زنی که الگا را دیوانهوار دوست میدارد و چنانچه دخترش را در حال خفه کردن کسی ببیند نه تنها اعتراض نمیکند بلکه او را در پشت دامن خود از انظار نهان میسازد؛ خطوط سیمای الگا نیز ریز و سبعانه و در همان حال گویاتر و گستاخ تر از خطوط چهره مادر است این دیگر نه قیافه خز که پوزه جانوری درشتتر و درندهتر است، خود نیکلاییوگرافیچ در این عکس سخت سادهلوح و هالو و دست و پا چلفتی مینماید، تبسم خیرخواهانه یک طلبه مدرسه علوم دينی روی سیمایش پخش است و پیداست که از سر سادهدلی چنین میپندارد که این سه جانور درنده - درندگانی که دکتر جوان بر سبیل اتفاق و به حکم تقدیر گرفتارشان شده بود - شعر و نیکبختی را و تمام آرزوهای دوران جوانی خود را که در ترانهای خلاصه شده بود که در آن ایام زیر لب زمزمه میکرد:
«دوست نداشتن به منزله تباه کردن زندگی است در جوانی ...» برای او فراهم خواهند
آورد.
و باز شگفت زده از خود میپرسید: «من که یک کشیش زاده روستاییام و مثل طلاب تربیت شدهام، من که مردی خشن و راستگو و راست کردارم چرا میباید با درماندگی تسلیم این آدم مبتذل و دروغ پرداز و پست و حقیر که طبعش هم با طبع من یکسره مغایر است میشدم؟»
ساعت یازده صبح هنگامی که مشغول پوشیدن کت بود تا به بیمارستان برود مستخدمه وارد اتاق کارش شد. دکتر پرسید: چه میخواهید؟_خانم بیدار شدهاند و مرا خدمت شما فرستادهاند تا بیست و پنج روبلی را که دیشب به ایشان قول داده بودید از شما بگیرم.
نوشتهی: آنتوان چخوف
#book #story
#داستان_کوتاه
🆔 @dastan_kootah 🌹
«دوست نداشتن به منزله تباه کردن زندگی است در جوانی ...» برای او فراهم خواهند
آورد.
و باز شگفت زده از خود میپرسید: «من که یک کشیش زاده روستاییام و مثل طلاب تربیت شدهام، من که مردی خشن و راستگو و راست کردارم چرا میباید با درماندگی تسلیم این آدم مبتذل و دروغ پرداز و پست و حقیر که طبعش هم با طبع من یکسره مغایر است میشدم؟»
ساعت یازده صبح هنگامی که مشغول پوشیدن کت بود تا به بیمارستان برود مستخدمه وارد اتاق کارش شد. دکتر پرسید: چه میخواهید؟_خانم بیدار شدهاند و مرا خدمت شما فرستادهاند تا بیست و پنج روبلی را که دیشب به ایشان قول داده بودید از شما بگیرم.
نوشتهی: آنتوان چخوف
#book #story
#داستان_کوتاه
🆔 @dastan_kootah 🌹