مبه ای که زدم، جوون جوون گفتنهای فریبا شروع شد.
قربون اون کیرت برم که هر بار من رو میکنی به اندازه چند سالی که با بهرام بودم من رو سرحال میاره.
-تو از اول باید زن من میشدی. حیف این کس و کونت نیست دست اون مرتیکه داره حروم میشه. از قدیم گفتن سیب سرخ نصیب دست چلاق میشه.
حرف اون رو نزن. بذار عشقمون رو بکنیم.
بعد از حدود ده دقیقه که تلمبه زدم، فریبا یه بار دیگه نفس هاش تند شد و با آه و ناله بلند ارگاسم شد. چند دقیقه ای کنارم دراز کشید. نفسش که سر جا اومد کیرم رو تو دستش گرفت، سرش رو بوسید و گفت: “جوون. میبینم که هنوز شق مونده. معلومه که هوس کون کرده.”
وقتی گفتم "آره. چه جورم هوس کرده#34;، روی شکم خوابید، البته یه بالش هم زیر شکمش گذاشت تا کونش بیاد بالاتر. بعد گفت: “بیا عزیزم. این کون در اختیارته. از اول عمرم تا حالا، تو تنها کسی هستی که گذاشتم بزنی اون تو. مالک کون من فقط خودتی.”
کمی ژل ریختم روی سوراخ کونش و با انگشتم شروع به مالیدنش کردم. بعد انگشت سبابه ام رو آروم فرو کردم تو کونش. آه کشید. کمی نگه داشتم، بعد آروم کشیدم بیرون و دوباره ژل ریختم و باز همون انگشت رو فرو کردم. کمی عقب جلو کردم، انگشتم رو درآوردم باز ژل زدم و این بار دو تا انگشت سبابه و وسط رو به آهستگی با هم فرو کردم. آه بلندی کشید که معلوم بود ناشی از درد همراه با لذته. دو سه دقیقه اینکار رو تکرار کردم، بعد دستم رو درآوردم، کاندوم رو کشیدم سر کیرم. بعد رفتم روش. هم به کونش هم به کاندوم ژل زدم و و سر کیرم رو گذاشتم روی سوراخش. فریبا بلد بود چکار کنه. سوراخش رو شل کرده بود و همزمان با دستاش لپهای کونش رو از هم باز کرد. به آهستگی شروع به فرو کردن کیرم کردم. درد میکشید امّا از جاش تکون نمیخورد تا اینکه کیرم تا آخر فرو رفت. همونطور کیرم رو نگه داشتم چون میدونستم باید صبر کنم تا فریبا به این حجم از فشار به عضله های سوراخ کونش عادت کنه.
دو سه دقیقه که گذشت، فریبا خودش گفت “حالا میتونی بزنی.” شروع کردم به تلمبه زدن. خیلی آروم و ملایم اینکار رو میکردم. با اینکه معمولا بعد از یک بار که آبم بیاد، دفعه دوم خیلی طول میکشه، با این کون تنگ خیلی سریع به مرحله ارضا رسیدم. فریبا از تند شدن نفسهام فهمید نزدیک شدم. گفت “آره بزن. عشقم. این کون مال خودته. بزن آبت بیاد. خوشم میاد که میتونم به این سرعت آبت رو بیارم.” آهی کشیدم و خوابیدم روش. در همون حال کیرم توی کونش نبض میزد. فریبا هم که نبض زدن کیرم رو حس میکردم “جوون جووون” می گفت. چند دقیقه روش موندم. بعد پاشدم. سوراخ کونش باز مونده بود. فریبا همونطور خوابید تا کمی سوراخش جمع بشه. تو این فاصله من رفتم دستشویی. کاندوم رو کندم و کیرم رو شستم. بعد از من فریبا رفت دستشویی. حدود یک ساعت کنار هم دراز کشیدیم. بجز کمی نوازش همدیگه کار خاصّی نمی کردیم. بعد از مدتی که فکر می کنم خوابش برده بود، فریبا سرش رو آورد بالا سمت من و لبم رو بوسید و گفت: “ممنون عزیزم خیلی امروز خوش گذشت.”
