امروز آخرین جلسهی این ترمم بود.
حس میکنم اون اثری که بلد بودم و انتظار داشتمو روی این بچههای هجده سالهی غریب در خوابگاه و دانشگاه گذاشتم و دعوتشون کردم به تجربهی زندگی چند بعدی. چیزی که فرهنگ ما، با تنگنظری و محدودیت، ازمون میگیرتش و بعد تعجب میکنه که چرا اضطراب و افسردگی و فشارهای روحی روانی تجربه میکنیم اونم وقتی که زندگیمون در اسارت و چهاردیواری افکار پوسیده، رنگ میبازه و موهامون سفید میشه.
این حداقل جواب زندگی من بود!
محدودیت و زندگی بسته و امکان تجربههای محدود و سرکوب انرژی زیاد برای تجربه کردن و فهمیدن، باعث حال بدیم بود و از همون نوجوانی هم میدونستم قضیه اینه ولی چون کاری از دستم برنمیمود توی همون محیط بسته، بازیهای حوصله سر بر برای خودم طراحی میکردم یا کتاب میخوندم:)))).
توی دانشگاه هم تقریبا به هر تجربهای آری گفتم ولی الان بالغترم و بخشی از اون جنونِ سرکوب، کم شده و به تعادل نزدیکترم.
خلاصه برای من، جواب، توجه به ابعاد مختلف زندگی بود!
پینوشت: البته که بحث هورمونها، پی ام اس و سلامتی و تاثیری که روی روان میذاره یه بحث جداست.
حس میکنم اون اثری که بلد بودم و انتظار داشتمو روی این بچههای هجده سالهی غریب در خوابگاه و دانشگاه گذاشتم و دعوتشون کردم به تجربهی زندگی چند بعدی. چیزی که فرهنگ ما، با تنگنظری و محدودیت، ازمون میگیرتش و بعد تعجب میکنه که چرا اضطراب و افسردگی و فشارهای روحی روانی تجربه میکنیم اونم وقتی که زندگیمون در اسارت و چهاردیواری افکار پوسیده، رنگ میبازه و موهامون سفید میشه.
این حداقل جواب زندگی من بود!
محدودیت و زندگی بسته و امکان تجربههای محدود و سرکوب انرژی زیاد برای تجربه کردن و فهمیدن، باعث حال بدیم بود و از همون نوجوانی هم میدونستم قضیه اینه ولی چون کاری از دستم برنمیمود توی همون محیط بسته، بازیهای حوصله سر بر برای خودم طراحی میکردم یا کتاب میخوندم:)))).
توی دانشگاه هم تقریبا به هر تجربهای آری گفتم ولی الان بالغترم و بخشی از اون جنونِ سرکوب، کم شده و به تعادل نزدیکترم.
خلاصه برای من، جواب، توجه به ابعاد مختلف زندگی بود!
پینوشت: البته که بحث هورمونها، پی ام اس و سلامتی و تاثیری که روی روان میذاره یه بحث جداست.