Postlar filtri


■ آدم‌های مستقل و کارامد برای این فعال به نظر می‌رسند که به واقع احمق هستند و ذهن محدودی دارند. چه طور بگویم؟ آهان! آنها بخاطر عقل محدود، دم دستی‌ترین دلایل را که ممکن است دلایل درجه دوم و سوم باشد، به جای دلایل اصلی می‌گیرند. به این ترتیب خیلی زودتر و آسان‌تر از بقیه قانع می‌شوند و سریع فکر می‌کنند اساس کار را یافته‌اند و به ریشه‌ی مساله رسیده‌اند. (صفحه ۶۰)

آدمیزاد انتقام می‌گیرد، چون عدالت را در این می‌بیند. پس دلیل اولیه و اصلی را پیدا کرده، اساس کار را یافته و آن همان عدالت است. در نتجیه از همه جهت خیالش راحت می‌شود و با آرامش انتقامش را می‌گیرد و موفق هم هست، چون باور دارد کاری شرافتمندانه و عادلانه می‌کند. من اما اینجا نه عدالتی می‌بینم، و نه در این کار، نیکی و خیری می‌یابم. و به تبع آن، تنها از روی خباثت است که دست به انتقام می‌زنم. تنها خباثت می‌تواند همه تردیدم را از بین ببرد و بر همه چیز غلبه کند. همین طور است، تنها خباثت می‌تواند در کنار دلیل اصلی بنشیند و ترکیب کاملا موفقی به دست بدهد و آن دلیل اصلی را تکمیل کند، چرا که خباثت خودِ دلیل نیست. اما چه کنم که خباثت هم ندارم. (صفحه ۶۱)

بهترین تعریف آدمیزاد این است: موجودی دوپا و نانجیب. (صفحه ۸۳)

چه انتظاری می‌توان از انسان داشت؟ این موجودی که چنین خصایص غریبی دارد؟ همه مواهب و نعمتهای زمینی را به پایش بریزید، تا خرخره در سعادت غرقش کنید، هر پنج انگشتتان را هم در عسل فرو کنید و به دهانش بگذارید، چنان از پول بی‌نیازش کنید که دیگر جز خوردن و خوابیدن و تلاش برای ادامه تاریخ پر افتخار بشری کاری نداشته باشد، همین آدم اما از روی حق ناشناسی و فقط برای آزار و اذیت به شما صدمه می‌زند و خصومت می‌ورزد. همین آدم حتی همه آنچه را به او داده‌اید به خطر میاندازد و عمدا بدترین و بیهوده‌ترین هوس را دنبال می‌کند، بدترین دیوانه بازی و ضرر مالی را به بار می‌آورد، آن هم تنها برای اینکه وضعیت مرفه و راحت و معقولش را قربانی فانتزی‌ها و خیالپردازی‌های خویش کند. دقیقا وهم انگیزترین آرزو و پست‌ترین حماقت را می‌خواهد، فقط و فقط برای اینکه به خودش ثابت کند – نکته ضروری و لازمش همین است – آدم هنوز آدم است و نه کلید پیانو که قوانین طبیعت به دست خد آن را بنوازند و حتی تهدیدش کنند تا آخر عمر هدایتش خواهند کرد تا نتواند بیرون از محدوده تقویم و قوانین خواسته‌ای داشته باشد. (صفحه ۸۵)

به نظر من دانش و آگاهی بزرگترین بدبختی بشر است، اما خوب می‌دانم که بشر آن را دوست دارد و با هیچ سرگرمی و رضایتمندی دیگری عوضش نمی‌کند. (صفحه ۹۱)

می‌دانی لیزا، البته از خودم دارم حرف می‌زنم! اگر از بچگی خانواده‌ای داشتم، آن وقت اینی نبودم که الان داری می‌بینی. بیشتر وقتها به این فکر می‌افتم. آخر خانواده هرقدر هم که بد باشد باز هم پدر و مادرند، غریبه که نیستند و دشمن آدم نمی‌شوند. گیرم سالی، ماهی هم فقط یک بار عشقشان را ابراز کنند. در هر حال می‌دانی آنجا توی خانه‌ی خودت هستی. (صفحه ۱۹۱)

از دست عادت کار زیادی بر می‌آید! خدا می‌داند که عادت چه‌ها با آدمی می‌کند. (صفحه ۲۰۰)