-به منم خیلی خوش گذشت. باید کاری کنم که بهرام حسابی تو شرکت سرش شلوغ بشه تا بتونیم وقت بیشتری با هم بگذرانیم. نظرت چیه یه روز بریم ویلای لواسون.
عالیه. خیلی دوست دارم برم تو استخر اونجا لخت آب تنی کنم.
ساعت رو که نگاه کردم، یک بعد از ظهر بود. با فریبا با هم اتاق رو مرتب کردیم و هر چیزی که میتونست علامت حضور مرد غریبه باشه برداشتیم. حتی سطل آشغالها که حاوی کاندوم و دستمال کاغذی با بوی آب کیر بود رو هم جمع کردم و تو یه کیسه ریختم. تا با خودم ببرم. فریبا اصرار داشت ناهار بمونم امّا ترجیح دادم که برم. امّا باهاش قرار گذاشتم بزودی بریم یک روز ویلای لواسون تا اونجا برام آشپزی هم بکنه. برای خداحافظی بغلش کردم و بوسیدمش. موقع رفتن، دستش رو از روی شلوار گذاشت روی کیرم و گفت: “مواظب این باش. دلم براش تنگ میشه.”
وقتی رسیدم خونه، سمیرا هنوز مشغول کار بود. سلام و علیک گرمی باهام کرد. فکر کنم توقع داشت باهاش سکس کنم. امّا من که اصلا جون اینکار رو نداشتم. بهم اخم کرد و از قیافه اش معلوم بود که حدس زده همین الان کس کردم و اومدم خونه. زنگ زدم شرکت ببینم اوضاع چجوریه. بهم گفتن که بهرام کارهایی که بهش سپرده بودم رو تموم کرده و چند دقیقه پیش تحویل داده. طفلک کارش خوبه. امّا در عین حال زن خوب و سکسی هم داره. میخوام چند وقت دیگه برای چند روز برای یه پروژه بفرستمش بره شهرستان و همزمان با فریبا قرار بذارم برای یه عشق و حال دو سه روزه تو لواسون.
نوشته: حمید
@dastan_shabzadegan
قربون اون کیرت برم که هر بار من رو میکنی به اندازه چند سالی که با بهرام بودم من رو سرحال میاره.
-تو از اول باید زن من میشدی. حیف این کس و کونت نیست دست اون مرتیکه داره حروم میشه. از قدیم گفتن سیب سرخ نصیب دست چلاق میشه.
حرف اون رو نزن. بذار عشقمون رو بکنیم.
بعد از حدود ده دقیقه که تلمبه زدم، فریبا یه بار دیگه نفس هاش تند شد و با آه و ناله بلند ارگاسم شد. چند دقیقه ای کنارم دراز کشید. نفسش که سر جا اومد کیرم رو تو دستش گرفت، سرش رو بوسید و گفت: “جوون. میبینم که هنوز شق مونده. معلومه که هوس کون کرده.”
وقتی گفتم "آره. چه جورم هوس کرده#34;، روی شکم خوابید، البته یه بالش هم زیر شکمش گذاشت تا کونش بیاد بالاتر. بعد گفت: “بیا عزیزم. این کون در اختیارته. از اول عمرم تا حالا، تو تنها کسی هستی که گذاشتم بزنی اون تو. مالک کون من فقط خودتی.”
کمی ژل ریختم روی سوراخ کونش و با انگشتم شروع به مالیدنش کردم. بعد انگشت سبابه ام رو آروم فرو کردم تو کونش. آه کشید. کمی نگه داشتم، بعد آروم کشیدم بیرون و دوباره ژل ریختم و باز همون انگشت رو فرو کردم. کمی عقب جلو کردم، انگشتم رو درآوردم باز ژل زدم و این بار دو تا انگشت سبابه و وسط رو به آهستگی با هم فرو کردم. آه بلندی کشید که معلوم بود ناشی از درد همراه با لذته. دو سه دقیقه اینکار رو تکرار کردم، بعد دستم رو درآوردم، کاندوم رو کشیدم سر کیرم. بعد رفتم روش. هم به کونش هم به کاندوم ژل زدم و و سر کیرم رو گذاشتم روی سوراخش. فریبا بلد بود چکار کنه. سوراخش رو شل کرده بود و همزمان با دستاش لپهای کونش رو از هم باز کرد. به آهستگی شروع به فرو کردن کیرم کردم. درد میکشید امّا از جاش تکون نمیخورد تا اینکه کیرم تا آخر فرو رفت. همونطور کیرم رو نگه داشتم چون میدونستم باید صبر کنم تا فریبا به این حجم از فشار به عضله های سوراخ کونش عادت کنه.
