احساس گناه دادن مداوم به کودکان (که به آن “shaming” یا “guilt-tripping” نیز میگویند) میتواند تأثیرات عمیقی بر شخصیت آنها در بزرگسالی داشته باشد. این فرآیند میتواند یکی از عوامل زمینهساز ویژگیهای خودشیفتگی (Narcissism) باشد. در ادامه توضیح میدهم که چگونه این ارتباط شکل میگیرد:
1. ایجاد “خود” شکننده
• کودکی که مدام به او احساس گناه داده میشود (مثل: “تو همیشه مشکل درست میکنی!” یا “ببین چقدر منو ناراحت کردی!”) یاد میگیرد که وجود او به تنهایی کافی نیست و باید همیشه برای جلب تأیید تلاش کند.
• این کودکان به جای شکلگیری هویت قوی و مستقل، شخصیتی شکننده
د پیدا میکنند که برای تأیید یا ارزشمندی به دیگران وابسته است.
• در بزرگسالی، این شکنندگی میتواند به خودشیفتگی دفاعی تبدیل شود، یعنی تلاش برای پوشاندن این احساس ناکافی بودن با تظاهر به “بزرگ بودن” یا “بینیاز بودن.”
2. تشکیل یک خود ایدهآل (Idealized Self)
• کودکی که مدام شرمنده و گناهکار میشود، ممکن است یک “خود ایدهآل” برای خودش بسازد تا بتواند از احساس بیکفایتی فرار کند.
• در بزرگسالی، این خود ایدهآل به شکل خودشیفتگی آشکار بروز میکند: فرد خود را بزرگتر، باهوشتر یا خاصتر از دیگران نشان میدهد، چون نمیتواند با “خود واقعی” و نقصهایش کنار بیاید.
3. نیاز به کنترل دیگران
• والدینی که احساس گناه به کودک میدهند، معمولاً از آن به عنوان ابزاری برای کنترل رفتار استفاده میکنند. این باعث میشود کودک یاد بگیرد که برای بقا و ارزشمندی باید دیگران را کنترل کند.
• در بزرگسالی، این نیاز میتواند به ویژگیهای خودشیفته تبدیل شود، جایی که فرد برای تأیید گرفتن یا احساس ارزشمندی، دیگران را تحت کنترل یا تأثیر خود قرار میدهد.
4. مشکل در همدلی
• احساس گناه دادن مداوم میتواند کودک را آنقدر درگیر احساسات و نیازهای خودش کند که نتواند به نیازها و احساسات دیگران توجه کند.
• در نتیجه، این افراد در بزرگسالی ممکن است در همدلی با دیگران دچار مشکل شوند، چون تمام انرژی روانی آنها صرف مدیریت احساس گناه درونی یا حفظ تصویر ایدهآلشان میشود.
5. چرخه انتقام و اثبات خود
• کودکی که در دوران رشد احساس میکرد همیشه مقصر است، ممکن است در بزرگسالی بخواهد با اثبات خود به دیگران یا بیتوجهی به نیازهای آنها، این احساس را جبران کند.
• این رفتارها ممکن است در قالب بیرحمی عاطفی یا خودشیفتگی انتقامجویانه ظاهر شوند، جایی که فرد سعی میکند دیگران را تحقیر کند تا خودش احساس قدرت کند.
6. وابستگی به تأیید خارجی
• این کودکان به دلیل احساس گناه مداوم، یاد میگیرند که ارزشمندی آنها وابسته به رضایت و تأیید دیگران است.
• در بزرگسالی، این وابستگی ممکن است به شکل نیاز به تحسین دائمی (که ویژگی بارز خودشیفتگی است) بروز کند.
7. نتیجه: دفاع از آسیبپذیری
خودشیفتگی در چنین افرادی معمولاً یک مکانیسم دفاعی است. در واقع، احساس گناه و بیکفایتی شدید درونی آنها باعث میشود که شخصیتی “قوی” و “خاص” بسازند تا این درد را پنهان کنند.