در عمل می‌دانی دلم واقعا چه می‌خواهد؟ این که تو و امثال تو به درک واصل شوید! من آرامش می‌خواهم. بله، حاضرم کل دنیا را به یک پول سیاه بدهم تا راحتم بگذارند و آرامشم حفظ شود. مثلا اگر قرار باشد دنیا خراب شود، ولی من چایم را بخورم، می‌گویم به درک! بگذار خراب شود، در عوض همیشه بتوانم با آرامش چایم را بخورم. (صفحه ۲۳۷)

👤 #فئودور_داستایوفسکی
📚 #يادداشت‌های_زيرزمينی


شاهی كه درگذر، خود به تنهايى نمى ميرد، غرقابى است كه هر آنچه را در جوار خويش دارد در خود فرو مى كشد؛ گويى چرخى است بس ستبر كه بر تارك بلندترين كوه نصب شده و بر پرده هاى عظيم آن دهها هزار خرده ريز پیوند يافته وكار گذاشته شده است؛ هنگامى كه او فرو بيفتد، اين مضافات خرد واين متفرعات ناچيز در سقوط بلند آوازه‌اش همراهيش مى كنند.

#شکسپیر
#هملت

تصویر: مرگ سزار اثر: ژان لئوم ژروم


💥 داستایفسکی و انسان

چه انتظاری می‌توان از انسان داشت؟ این موجودی که چنین خصایص غریبی دارد؟ همه مواهب و نعمتهای زمینی را به پایش بریزید، تا خرخره در سعادت غرقش کنید، هر پنج انگشتتان را هم در عسل فرو کنید و به دهانش بگذارید، چنان از پول بی‌نیازش کنید که دیگر جز خوردن و خوابیدن و تلاش برای ادامه تاریخ پر افتخار بشری کاری نداشته باشد، همین آدم اما از روی حق ناشناسی و فقط برای آزار و اذیت به شما صدمه می‌زند و خصومت می‌ورزد.

همین آدم حتی همه آنچه را به او داده‌اید به خطر میاندازد و عمدا بدترین و بیهوده‌ترین هوس را دنبال می‌کند، بدترین دیوانه بازی و ضرر مالی را به بار می‌آورد، آن هم تنها برای اینکه وضعیت مرفه و راحت و معقولش را قربانی فانتزی‌ها و خیالپردازی‌های خویش کند.

دقیقا وهم انگیزترین آرزو و پست‌ترین حماقت را می‌خواهد، فقط و فقط برای اینکه به خودش ثابت کند – نکته ضروری و لازمش همین است – آدم هنوز آدم است و نه کلید پیانو که قوانین طبیعت به دست خود آن را بنوازند و حتی تهدیدش کنند تا آخر عمر هدایتش خواهند کرد تا نتواند بیرون از محدوده تقویم و قوانین، خواسته‌ای داشته باشد.

📚 یاد داشت های زیر زمینی ص ۸۵
👤 داستایفسکی


3 دموکراسی

روسو در بحث خود در مورد دمکراسی میگوید برای اینکه دمکراسی وجود داشته باشد شرایط فراهم آوردن آن دشوار و سخت است

به اعتقاد او حکومت هایی که دمکراسی را بر میگزینند همواره در معرض خطر وهجوم جنگ های داخلی قرار میگیرند و اغتشاشات درونی همواره برآن نفوذ خواهد کرد

در این نوع حکومت کسیکه وطن پرستی را برمیگزیند باید دارای نیروی اراده و ثبات قدم باشد

به عقیده او تنها ملل کوچک میتوانند تحت رژیم دمکراسی مستقیم بماند و تحقق اراده عامه در ملل کوچک مهمل تر است

چون اگر کشور وسعت یابد و جمعیت آن زیاد شود بر تعداد منافع مختلف و متضاد افزوده میگردد و دمکراسی مشکل میشود پس برای یک کشور خوب و مطلوب اندازه محدود ک طبیعی و مشخصی است


بنابراین به این سبب که فرد عضو تشکیل دهنده جامعه است و جامعه هم خالق دولت است
فرد را مقدم بر دولت میشمارد وجود دولت را آسایش فرد میداند

یکی از نکات مهم فلسفه سیاسی روسو بحث حکومت است به اعتقاد او باید انواع مختلف حکومت وجود داشته باشد که بتواند سازگاری خاصی با کشورهایی که میتواند از لحاظ اقلیمی و خصوصا جمعیت باهم تفاوت دارند به عنوان یک قاعده تمرکز و تراکم بیشتری برای قدرت ایجاد کند ..