دو سه دقیقه که گذشت، فریبا خودش گفت “حالا میتونی بزنی.” شروع کردم به تلمبه زدن. خیلی آروم و ملایم اینکار رو میکردم. با اینکه معمولا بعد از یک بار که آبم بیاد، دفعه دوم خیلی طول میکشه، با این کون تنگ خیلی سریع به مرحله ارضا رسیدم. فریبا از تند شدن نفسهام فهمید نزدیک شدم. گفت “آره بزن. عشقم. این کون مال خودته. بزن آبت بیاد. خوشم میاد که میتونم به این سرعت آبت رو بیارم.” آهی کشیدم و خوابیدم روش. در همون حال کیرم توی کونش نبض میزد. فریبا هم که نبض زدن کیرم رو حس میکردم “جوون جووون” می گفت. چند دقیقه روش موندم. بعد پاشدم. سوراخ کونش باز مونده بود. فریبا همونطور خوابید تا کمی سوراخش جمع بشه. تو این فاصله من رفتم دستشویی. کاندوم رو کندم و کیرم رو شستم. بعد از من فریبا رفت دستشویی. حدود یک ساعت کنار هم دراز کشیدیم. بجز کمی نوازش همدیگه کار خاصّی نمی کردیم. بعد از مدتی که فکر می کنم خوابش برده بود، فریبا سرش رو آورد بالا سمت من و لبم رو بوسید و گفت: “ممنون عزیزم خیلی امروز خوش گذشت.”
-به منم خیلی خوش گذشت. باید کاری کنم که بهرام حسابی تو شرکت سرش شلوغ بشه تا بتونیم وقت بیشتری با هم بگذرانیم. نظرت چیه یه روز بریم ویلای لواسون.
عالیه. خیلی دوست دارم برم تو استخر اونجا لخت آب تنی کنم.
ساعت رو که نگاه کردم، یک بعد از ظهر بود. با فریبا با هم اتاق رو مرتب کردیم و هر چیزی که میتونست علامت حضور مرد غریبه باشه برداشتیم. حتی سطل آشغالها که حاوی کاندوم و دستمال کاغذی با بوی آب کیر بود رو هم جمع کردم و تو یه کیسه ریختم. تا با خودم ببرم. فریبا اصرار داشت ناهار بمونم امّا ترجیح دادم که برم. امّا باهاش قرار گذاشتم بزودی بریم یک روز ویلای لواسون تا اونجا برام آشپزی هم بکنه. برای خداحافظی بغلش کردم و بوسیدمش. موقع رفتن، دستش رو از روی شلوار گذاشت روی کیرم و گفت: “مواظب این باش. دلم براش تنگ میشه.”
وقتی رسیدم خونه، سمیرا هنوز مشغول کار بود. سلام و علیک گرمی باهام کرد. فکر کنم توقع داشت باهاش سکس کنم. امّا من که اصلا جون اینکار رو نداشتم. بهم اخم کرد و از قیافه اش معلوم بود که حدس زده همین الان کس کردم و اومدم خونه. زنگ زدم شرکت ببینم اوضاع چجوریه. بهم گفتن که بهرام کارهایی که بهش سپرده بودم رو تموم کرده و چند دقیقه پیش تحویل داده. طفلک کارش خوبه. امّا در عین حال زن خوب و سکسی هم داره. میخوام چند وقت دیگه برای چند روز برای یه پروژه بفرستمش بره شهرستان و همزمان با فریبا قرار بذارم برای یه عشق و حال دو سه روزه تو لواسون.
نوشته: حمید
@dastan_shabzadegan