گستره آزادی بیان روشنفکران چپگرا در زمان شاه
دوست سینمایینویس چپگرای عزیز من جناب پرویز جاهد در کامنت پست قبلی من سوال کرده«بسیاری از همان روشنفکران مارکسیست (در زمان شاه) به خاطر یک کتاب داستان ساده،نه یک کتاب تئوریک مارکسیستی به زندان افتادند.اصلا چند تا کتاب فلسفی مارکس ترجمه شد و آزادانه در دسترس بود؟» آقای جاهد از من پرسیده تو خودت با چه کتابی مارکسیست شدی؟
من به قول علما با این که سنم کم بود اما زمان شاه را درک کردم.بچه کتابخوانی بودم و بیشتر هم کتابهای چپیها را میخواندم.من با خواندن کتاب «زمینه جامعهشناسی» امیر حسین آریانپور در اواسط دهه پنجاه به مارکسیسم علاقه پیدا کردم.اقای جاهد نمی دانم آریانپور را میشناسی با نه.ایشان در اواخر دهه چهل در دانشگاه تهران و دانشسرای عالی رشته مارکسیسم را تدریس میکرد.البته بدون اینکه اسم مارکس را بیاورد..به مارکس میگفت«آن متفکر واقعگرای قرن نوزده» یا «آن متفکر بزرگ علمی» یا به مارکس و انگلس میگفت«دو دانشمند بزرگ المانی» .به سرمایهداری میگفت «سوداگری»، به سوسیالیسم میگفت«جامعهگرایی» یا «اقتصاد برنامه ریزی» ، به دیالکتیک میگفت «منطق پویا» و به مارکسیسم میگفت «فلسفه علمی».خلاصه دانشجویان و مخاطبانش به خوبی منظورش را میفهمیدند. یک تحقیق علمی خواندم که آریانپور در دهه پنجاه بیشترین تاثیر را در مارکسیست شدن دانشجویان و جوانان ایرانی داشته .محقق از این جریان به عنوان«سونامی کمونیستی شدن دانشجویان ایرانی » نام برده.
آریانپور کتابهای مارکسیستی مینوشت و ترجمه میکرد بدون اینکه نامی از مارکسیسم روی جلد بیاورد چون به حساسیت ساواک به این نوع کلمات آگاه بود.در عرصه ادبیات و کتاب هم در زمان شاه به وفور کتابهای چپی موجود بود منتهی همه نویسندگان و شعرا به زبان استعاره و نماد مینوشتند و میسرودند..ساعدی در عرصه نمایشنامه نویسی این مهارت را به اوج رساند و شاملو در عرصه شعر.همین جناب شاملو پس از اعلام اصول مترقی انقلاب سفید شاه و ملت ، همزمان با اعتراض خمینی به این انقلاب، آن شعر معروف را سرود و به چاپ رساند:«آفتاب مفهموم بیدریغ عدالت بود و اکنون با آفتاب گونهئی آنان را این گونه دل فریفته بودند.ای کاش میتوانستم خون رگان خود را بگریم تا باورم کنند.......» خب همه ما میدانستیم که منظور شاملو از «آفتاب» انقلاب مارکسیستی است و منظورش از «آفتابگونه» انقلاب سفید شاه و ملت.بله، روشنفکران چپگرا به رغم فشارهای ساواک فعال بودند و حرف خود را میزدند.و نفوذشان به قدری بود که حتی به حجرههای حوزههای علمیه کشور هم راه پیدا کرده بود.باز هم در این باره خواهم نوشت.
بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari
دوست سینمایینویس چپگرای عزیز من جناب پرویز جاهد در کامنت پست قبلی من سوال کرده«بسیاری از همان روشنفکران مارکسیست (در زمان شاه) به خاطر یک کتاب داستان ساده،نه یک کتاب تئوریک مارکسیستی به زندان افتادند.اصلا چند تا کتاب فلسفی مارکس ترجمه شد و آزادانه در دسترس بود؟» آقای جاهد از من پرسیده تو خودت با چه کتابی مارکسیست شدی؟
من به قول علما با این که سنم کم بود اما زمان شاه را درک کردم.بچه کتابخوانی بودم و بیشتر هم کتابهای چپیها را میخواندم.من با خواندن کتاب «زمینه جامعهشناسی» امیر حسین آریانپور در اواسط دهه پنجاه به مارکسیسم علاقه پیدا کردم.اقای جاهد نمی دانم آریانپور را میشناسی با نه.ایشان در اواخر دهه چهل در دانشگاه تهران و دانشسرای عالی رشته مارکسیسم را تدریس میکرد.البته بدون اینکه اسم مارکس را بیاورد..به مارکس میگفت«آن متفکر واقعگرای قرن نوزده» یا «آن متفکر بزرگ علمی» یا به مارکس و انگلس میگفت«دو دانشمند بزرگ المانی» .به سرمایهداری میگفت «سوداگری»، به سوسیالیسم میگفت«جامعهگرایی» یا «اقتصاد برنامه ریزی» ، به دیالکتیک میگفت «منطق پویا» و به مارکسیسم میگفت «فلسفه علمی».خلاصه دانشجویان و مخاطبانش به خوبی منظورش را میفهمیدند. یک تحقیق علمی خواندم که آریانپور در دهه پنجاه بیشترین تاثیر را در مارکسیست شدن دانشجویان و جوانان ایرانی داشته .محقق از این جریان به عنوان«سونامی کمونیستی شدن دانشجویان ایرانی » نام برده.
آریانپور کتابهای مارکسیستی مینوشت و ترجمه میکرد بدون اینکه نامی از مارکسیسم روی جلد بیاورد چون به حساسیت ساواک به این نوع کلمات آگاه بود.در عرصه ادبیات و کتاب هم در زمان شاه به وفور کتابهای چپی موجود بود منتهی همه نویسندگان و شعرا به زبان استعاره و نماد مینوشتند و میسرودند..ساعدی در عرصه نمایشنامه نویسی این مهارت را به اوج رساند و شاملو در عرصه شعر.همین جناب شاملو پس از اعلام اصول مترقی انقلاب سفید شاه و ملت ، همزمان با اعتراض خمینی به این انقلاب، آن شعر معروف را سرود و به چاپ رساند:«آفتاب مفهموم بیدریغ عدالت بود و اکنون با آفتاب گونهئی آنان را این گونه دل فریفته بودند.ای کاش میتوانستم خون رگان خود را بگریم تا باورم کنند.......» خب همه ما میدانستیم که منظور شاملو از «آفتاب» انقلاب مارکسیستی است و منظورش از «آفتابگونه» انقلاب سفید شاه و ملت.بله، روشنفکران چپگرا به رغم فشارهای ساواک فعال بودند و حرف خود را میزدند.و نفوذشان به قدری بود که حتی به حجرههای حوزههای علمیه کشور هم راه پیدا کرده بود.باز هم در این باره خواهم نوشت.
بیژن اشتری
@bijan_ashtari