مهمترین موضوعی که روسو در مورد حکومت برآن اصرار می ورزد این مسئله بود که رهبران حکومت نه باید حاکم مطلق و نه هرگز وضع کننده قانون من درآوردی وضع کنند

آنها فقط باید به اجرای قانون بپردازند قدرت قانون گذاری ملت یعنی مهمترین آن اراده اخلاقی ملت برتر از هر نوع و شکل حکومتی است و فقط بدنه اقتدار دولت را نشان میدهد روسو تفاوت اصلی بین دولت و حکومت را در این میداند که دولت به خودی خود همواره وجود دارد در هرشکلی اما حکومت بستگی به وجود هیئت حاکمه ای است که باید وجود داشته باشد قدرت حکومت باید قدرت مردم باشد نه قانون..


▪️#روسو سه نوع حکومت را نام می برد.

1مردم سالاری
2اشراف سالاری
3سلطنت

او اشراف سالاری را بر دوتا دیگر ترجیح میدهد..

1 (مردم سالاری)

منظور روسو در این مورد این بود که مردم سالاری بی واسطه بود یعنی در آن باید نظامی باشد که هر شهروندی حق داشته باشد در باب هر موضوعی رای بدهد

یعنی دارای یک حق و آزادی مطلق باشد اما روسو به این مسئله زیاد خوش بین نیست زیرا به باور او چنین حکومتی در زمین وجود ندارد و یا اگر هم هست در کشورهای کوچک است..

2 اشراف سالاری.

روسو سه نوع اشراف سالاری را نام می برد.

اشراف سالاری طبیعی.
انتخابی
موروثی.

روسو اولی را برای ملت های ساده مناسب میداند.
و دومی را بهترین نوع آن
و سومین را بدترین میداند

به اعتقاد روسو در حکومت اشرافی ملتها نباید آنقدر ساده باشند که اجرای قوانین بعد از ابزار اراده عمومی که صورت میگیرد انجام گیرد

سومین نوع حکمت سلطنتی یعنی اینکه حکمران میتواند قدرت حکومت را در دست یک فرد متمرکز سازد که همه مسئولان قدرت خود را از او کسب کنند این نوع حکومت رایج ترین آن است

به اعتقاد روسو یک جمهوری فقط یک دولت آرمانی میتواند باشد ..

تمام مسائل سازمان یک دولت برای روسو بصورت مسئله یافتن آن نوع حکومتی در می آید که در آن قدرت اجرایی با هر شکلی خواه پادشاهی . یا پارلمانی همان خدمتگذار و مامور اراده جمعی پیکره شهروندان باشد

حاکمیت اراده عام صرفا یک آرمان است بنابراین هیچ اراده عامی نیست که به مفهوم کامل حاکمیت داشته باشد بدین معنی که در هر دولت بالفعل حکمران باید اراده عام را تاآنجا که وجود داشته باشد به دیده گیرد...


به نظر روسو در وضعيت طبيعی که در آن همه چيز مشترک است و انسانها برابرند، هيچکس وظيفه­ای نسبت به ديگری ندارد، چرا که تعهدی نسبت به ديگری متقبل نشده است. کافيست آن چيز را که استفاده­ای برايش ندارد، به عنوان مالکيت ديگری به رسميت بشناسد. اما در وضعيت اجتماعی که همه ­ی حقوق توسط قوانين تثبيت شده­ است، اين طور نيست.
روسو ادعای عمومی بودن موضوع قوانين را اينگونه فهم می­کند که قانون فرمانبران را به مثابه يک کل و رفتار­های آنان را انتزاعی در نظر می­گيرد و هرگز از فرد انسانی و رفتار فردی حرکت نمی­کند. به همين دليل قانون می­تواند حقوق اوليه­ای را مقرر کند، اما آن را به نام شخص معينی مقرر نمی­کند. قانون می­تواند طبقات گوناگونی از شهروندان ايجاد کند و حتا ويژگی­ هايی را تعيين نمايد که حق اين يا آن طبقه به حساب می­آيند، اما نمی­تواند مقرر کند که اين يا آن شخص در طبقه ­ای پذيرفته شود يا نه.
روسو نتيجه می­گيرد که بنابراين لازم نيست بپرسيم که قوانين توسط چه کسی وضع می­شود، زيرا آنها از اراده­ ی عمومی ناشی شده­ اند. لازم نيست بپرسيم که آيا شهريار مافوق قوانين قرار دارد يا نه، چرا که او عضوی از دولت است. لازم نيست بپرسيم که قانون می­تواند ناعادلانه باشد يا نه، چرا که هيچکس نسبت به خود ناعادلانه نيست. اين پرسش نيز بی ­مورد است که آيا انسان می­تواند هم آزاد و هم مطيع قوانين باشد، زيرا قوانين صرفا نمايه­ی اراده­ی ما هستند. بنابراين آنچه که فردی صرفنظر از جايگاه اجتماعی خود به اراده­ی خود مقرر می­کند نمی­تواند قانون باشد. حتا آنچه که فرمانروا در مورد خاصی مقرر می­دارد نيز قانون نيست، زيرا قانون تصميم اراده­ی عمومی در مورد موضوعی است.


