Postlar filtri


سکس تو آرایشگاه زنونه تهران روزه تعطیل دختر پسر🇮🇷

مشاهده ی فیلم 📤


فیلم گاییدن ۲تا دختر دهه هشتادی تو 206 مشکی میگن زود باش الان بابام زنگ‌میزنه

مشاهده فیلم


فیلم کص دادن مریم ۱۶ ساله به داداش بزرگش مریم میگه نکن خجالت بکش

مشاهده فیلم


کون دادن زن روستایی ایرونی بخاطر پول

تماشای این فیلم


معَرفے زَن مُجَرد و بیوه جَهَت رابطه حُضوری👁‍🗨


قیمت و کیفیت کفشاش محشره👇🏻
https://www.instagram.com/shoeshaji?r=nametag


یلی حال داد حالا دیگه هیچی برام مهم نبود دکمه های پیرهمنشو باز کردم با یه کرست سفید مواجه شدم که با وجود اینکه خیلی بزرگ بود و یه دکمه وسطش داشت ولی نمیتونست کل سینه اونو پوشش بده با سینه هاش کمی بازی کردم کمی ناله کرد منم دکمه کرستش رو باز کردم و کلی سینه هاش رو مالیدم حالا دیگه مطمئن بودم بیداره دستم رو بردم نزدیک کوسش دیدم خیسه نمیدونم کی ارضا شده بود اروم دستو رو بردم رو کوس خیسش یکم که مالیدم انگشتم رو بردم تو کوسش چند بار آوردم و بردم اون بیدار بود و داشت حال میکرد ولی خوشو به خواب میزد منم که بروش خیلی حال نمکردم با خودم گفتم باید کاری کنم که بیدار بشه شرتش رو دراوردم و شروع کردم به لیس زدن کوسش و مالیدن کونش ولی بااین که چند بار ناله کرد ولی باز هم بیدار نشد کیرم رو که مثل سنگ شده بود از روی شلوار به کونش مالیدم شلوارمو درآوردم لخت شدم کیرم رو به سینه اش مالیدم و بردم نزدیک دهنش اول کای نکرد ولی وقتی کیرم رو لای لبش گذاشتم تکونی خورد و روی شکمش خوابید فهمیدم که از این کار بذش میاد وقتی برگشت حسابی کونش رو ماساز دادم و رفتم از تو یخچال یه کرم آوردم اول در کونه اونو چرب کردم بعد سر کیر خومو چند بار کیرمو رو کونش شلاقی زدم بعد اروم سر کیرمو گذاشتم در سوراخ کونش که نسبتا تنگ بود تا یه ذره فشار دادم فورا ار جاش بلند شد گفت دیگه بسه زیادیت میشه هرجارو میخوای مذارم بمالی و ببینی ولی کردن اصلا منکه خیلی حشری شدم گفتم پس لخت شو میخوام هیکل قشنگت و ببینم اونهم لخت شد و آروم سینهاش رو میمالید گفتم بیاجلو گفت نه من جلو رفتم حسابی مالیدمش دستم رو بردم تو کوسش و کردم تو به زور نشوندمش و کیرمو روی سینه هاش مالیدم و گذاشتم روی لباش اول مقاومت کرد ولی بالاخره سرشو خورد و کم کم همشو وقتی داشت برام ساک میزد یهمو تمام بدنم داغ شد و آبم امد همش ریخ تو دهنش کیرم رو دآرود مجبورش کردم کمی ازش رو بخوره گفتم خوشمزاش خاله جون گفت اره شیرینه کیرم رو که دیگه خوابیده بود مالیدم در کوسش و یکم از آب کیرم رو مالیدم در کونش دوباره کیرم راست شد آروم بردم داخل کوسش هیچی نگفت منم تا ته بردم تو دردش کرد ولی داشت حال میکرد شروع کردم به تلمبه زدن 10 دقیقه تلمبه زدم کیرم رو در آوردم و گذاشتم بین سینه هاش بهد تی دخنش تا حسابی خیس بشه گفتم به پشت بخواب اول مقاومت کرد و میگفت درد داره ولی با اصرار من قبول کرد سرکیرم رو اروم در سوراخ کونش گذاشتم و تا امود به خوش بیاد کیرم تا ته تو کونش بود بعد از چند بار تلمبه زدن حس کردم داره آبم میاد گفتم آبم بریزم کجا گفت روی سینه هام آبم رو روی سینه هاش ریختم خیلی زیاد با دستاش یکم آبم رو به سینه ها و کوسش و دور لبش مالید نفهمیدم چطور خوابم برد صبح که از خواب بیدار شدم ساعت 1:30 بود خاله جون سرکار رفته بود بعداز 1 ساعت اومد وقتی از در آومد گقت آقا دیشب خوب خوابیدین واین اولین رابطه من با اون بود.
پایان

