دستیار تبادلات dan repost
-...خیلی برنامها دارم که وقتی دیدمت همه رو اجرا میکنم....اولین کارمم #بوسیدن اون #لبهاته
از هیجان لبمو گاز گرفتم و نوشتم
+...اما اگه من #نخوام چی؟
زود نوشت
-...به #زور میبوسمت....توانقدر نابی که حتی بافکر به بوسیدن لبهاتم #خیس شدی...لباس زیرتو چک کن که مطمعن شی
گوشیو کنار گذاشتم و لباسمو چک کردم حرفش درست بود
من حتی باتصور همچین چیز ساده ای حالم عوض شده بود
دوباره پبام داد و نوشت
-...درست گفتم مگه نه؟
لعنتی !
انگار داشت منو میدید
از خودمم بهتر #حالمو میفهمید
نمیدونستم چی بگم فقط نوشتم آره...
جواب داد
-...وقتی از پشت گوشی میتونم حالتو عوض کنم...فکرشو بکن وقتی ببینمت چه #کارایی ازم بر میاد
انگار یه موج گرم وارد بدنم شد
این لحظه...
الان...
انقدر بی تاب بودم که دلم میخواست بگم بیا...
زودتر بیا ...
بیا و به من نشون بده که میتونی چیکار کنی....
لب گزیدم و...
https://t.me/ssara_novell/31840
رمان #کاژه #بزرگسالان #روایت_واقعی
از هیجان لبمو گاز گرفتم و نوشتم
+...اما اگه من #نخوام چی؟
زود نوشت
-...به #زور میبوسمت....توانقدر نابی که حتی بافکر به بوسیدن لبهاتم #خیس شدی...لباس زیرتو چک کن که مطمعن شی
گوشیو کنار گذاشتم و لباسمو چک کردم حرفش درست بود
من حتی باتصور همچین چیز ساده ای حالم عوض شده بود
دوباره پبام داد و نوشت
-...درست گفتم مگه نه؟
لعنتی !
انگار داشت منو میدید
از خودمم بهتر #حالمو میفهمید
نمیدونستم چی بگم فقط نوشتم آره...
جواب داد
-...وقتی از پشت گوشی میتونم حالتو عوض کنم...فکرشو بکن وقتی ببینمت چه #کارایی ازم بر میاد
انگار یه موج گرم وارد بدنم شد
این لحظه...
الان...
انقدر بی تاب بودم که دلم میخواست بگم بیا...
زودتر بیا ...
بیا و به من نشون بده که میتونی چیکار کنی....
لب گزیدم و...
https://t.me/ssara_novell/31840
رمان #کاژه #بزرگسالان #روایت_واقعی