▪️#روسو‌ و قرارداد اجتماعی

#ژان_ژاک_روسو در کتاب قرارداد اجتماعی پس از بررسی انواع حکومتهای موجود نتيجه گيری ميکند که دموکراسی يا مردم سالاری که در آن کليه افراد عاقل و بالغ جامع در کليه تصميم گيريهای عمومی شرکت ميکنند تنها حکومتي است که در آن شهروندان احساس آزادی ميکنند، به تصميم گيری های عمومی احترام ميگذارند و خود را در تقابل با دستگاه حکومتی نمی بينند

روسو در فلسفه سیاسی خود تحت تاثیر فلسفه #جان_لاک بود اما فلسفه سیاسی او سادگی فلسفه ی لاک را نداشت نظریات روسو گاهی مبهم و حتی متناقض است

روسومیخواهد نشان می دهد که چگونه آدمیان می‌توانند تحت حکومت قانون زندگی کنند و در عین حال آزاد بمانند

روسو جزو اولین فیلسوف هایی بود که مفهوم جدید قانون را ابداع کرد و جنبه عام قانون را اعلام و تایید کرد و از آن نتیجه گرفته است که قانون از اراده عمومی نشأت می گیرد

قانون نمی تواند جنبه اختصاصی داشته باشد بلکه موضوع آن همیشه کلی و عامل الشمول است

او در کتاب قرارداد اجتماعی می گوید انسانها عدالت و آزادی را مدیون قانون می باشند این نهاد سودمند اراده همگانی است که برابری طبیعی میان انسان‌ها را در حقوق ایجاد می‌کند

روسو در《 قرارداد اجتماعی》مفهوم حکومت خوب را از حالت طبیعی نتیجه گیری میکند
به اعتقاد روسو ویژگی حالت طبیعی استقلال و تنهایی افراد است که هیچگونه داد و ستدی با یکدیگر ندارند او تنها مفهوم دیگری از جامعه مطلوب را حول محور این اندیشه تدارک می بیند که عمل دولت نهایی زندگی سیاسی یعنی آزادی است.

اگر آزادی طبیعی در خودبسندگی و استقلال فرد است آنچه که مورد پسند روسو است این است که دولت باید متکی به قرارداد اجتماعی باشد
تمامی سنت حقوقی طبیعی گرا این را تایید میکند.

او میگوید دولت زمانی میتواند به عنوان یک وسیله اعمال آزادی در خدمت مردم قرار گیرد که شهروندانش در همان حال بتوانند خودرا حاکم بدانند

بنابراین در چنین حالتی ست که میتوان گفت یک ملت واقعا حاکم بر سرنوشت خود است..

یکی از موضوعات روسو در قرارداد اجتماعی اراده عمومی ست که آن را بیان میکند .

اراده عمومی مفهومی خاص بود که روسو آنرا برای حاکمیت مردمی بکار
می برد و به منافع عمومی یا اعضای مجمع رای دهندگان در خدمت خیرو صلاح عمومی حمل میکرد.. و هم به اراده فردی شهروندان که آنرا در خدمت و اتقا مصالح عامه بکار میگرفت و نقطه مقابل اراده همان شهروند هرگاه در خدمت منافع شخصی خود به عنوان یک انسان بود..
روسو تفاوتی میان اراده همگان و اراده عمومی میگذارد
اراده عمومی به منافع مشترک توجه دارد.
اما اراده همگانی منافع خصوصی را درنظر میگرد

منظور روسو از اراده عمومی معنای روشنی دارد معیاری بود که همیشه در جهت حفظ رفاه عموم و همه بخش ها باشد..

