🖊 آراء ماکس وبر مهم ولی خطاست
📚 اشتباه اما بزرگ📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه محمد ماشینچیان
🖇ماکس وبر، اقتصاددان برخواسته از شمال آلمان، مفتخر به افسری نیروهای ذخیره در ارتش قیصر، دوئلیست به معنای واقعی با حریفان آکادمیک، و همبنیانگذار مکتب جامعهشناسی مدرن، بخاطر کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» در فهرست مطالعات همه کالجهای دنیا جای دارد. اما اینکه کتابی «مهم» است به این معنی نیست که لزوما صحیح هم هست. یا میتوان آن را به مثابه تاریخنگاری خوب یا دانش اقتصادی درست انگاشت.
🖇کتاب سرمایه کارل مارکس بیتردید کتاب مهمی است. یکی از مهمترین کتابهای قرن نوزدهم. هرچند میدانم که با گفتن این موضوع رفقای لیبرتارین و محافظهکارم را میآزارم. اما بعدش ادامه میدهم که: ...لیکن مارکس تقریبا همه نکات اقتصادی، تاریخی، و سیاسی را در این کتاب به خطا رفته است. و رفقای با گرایش چپام نیز آزرده میشوند. اینطوری شده که هیچ رفیقی ندارم.
🖇خب، حالا ادعای وبر چه ایرادی دارد؟ اول ببینیم راجع به کدام ادعا صحبت میکنیم. (بخاطر داشته باشید که مطالعه خلاصه ارائه شده در این مقاله نباید بهانهای شود برای نخواندن اصل کتاب.) وبر بر این باور است که، اگر بخواهیم از عنوان مارکسیستیش استفاده کنیم، یک چیزی داریم با عنوان کاپیتالیسم مدرن، که از قرن شانزدهم شکل گرفته است. منظورش از «کاپیتالیسم»، همانطور که از عنوان برمیآید، متمرکز بر انباشت سرمایه است. این انباشت مورد نظر او، وابسته است به پسانداز و سختکوشی که ویژگیهای پروتستانهای شمال آلمان است در تقابل با کاتولیکهای تنبل باواریا.
🖇حالا این سختکوشی از کجا آمده؟ میفرماید روحیه، یا همان گایست ، است که جوامع را به حرکت در میآورد. وبر ادعا میکند که دکترین رستگاری جان کلوین، ظهور این موتور روحی جدید را باعث شد. مردم به پسانداز و سختکوشی روی آوردند چون میخواستند به خودشان ثابت کنند که به گروه خواص منتخبی تعلق دارند که به اراده خدا از آتش جهنم محفوظ است.
🖇این یک تئوری روانشناسانه است که وبر مدعی بود حتی در مورد نسلهای بعدی، نسبتا خوشگذران، کلوینیستها مثل بنجامین فرانکلین خودمان نیز صادق است. وبر مقاله شوخطبعانه فرانکلین برای سالنامه ریچارد المناک فقیر را به اعتقادات حقیقی وی تعبیر کرد: «شب زود به رختخواب و صبح زود بیدار، میکند مرد را سالم و ثروتمند و هوشیار.» اما کسی که از موهبت شوخطبعی برخوردار نیست هرگز نباید سعی کند بنجامین فرانکلین را تعبیر کند.
🖇تئوری وبر همچنان خیلی ها را جذب میکند. مشخصا هرکسی را که بدون دانش عمیق الهیات و اقتصاد و تاریخ کتاب او را بخواند. ترکیب بارقه روحانی با پرهازه ماتریالیسم هر خواننده تازهکاری را مجذوب میکند. اما تقریبا همه کسانی که راجع به شواهد پشت تئوری وبر پژوهیدهاند آن را ناقص یافتهاند.
🖇بعنوان یک نمونه اقتصادی، این حقیقت ندارد که انباشت سرمایه باعث ثروتمندی دنیای مدرن شد. در غیاب نوآوری، چنانکه کینز هم بدان اشاره کرده، صرف انباشت سرمایه خیلی زود به کاهش بازده میرسید. ولذا توضیح وبر قادر نیست آن انفجار ثروت 3000 درصدی کالا و خدماتی که از 1800 میلادی به اینسو در جاهایی چون آلمان و امریکا و ژاپن اتفاق افتاد را توضیح بدهد.
🖇بهبود بازار-آزموده است که ثروت ما را توضیح میدهد، نه صرفا انباشت ثروت بمنظور سرمایهگذاری. الکتریسیته، اتومبیل، و در آینده نزدیک خودروهای بدون راننده. خانههای چندخوابه. دوبرابر شدن متوسط عمر. و تحصیلات بهتر.
🖇البته وبر فرد تحصیلکرده و عالم هوشمندی بود. هرچه باشد، او بود که تعریف درست حکومت را به ما آموخت: انحصاری بر استفاده مشروع از قوه قهریه در یک قلمرو معلوم. تعریفی دقیق و کامل که بوسیلهاش میتوانیم رفقای سوسیالدموکراتمان در سوئد یا ماساچوست را بطرز لذتبخشی شکنجه کنیم. همانهایی که دوست دارند باور کنند حکومت فستیوالی است از جماعتگرایی محبتآمیز یا چیزی شبیه یک خانواده مهربان.
🖇همچنین وبر، هوشمندانه فهمیده بود که طمع در قرن شانزدهم اختراع نشده، که خود تئوری خام اما پرطرفداری راجع به اقتصاد بازار است. او در اخلاق پروتستانی مینویسد که: این ایده خامدستانه راجع به کاپیتالیسم باید در کلاس مقدماتی تاریخ فرهنگ مطرح و برای همیشه کنار گذاشته شود. میفرماید: «طمع، همواره مابین تمام شرایط بشری در همه زمانها و در همه کشورهای کره زمین وجود داشته است.»
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.🦉
@goftemaann