#اعتراف
سلام
درست هفت سال قبل من یه دختری بودم که تمام دنیا به چپش بود یه دختری که لبخند از لبش جدا نشدنی بود ولی درست هفت سال قبل خانوادم اسرار کردن آزمون تیزهوشان بدم، مجبورم کردن به درس خوندن اجباری، با گریه و نفرین و گفتن ارزوهایی که خودشون بهش نرسیدن... من فقط برای شادیشون قبول کردم ولی شادی من رفت هر روز نابود تر از قبل غرق در درس و فشار آدمای اطرافم دیگه حتی خودم هم خودمم نشناختم با تمام وجودم از هرکسی که داره اینو میخونه خواهش میکنم هیچوقت برای ارزوهایی که خودتون بهش نرسیدین به بچه تون یا بچه هایی که قراره داشته باشید فشار نیارید مجبورش نکنین اونی باشه که شما میخوایین
امروز من دیگه آخره خطم شاید بهترین راه مرگ باشه :)
سلام
درست هفت سال قبل من یه دختری بودم که تمام دنیا به چپش بود یه دختری که لبخند از لبش جدا نشدنی بود ولی درست هفت سال قبل خانوادم اسرار کردن آزمون تیزهوشان بدم، مجبورم کردن به درس خوندن اجباری، با گریه و نفرین و گفتن ارزوهایی که خودشون بهش نرسیدن... من فقط برای شادیشون قبول کردم ولی شادی من رفت هر روز نابود تر از قبل غرق در درس و فشار آدمای اطرافم دیگه حتی خودم هم خودمم نشناختم با تمام وجودم از هرکسی که داره اینو میخونه خواهش میکنم هیچوقت برای ارزوهایی که خودتون بهش نرسیدین به بچه تون یا بچه هایی که قراره داشته باشید فشار نیارید مجبورش نکنین اونی باشه که شما میخوایین
امروز من دیگه آخره خطم شاید بهترین راه مرگ باشه :)