با شنیدنش ارباب سعید رنگ عوض کرد

+نه آقا مشکلی نیست یکی از توله های فروشیه نفهمی کرده هنوز نرفته پایین الان میفرستمش

× صبر کن

_عاخخخخ که صداش.
از پایین پاهاش شروع کردم به آنالیز کردنش
کفشای چرم مشکی
کت و شلوار خوش دوخت مشکیش تو تنش خیلی قشنگ نشسته بود انگار که مخصوص خودش دوخته باشن

میرم بالا تر ،لبهای تقریبا برجسته ،ریش انکارد شدش بیش از حد به فیس جذابش میاد
بینی قلمی و چشاش...
ای وای از چشاش
آبی طوفانی چشماش بهت سردی خاصی رو منتقل میکرد

+دختره خنگ حواست کجاست آقا با توعه

_بب.له (بله) ببخشید متوجه نشدم چی گفتید

×گفتم اسمت چیه

_آرزو

نگاش به من و اون کاستوم تو تنم بود اما مخاطبش سعید بود وقتی ازش پرسید برده فروشه و سعید جواب بله رو بهش داد...
⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓

🆔 : @deathrom


⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸
#ارباب‌شیطان
#پارت_2

+گوشت به منه توله سگ ؟!؟

_بله ارباب،فهمیدم

+خوبه تن لشتو جمع کن برو بگو مهتاب بهت برسه امشب مهمون داریم وای بحالت اگه بخوای آبروی منو ببری اون موقعست که میندازمت تو قفس جیمی و لوکی

_چشم

از در میام بیرون راستش و بخاید دیگه خنثی شدم
تو این یک ماه به جاهاییم دست زدن
چیزایی رو دیدم
تحقیرهایی شدم
حرف هایی رو شنیدم
که واقعا باورم شده یه سگم
دیگه برام چه فرقی می‌کنه میخام به کی فروخته بشم
فقط میدونم که هنوز زندم و تا زندم می‌جنگم برای رهایی
فعلا مجبورم؛ مجبورم به اطاعت کردن تا بدنم تو آسایش باشه؛ تا دیگه اون تحقیرها رو نشنوم

مستقیم میرم پیش مهتاب
در اتاق رو که میزنم انگار منتظرم بوده چون بدون تردید میگه بیا تو آرزو

_مهتاب ارباب گفت ک..‌

+خودم می‌دونم چی گفته
بیا باید با دخترا بری حموم دخترا بدنتو تمیز میکنن

اسم دخترا و حموم ک میاد بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه

_م...ی..می..شه...بااا... اونا...ن...ن...نرم(میشه با اونا نرم)

+چرا عزیزم بده مگه میشورنت؟!
اهاااا شایدم چون زیادی به تمیز بودنت اهمیت میدن و سوراخاتم میشورن ناراحتی😂😂

_قطره اشک لجوجانه از چشمم میوفته پایین
بازم خورد شدم.
از قصد منو با دخترا می‌فرسته حموم که هر سری دستمالیم کنن:)
مخصوصا اون بتا عوضی
بتا رئیس مجموعه دختراست اونه که دستور میده منو دستمالی کنن

+زود باش دختر تا شب وقت نداریم اشکاتم جمع کن ببر یجا دیگه ارباب بفهمه هنوز نرفتی عصبانی میشه

_بی فایدست آرزو گریه نکن به این فکر کن که بار آخره و دیگه قرار نیست اینجا باشی
لباس هایی که برام تو کاور گذاشته رو برمیدارم و به سمت حموم میرم
البته اگه بشه به اون چهار تیکه بند هم لباس گفت
جلو در حموم بتا منتظرم وایساده انگار امروز همه میدونن چخبره به غیر از خودم
نمیخام بپرسم
نمیخوام بدونم قراره چه بلایی سرم بیاد
جلوی در که میرسم بتا وحشیانه دستمو چنگ میزنه و پرتم می‌کنه تو حموم
صدای خنده هاشون رو مخمه
بالای ابروم به لبه سنگ میخوره و یکم درد میگیره

×بتا چه غلطی داری میکنی! امشب مهمون داریم اینجوری میخای بفرستیش؟!؟

+خب حالا کاریش نکردم ک لوسه میخواست خودشو سفت بگیره نیوفته

_صدای الناز بود . تنها کسی ک تو این ۱ ماه حرفامو شنید و درکم کرد . خداروشکر ک اینجاست شاید نزاره بتا و بچه ها اذیتم کنن
⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓

🆔 : @deathrom


⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸
#ارباب‌شیطان
#پارت_1

آرزو:

+آرزووووو کری مگه دختر از کِیه دارم صدات میکنم

_خدایا باز مصیبت شروع شد.جانم مهتاب خانم ببخشید حواسم نبود

+برو اتاق ارباب احظارت کرده

_چشم

مهتاب ک درو بست یه نفس راحت کشیدم انگار تو این خونه قرار نیست آرامش داشته باشم
تقریبا ۱ ماهی میشه که اینجام و هنوز تکلیفم مشخص نشده
۱ ماهِ که زندانی تو این خونه نفرین شده ام
فکر و خیال دیگه بسه باید پاشم برم تا باز صدای ارباب در نیومده و تنبیهم نکرده
بلند میشم میرم سمت کمد طبق قوانین خونه تمام لباسامو در میارم و از کشو قلاده مخصوص رو برمیدارم و لای دندونم میگیرم
چهار دست و پا به سمت اتاق ارباب میرم

تا به در اتاق برسم هزار بار مردم و زنده شدم ک یعنی می‌تونه چیکارم داشته باشه تو این دو هفته آخر بعد آخرین تنبیهی که سر لباس پوشیدن شدم این اولین باره که صدام میزنه
پشت در میشینم و در میزنم
_تق تق
+‌...
_تق تق
+...