روسو میگوید که بدون قرارداد اجتماعی درک این مطلب غیرممکن است که چرا اقلیت موظف است به خواست اکثریت گردن بگذارد .

به باور روسو اصول مندرج در قرارداد اجتماعی صرفا در جامعه ی آرمانی مورد نظر او تحقق پذیر است مهمترین اصل قرارداد اجتماعی عبارت از این است که تمام کسانی که قرار است از قانونی اطاعت کنند باید در تصویب آن هم دخالت داشته باشند

به اعتقاد او قرارداد اجتماعی اصول راهنمایی یک جامعه ی مطلوب را مشخص میکند اما تمام یا تقریبا جوامع مورد جوامع فاسدند و جامعه فاسد معمولا شهروندان فاسدی خلق میکند که صدای وجدانشان خاموش شده است

روسو اغلب دولت هایی را که خصوصیتی نامتجانس داشته و از وسعتی برخوردار بودند که نظارت بر آن را دشوار میکرد مورد انتقاد قرار میداد

به اعتقاد او خصوصیت دولت طبیعی این است که سازمانی غیر پیچیده دارد

افراد در تمام زمینه های اجتماعی باید به عنوان یک شهروند منفرد یعنی به عنوان فرد ظاهر شوند و نه به عنوان نماینده ی بخش خاص یا گروهی با منافع خاص

بنابراین جامعه ی طبقاتی و هم چنین جامعه ای با گروه بندی یا احزاب سیاسی متفاوت جامعه ای نامطلوب و مردود است

دو نکته مهم در آرمان سیاسی روسو وجود دارد که البته گاهی چند جانبه و متناقض توضیح میدهد

به اعتقاد او از یک طرف دولت طبیعی باید غیر پیچیده و محدود باشد

و بنابراین دولتی که او در نظر دارد نمیتواند یک دولت ملی مدرن بلکه باید دولت شهری بسیار ساده باشد

از طرف دیگر چنین دولتی باید بر پایه ی اصول دمکراسی مستقیم بنا شود پیش شرط چنین دولتی وجود شهروندان روشن و آگاه است

و چنین افرادی تنها در یک جامعه مدرن و پیش رفته میتوانند وجود داشته باشند

روسو در اغلب موارد بین اصطلاح دولت و جامعه فرق میگذارد
دولت را مترادف با حکومت میداند که منتخب جامعه یا مجری اراده عامه است ..
و گاهی موارد هم دولت را به معنای کشور بیان میکرد که هر دو موضوع را در برداشت
البته فرد را تابع جامعه و شخصیت فرد را ناشی از جامعه میدانست




در گذشته، سانسور از طریق "مسدودکردنِ جریان اطلاعات" به‌ اجرا درمی‌آمد و در قرن بیست‌ویکم از طریق "غوطه‌ورکردنِ انسان‌ها در سیلاب اطلاعات بی‌اهمیت و نامربوط" عملی می‌شود.

انسان‌ها واقعاً نمی‌دانند به چه چیزی توجه نشان دهند؛ و اغلب، وقت خود را صرف بحث و بررسی درباره‌ی موضوعات فرعی می‌کنند.

در زمان‌های دور، قدرت‌داشتن به‌معنای "دسترسی به اطلاعات بود؛ اما اکنون قدرت یعنی" آگاهی بر این‌که از چه چیز باید چشم پوشید"

یووال نوح هراری
[انسانِ خداگونه]

پ ن:

مصداق بارز این مساله اراجیفِ روانشناسان زرد (روانشناسی موفقیت و مثبت و مهملاتي از این دست) و شارلاتان های انگیزشی است که با تمرین فن سخنوری و زبان بدن و حرکات و شعارهای هیجانی و... سعی در تقلیل مشکلات و معضلات اجتماعی و سیاسی و ساختاری و سیستمی و... به حوزه ی سایکو و روان و روحیه ی فردی دارند.

همیشه هم نتیجه یکسان است:

حتی اگر کل دنیا به گوه کشیده شود حتی اگر استبداد در حد خفقان و خفگی باشد و تو توان و نای برداشتن یک قدم کوچک را هم نداشته باشی، باید بدانی و بفهمی که "خواستن توانستن است" خودت را دوست داشته باش و جلوی آینه ی تخمی بیایست و هر روز به خودت یاد آوری کن که "الهی قربونت برم! خوشگلِ من! با ارزشِ من! چقد تو خوبی! چقد همه چی خوبه! دنیا رو یه روز با همین فانتزی های تخمی تخیلی ت فتح خواهی کرد و..." همه چیز حل خواهد شد!