چه میتوان کرد؟
• تربیت کودکان: برای پیشگیری از این چرخه، والدین باید احساس گناه سالم (که به کودک کمک میکند مسئولیتپذیر باشد) را از احساس گناه ناسالم (که او را شرمنده و ناکافی میکند) تفکیک کنند.
دکتر رویا نوری
@childpsychology
1. ایجاد “خود” شکننده
• کودکی که مدام به او احساس گناه داده میشود (مثل: “تو همیشه مشکل درست میکنی!” یا “ببین چقدر منو ناراحت کردی!”) یاد میگیرد که وجود او به تنهایی کافی نیست و باید همیشه برای جلب تأیید تلاش کند.
• این کودکان به جای شکلگیری هویت قوی و مستقل، شخصیتی شکننده
د پیدا میکنند که برای تأیید یا ارزشمندی به دیگران وابسته است.
• در بزرگسالی، این شکنندگی میتواند به خودشیفتگی دفاعی تبدیل شود، یعنی تلاش برای پوشاندن این احساس ناکافی بودن با تظاهر به “بزرگ بودن” یا “بینیاز بودن.”
2. تشکیل یک خود ایدهآل (Idealized Self)
• کودکی که مدام شرمنده و گناهکار میشود، ممکن است یک “خود ایدهآل” برای خودش بسازد تا بتواند از احساس بیکفایتی فرار کند.
• در بزرگسالی، این خود ایدهآل به شکل خودشیفتگی آشکار بروز میکند: فرد خود را بزرگتر، باهوشتر یا خاصتر از دیگران نشان میدهد، چون نمیتواند با “خود واقعی” و نقصهایش کنار بیاید.
3. نیاز به کنترل دیگران
• والدینی که احساس گناه به کودک میدهند، معمولاً از آن به عنوان ابزاری برای کنترل رفتار استفاده میکنند. این باعث میشود کودک یاد بگیرد که برای بقا و ارزشمندی باید دیگران را کنترل کند.
• در بزرگسالی، این نیاز میتواند به ویژگیهای خودشیفته تبدیل شود، جایی که فرد برای تأیید گرفتن یا احساس ارزشمندی، دیگران را تحت کنترل یا تأثیر خود قرار میدهد.
4. مشکل در همدلی
• احساس گناه دادن مداوم میتواند کودک را آنقدر درگیر احساسات و نیازهای خودش کند که نتواند به نیازها و احساسات دیگران توجه کند.
• در نتیجه، این افراد در بزرگسالی ممکن است در همدلی با دیگران دچار مشکل شوند، چون تمام انرژی روانی آنها صرف مدیریت احساس گناه درونی یا حفظ تصویر ایدهآلشان میشود.
5. چرخه انتقام و اثبات خود
• کودکی که در دوران رشد احساس میکرد همیشه مقصر است، ممکن است در بزرگسالی بخواهد با اثبات خود به دیگران یا بیتوجهی به نیازهای آنها، این احساس را جبران کند.
• این رفتارها ممکن است در قالب بیرحمی عاطفی یا خودشیفتگی انتقامجویانه ظاهر شوند، جایی که فرد سعی میکند دیگران را تحقیر کند تا خودش احساس قدرت کند.
6. وابستگی به تأیید خارجی
• این کودکان به دلیل احساس گناه مداوم، یاد میگیرند که ارزشمندی آنها وابسته به رضایت و تأیید دیگران است.
• در بزرگسالی، این وابستگی ممکن است به شکل نیاز به تحسین دائمی (که ویژگی بارز خودشیفتگی است) بروز کند.
7. نتیجه: دفاع از آسیبپذیری
خودشیفتگی در چنین افرادی معمولاً یک مکانیسم دفاعی است. در واقع، احساس گناه و بیکفایتی شدید درونی آنها باعث میشود که شخصیتی “قوی” و “خاص” بسازند تا این درد را پنهان کنند.
چه میتوان کرد؟
• تربیت کودکان: برای پیشگیری از این چرخه، والدین باید احساس گناه سالم (که به کودک کمک میکند مسئولیتپذیر باشد) را از احساس گناه ناسالم (که او را شرمنده و ناکافی میکند) تفکیک کنند.
دکتر رویا نوری
@childpsychology