و باز هم در زدنم بی جواب موند
پشت در میشینم و به ساعت رو دیوار خیره میشم
۲۰ دقیقه گذشته و من هنوز چهاردست و پا پشت درم
می‌دونم ک نباید دست از پا خطا کنم چون با دوربین دارم چک میشم
حق ندارم ک بشینم
کم کم دیگه دستام لرزش میگیره و در حال سقوطم که در باز میشه و ارباب اشاره می‌کنه برم تو
وارد اتاق میشم از بوی غلیظ دود سیگار چندباری سرفه میکنم و اون بی توجه به آسم من به سیگار کشیدنش ادامه میده
این مرد، این ارباب ،این آدم، منفور ترین آدم زندگی منه کسی که زندگی رو برام جهنم کرد
و مطمئنم یه روزی تاوانشو پس میده

+بیا جلو آرزو
+میبینم که دختر خوبی شدی تو این دو هفته آخر
+ آفرین ،خوشم میاد که جلوم لالی دختر
تکلیفت امروز مشخص میشه آرزو
یا اینجا میمونی تا جایی که موهات هم رنگ دندونات بشه و بمیری
یا با زندگی جدیدی که در انتظارته کنار میای و میشی یه حیوون خوشبخت
تصمیم با توعه آرزو

_ با خودم فکر میکنم ک این مرد دیوونه شده معلومه که انتخاب میکنم برم نه برای حیوون یکی دیگه شدن برای اینکه بتونم فرار کنم و برگردم به زندگی عادی و خونه کوچیک خودم
تو این یک ماهی که اینجام فهمیدم هیچ راه فراری از اینجا وجود نداره
پس اگه برم یه جای دیگه شاید بتونم فرار کنم
ولی حیف که اینا همش خیال بود و نمی‌دونستم قراره اسیر بشم
اسیر شیطان.....
⛓🩸
🩸⛓🩸⛓
⛓🩸⛓🩸⛓🩸
🩸⛓🩸⛓🩸⛓🩸⛓

🆔 : @deathrom

2.2k 0 10 21 14

#ارباب‌شیطان

ژانر:bdsm،مستر،اسلیو،عاشقانه،هیحانی،زوری

خلاصه:آرزو دختر تنهایی که یه شب در حال برگشت از سرکار به خونه دزدیده میشه و به مدت ۱ ماه مفقود میشه
آرزو دست یه دلال افتاده ک میخاد اونو به قیمت بالایی به عرب ها بفروشه
اما همون شب ارباب کارن چشمش آرزو رو میگیره و این تازه شروع ماجرا هیجانی کارن و آرزو هست...

❌تذکر این رمان برای افرادی که روحیه به شدت لطیف و حساسی دارن و از این مدل ژانر ها لذت نمیبرن توصیه نمیشود...

🆔 : @deathrom


یکم خجالتیه تارش کردم

#نیدل
#اونجاش

📥 photo 1

🆔 : @deathrom


📥 video 1 01:00 | 9.21 MB
کی لایق همچین جایزه ایه؟

🆔 : @deathrom


کبص صورتی
#کش
#گیره

📥 photo 1

🆔 : @deathrom

2.5k 0 5 262 11

لیتل تپلی

🆔 : @deathrom

2.5k 0 15 71 23

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
وقتی مسترا پت های گربه دث رو تهدید میکنن ک میکنیمتون تو قفس

ریکشن گربه های گپ 😄

🆔 : @deathrom

3.1k 0 11 185 17

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
ببینیم کدومتون میتونه مثل عروسکه بالایی بانداژو انجام بده

🆔 : @deathrom

4.3k 0 106 54 12

اصلا دنبالش نگردین

این یکیو من برداشتم بردم😁

#بانداژ
#لیتل_گرل

📥 photo 1


📥 photo 2


📥 photo 3


📥 photo 4


📥 photo 5


📥 video 6 00:33 | 11.38 MB

send all media

🆔 : @deathrom

4.2k 0 11 459 20

ازین پیاما هرجا دیدید سر فحشو بکشید ب طرف و ریپورت کنین

نرید اعتماد کنین فردا پشیمون میشین

مادرجنده فیکه بی هویت

🆔 : @deathrom

4.4k 0 4 137 21


4.4k 0 17 94 11

یه روز عادی بدون زور زدن و فیگور گرفتن😁

5.8k 0 10 177 46

چرا حس میکنم یجوریه؟

📥 photo 1

🆔 : @deathrom

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.