پس برو تا خودت را اصلاح کنی! مشکل از خودت است نه سیستم فاسد و تبهکار و جانی و دزدپرور!

#ابوذر_شریعتی


■‍ سر انجام یک روز می میریم. و این از ما یک خوش شانس می سازد. اغلب انسان ها هرگز نمی میرند، زیرا آنها هرگز به دنیا نمی آیند. تعداد انسان هایی که می توانستند اینجا به جای من باشند، اما در واقع نیستند و هرگز روشناییِ خورشید را نخواهند دید، از شن های صحرای عربستان هم بیشتر است. مطمئناً در میانِ آن "زاده نشده ها" شاعرانی بزرگتر از آنها که می شناسیم، و دانشمندانی بزرگتر از نیوتون وجود دارد. ما از این واقعیت آگاهیم زیرا که مجموعه انسان های ممکنی که دی ان ایِ ما اجازه وجودشان را می دهد، بسیار بسیار بیشتر از انسان های فعلی است. برخلافِ این احتمالات گیج کننده، من و شما اینجا هستیم، بی هیچ مشکلی. ما آن اندک ممتازانی هستیم که شانسِ تولد را بر خلاف تمام احتمالاتِ دیگر پیدا کردیم. چگونه می توانیم از بازگشتِ اجتناب ناپذیرمان به آن حالتِ پیشین نالان باشیم، حالتی که اکثریت هایی عظیم هیچوقت از آنجا جُم نخورده اند؟
‌‌
👤 #ریچارد_داوکینز
📚 #شکافتن_رنگین_کمان


■ زنانی که کتاب می‌ خوانند برای جوامع نابرابر و مرد سالار خطرناکند، زیرا آنها با مطالعه می‌ توانند دنیایی بهتر را تصور و برای به وجود آوردنش مبارزه کنند!!

👤 #برتراند_راسل


■ مردم هرگز حرفها و نصایح شما را قبول نمیکنند، مگر اینکه وکیل مدافع یا دکتر باشید و آنها برای شنیدن صحبت های شما پول خرج کرده باشند...!

👤 #جورج_برنارد_شاو


■ هدف نهایی حکومت نه تسلط بر مردم باید باشد نه محدود ساختن آنان از راه وحشت و ترس، و نه وادار کردن آنان به اطاعت، بلکه باید هدف آن آزاد ساختن مردم از ترس باشد تا بتوانند در بیشترین امنیت ممکنه زندگی کنند. به عبارت دیگر باید حق طبیعی انسانها را به زنده بودن مورد حمایت قرار داد تا با اطمینان کامل و بدون اینکه بر خود یا بر همسایه خود زیانی وارد سازند زندگی کنند. هدف نهایی حکومت این نیست که انسان را از موجودی صاحب خرد و اندیشه به چارپایی لایعقل یا عروسک خیمه‌شب‌بازی مبدل کند، بلکه باید آنها را چنان آماده سازد که روح و جسمشان را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار بندند و نگذارند که قدرت مردم در راه کینه‌جویی و خشم و فریب مصرف شود و نه معروض رشک و ستم واقع شوند. در واقع غرض و هدف اصلی حکومت همانا آزادی است.

👤 #باروخ_اسپینوزا
📚 #رساله‌ی_الهی_سیاسی


■ اغلبِ آدم‌ ها همیشه همین‌طورند. اگر کسی را پذیرفتند، همهٔ عیوبش را حسن می‌بینند و کوچک‌ترین انتقادی بر شخص مورد پسند ایشان وارد نیست و اگر از کسی نفرت پیدا کردند از همهٔ خصلت‌های نیکوی او چشم ‌پوشی می‌کنند و عیوب او را بزرگ می‌نمایانند.
"درحالی که آدمها را با تمام توانایی ها و ضعف هایشان باید دوست داشت یا حداقل پذیرفت"

📚 #روزهای_برمه
👤 #جورج_اورول


■ از آدمهای مذهبی بترسید!
آنان به درجه ای رسیده اند كه مطمئن هستند
هر كاری بكنند اشكال ندارد،
چون بعدش می توانند با عبادت كردن
جبرانش كنند..!

