#داستان_واقعی_پسری_با_رویا_های_ناتمام
نویسنده #صبا_صدر
#قسمت_آخر
حیرانم آرامشش از نارامی من خجالت نمی کشد؟
من عمه ام را همانند مادرم دوست داشتم بعد از مرگ پدرم رفتار عمه ام نیز تغییر کرد، روزی رفتم و دستانش را گرفتم و گفتم،
عمه جان من چه بدی کرده بودم که چنین شما و رقیه در حقم جفا کردین؟ مگر من همه دار و ندارم را به پای رقیه نریختم؟
ندانستین چقدر دوستش داشتم؟ عمه ام برایم گفت
تو لیاقت دختر من را نداری تو مریض هستی و نمی توانستی دخترم را خوشبخت کنی، از خانه ام برو به ضمانت می گویم که در زندگی هیچ دختری تورا دوست نخواهد داشت،
به حرفی که زد حتی یک لحظه ای هم فکر نکرد و دنیایم را به آتش کشید،با چشمان پر اشک فقط برایش گفتم
عمه ديگر برایم مُردی..
بعد از بی وفایی رقیه و مرگ پدرم دیگر رحمان سابق را نیافتم،
شدم یک پسر شکسته قلب و گوشه گیر، دیگر رویا نمی بافتم و فقط در دنیای واژه ها زندگی می کردم و در فراق یار بی وفایم شاعری می کردم.
چه دانستم جدایی میکنی یار
تو با من بی وفایی میکنی یار
بدادم دل خود با اخلاص برایت
چه دانستم نا آشنایی میکنی یار
سرم تلخست روزگارم گلی من
چه دانستم بی پروایی میکنی یار
نصرت خاک شد آخر در آرزویت
چه دانستم دو روایی میکنی یار
کوشش کردم به پای خود بایستم به رشته زبان و ادبیات دری راه پیدا کردم و خواستم تحصیل کنم باآنکه امیدی برای زندگی نداشتم.
فقط برای مادرم و خانواده ام تلاش کردم، فشار فقر و تنگ دستی و بیماری مادر و برادرم کمرم را خم می کند،
گاهی زندگی چنان بالایم دشوار می شود که به مرگ خود راضی می شوم،
حتی پول رفتن به دانشگاه را در کیفم ندارم، بار ها به خالقم شکایت کردم.
چرا من را لایق این همه درد و رنج دیدی؟ آیا من بنده ات نیستم؟ آیا من حق ندارم خوش باشم، چرا دنیا اینقدر برمن سخت گرفته که به ترک دنیا راضی شده ام؟ بار ها به خودکشی فکر کردم اما می دانم با این کارم هم دنیا و هم آخرت خود را خراب می سازم.
و الی امروز که سال آخر دانشگاهم است، با همه سختی ها و رنج تمامش می کنم، و جز پروردگار از کسی توقع ندارم.
زندگی من سراسر درد و رنج و رویا های ناتمام بوده اما ادامه می دهم
به خدایم باور دارم.
می خواهم داستان زندگیم را به کمک کسی به تحریر بیاورم تا عبرت باشد به آنهای که یقین دارند که با ازدواج های پی در پی به خوشبختی می رسند. نخیر آنها نمی دانند که چه ها در قبال دارد و خداوند در مقابل هیچ نا مساوات سکوت نمی کند،
نمی دانم درد و رنج از باعث کی بود پدرم؟ مادرم؟
شاید بیماری من و برادرم نشان دهنده پاسخ همان نابرابری است که پدرم در حق سه همسرش کرد..
اینجا من ماندم و هزاران رویای ناتمام.
عبرت باشد...
تمام🖤
@Bookscase📚📚
🍃🍂🌸🍃🍂