تا کی میخوای خودتو گول بزنی؟
تا کی میخوای نقش قربانیو بازی کنی؟
یه روز با گریه التماس میکردی که "خدایا کمک کن، یه معجزه بفرست!"
ولی هیچوقت نپرسیدی
چرا باید کسی بیاد کاری رو که خودت باید بکنی، برات انجام بده؟
مشکل این نبود که معجزهای در کار نبود… مشکل این بود که تو منتظر بودی، نه در حال حرکت.
هر بار که گفتی "حالا امسال نشد، سال بعد!"، فقط صورت مسئله رو پاک کردی.
معجزه نمیاد تو رو از ضعفهات نجات بده، معجزه اینه که یه روز بیدار شی و ببینی داری کارتو درست انجام میدی!
و اون روز میفهمی:
هیچوقت مشکل، نداشتن معجزه نبود… مشکل، نداشتن جرأت بود!
تا کی میخوای نقش قربانیو بازی کنی؟
یه روز با گریه التماس میکردی که "خدایا کمک کن، یه معجزه بفرست!"
ولی هیچوقت نپرسیدی
چرا باید کسی بیاد کاری رو که خودت باید بکنی، برات انجام بده؟
مشکل این نبود که معجزهای در کار نبود… مشکل این بود که تو منتظر بودی، نه در حال حرکت.
هر بار که گفتی "حالا امسال نشد، سال بعد!"، فقط صورت مسئله رو پاک کردی.
معجزه نمیاد تو رو از ضعفهات نجات بده، معجزه اینه که یه روز بیدار شی و ببینی داری کارتو درست انجام میدی!
و اون روز میفهمی:
هیچوقت مشکل، نداشتن معجزه نبود… مشکل، نداشتن جرأت بود!