✍توییتر نویس:
مسلما رویکرد رضا شاه با ایلات و طوایف به هیچوجه به مذاق اونها خوش نمیاومد، ولی برای فهم منطق پشت این سیاست، اول باید فضا و توازن قدرت اون زمان رو بفهمیم.
بعد از صفویان، تقریبا هر سلسله پادشاهیای که در این کشور شکل گرفت، برخاسته از یک ایل و طایفه بود.
در دورهای ایل افشار و در دورهای ایل زندیه و در دورهای هم ایل قاجار با سرکوب و شکست دادن بقیه ایلات و طوایف، به ایران حکومت کردند. ایل بختیاری و ایل قشقایی و ایلات دیگهای هم در ایران بودند که خودشون رو محق میدونستند که پادشاه ایران بشن، بیکار هم ننشستند، تلاشهایی هم کردند. منتها در این بین رضاشاه که متعلق به هیچ ایل و طایفهای نبود تونست در این جنگ قدرت خودشو بالا بکشه و شاه بشه.
رضا شاه خوب میدونست که از نظر این ایلات، پهلوی برای پادشاهی محق نیست و هرکدوم از این ایل و طوایف درصدد فرصتی هستند که صندلی رو از زیر پاش بکشند و خودشون به قدرت برسند.
در نتیجه تصمیم گرفت که با
جا انداختن مفهوم دولت ملت و مدرن کردن کشور این رو تو مغز هر ایرانی فرو کنه که شما قبل از اینکه متعلق به یک طایفه و قبیله باشید، یک شهروند ایرانی هستید.
اصولا هم ایدههاش رو با اقتدار و زور پیاده میکرد، پس سعی کرد تا جایی که میتونه این نظام ایل و طایفهای رو کمرنگ کنه و مفهوم ملت و شهروند رو جا بندازه.
همین سیاست در انقلاب سفید پهلوی دوم هم دنبال شد و با برانداختن نظام ارباب رعیتی، سعی در کم کردن قدرت خانها و اربابها و یکپارچه کردن ملت ایران کرد.
اینکه تا چه حد پهلوی اول و دوم موفق به پیاده کردن این سیاست شدند، جای بحث و بررسی داره، ولی اگه این سیاست در ایران پیاده نمیشد، ما الان به سبک لیبی و افغانستان و بقیه کشورهای بدوی، در حال جنگ قبیلهای و طایفهای بودیم.
@berandaz