👤 #دیتر_هالروردن


شاید تنها راه دوست داشتن برخی از اعضای خانواده این باشد که آنها را از راه دور دوست داشته باشیم.


روابط خانوادگی هم میتوانند عواقبی برای آسیب زدن به دیگران داشته باشند.

در مقام یک روان درمانگر، شاهد این امر بوده ام که افراد در راه حفظ روابط ناسالم با اعضای خانواده ی خود دچار اضطراب، افسردگی و مشکلات جدی سلامت روان میشوند

ما به طور طبیعی به کنار گذاشتن این روابط تمایلی نداریم، پس به امید اینکه شاید چیزی تغییر کند ادامه میدهیم. اگر به جایی رسیده اید که تمایل دارید به روابط خود پایان دهید، احتمالاً قبلاً تمام تلاش خود را برای ماندن کرده اید.

این را به خاطر بسپارید مجبور نیستید بدرفتاری دیگران را فقط چون عضوی از خانواده ی شما هستند بپذیرید. شما مجبور نیستید به خاطر اینکه خاطرات مشترکی با هم دارید روابط ناسالم را ادامه دهید.

روابط سالم در عشق، احترام متقابل و وابستگی ریشه دارد.

از خودتان بپرسید آیا رابطه ای که برای آن تلاش میکنم از ارزشهای من و آنچه در زندگی میخواهم حمایت میکند؟

شاید تنها راه دوست داشتن برخی از اعضای خانواده این باشد که آنها را از راه دور دوست داشته باشیم. در این صورت، انتخاب شما عشق به خودتان و مراقبت از خودتان خواهد بود.

این انتخابی بدون عارضه نیست اما ممکن است سالم ترین انتخاب برای شما باشد.‌

ندرا گلور تواب / به دور از تنش


آموزش فلسفه از صفر dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
چرا انقد کتاب میخونی؟


■ #برتراند_راسل در اواخر عمرش در 87 سالگى، مصاحبه اى با روزنامه گاردين داشت.

■ خبرنگار از او پرسيد: جناب پرفسور، شما 87 سال است كه مى گوييد خدا و زندگى پس از مرگ وجود ندارد، و به زودى هم از دنيا مى رويد؛
حال اگر از دنيا رفتيد و ديديد كه هم خدا هست هم زندگى پس از مرگ،
چـه مى كنيـد؟!

● راسل در جواب گفت: خانم خبرنگار، اين خدايى كه شما مى گوييد وجود دارد، عادل است يا خير؟

■ خبرنگار: البته كه عـادل است.

● راسل: پس اگر عادل باشد هيچ
مشكلى نيست!

■ خانم خبرنگار: چـرا؟!

● برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد
به او مى گويم: خـدايا! يا بايد دلايل كسانى را كه وجود تو را اثبات مى كردند، قانع كننده تر مى ساختى،
يا ذهن مرا ساده لوح تر و زود باور تر از اين، من كه نبايد تاوان ضعـف دلايل آنها را بپردازم !

اينكه ذهن من دير باورتر است هم كه
دست من نيست، خودت ذهن مرا درست كرده اى! وگرنه اگر من آدم ساده لوح و زود باورى مانند مردم كوچه و بازار بودم، اين دلايلى كه قانع كننده نيستند
بـراى من هم قانع كننده مى شدند..!


■ تفنگ های پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده اند!
و مغزهای خالی برای پر کردن این تفنگها...

از کسی که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند نباید هراسید
از کسی باید ترسید که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می پندارد، ولی هرگز آن را نخوانده است.


■ اگر شما دشمن دارید، بدی او را با خوبی پاداش ندهید زیرا این امر موجب شرمساری او می‌گردد ولی به او وانمود کنید که او با این عمل خود برای شما خدمتی انجام داده ‌است.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ گفتارهای زرتشت بخش یکم
● درباره‌ی نیش مار


■ مطالعه مرا در خلوت خود تسلی می‌بخشد. مرا از سنگینی بطالت اندوه‌بار آزاد می‌کند و در هر زمانی می‌تواند مرا از مصاحبت‌های کسالت‌بار خلاص کند.

هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید نباشد، مطالعه چاقوی درد را کُند می‌کند. برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.

👤 #آلن_دوباتن
▫️تسلی بخشی های فلسفه
■ #مونتنی

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.