@azadidastan 😈


خاله جان من
1398/5/23

سلام به دوستان عزیز میخوام یه س.ک.س باحال و واقعی رو براتون تعریف کنم . این تجربه مال زمانی که از سربازی تازه برگشته بودم حدود دو سال پیش از وقتی 14 15 ساله بودیم با یکی از دوستام وقتی با هم تنها بودیم درباره سینه ها ورون های لختی که دیده بودیم با هم بحث میکردیم اون از خاله اش میگفت من از زن عموم تعریف میکردم. اون می گفت که چطور تو خواب دامن خاله اش رو کنار زده و تا صبح رون های خوشگل خاله اش رو دید زده و من از دیدن لخت زن عموم در حال لباس عوض کردن.


یک روز وقتی با هم سر کوچه نشسته بودیم و داشتیم آبمیوه میخوردیم یهو یه صدای ناز و خوشگل منو صدا کرد گفت پدرام پاشو بیا خونه من تنهام میخواهیم شام بخوریم. گفتم باشه دوستم گفت پدرام من تا حالا این خانوم رو تو خونه شما ندیدم اون کیه؟ گفتم خاله ام چطور مگه گفت پسر! خاله من به گرد پای این نمیرسه و من اینقدر تو کفشم ولی تو .... اولش جا خوردم و خوشم نیومد وبعد از اینکه ولی وقتی به خونه رفتم دیدم روی مبل نشسته یه تاپ خبلی تنگ پوشیده با یه دامن مشکی بلند خیلی گشاد سینه هاش مثل توپ بسکتبال قلنبه زده بود بیرون و دامن گشادش تحمل نگهداری کون گنده اش رو نداشت. راستی منو خاله ام به مدت یک هفته قرار بود که با هم تنها باشیم آخه پدر مادر من برای عروسی به مسافرت رفته بودن و شوهر خاله ام هم برای یک ماموریت کاری به دبی سفر کرده بود. هیچوقت تا حالا به اندام زیبا و تراشیده و برنزه خاله توجه نکرده بودم چون خیلی فرصتش دست نداده بوده چون همیشه تو یه جمع خشک و با کل فامیل دور هم جمع میشدیم لب های گرد و کوچولوش کون بزرگ و پهن اش هرکسی رو دیونه میکرد بد جوری راست کرده بودم. تا شب شد و شام خوردیم در حین نشست و برخاست چند بار چند بار پاهای قشنگ اونو تا بالای زانو دیدم وقتی پای ماهواره نشسته بودیم و داشتیم یه فیلم نگاه میکردیم خاله ام وقتی داشت ظرف میوه رو زمین میذاشت در حین خم شدن سینه های بزرگش رو نصفه و نیمه دیدم با خودم گفتم امشب میتونم یه حال درست و حسابی بکنم تا وقت خواب چند باری فرصت دست داد تا رونهای خوشگل خاله رو ببینم حتی یک بار تار سرحد شرتش رو دیدم.


به نظرم یک بار وقتی پاهاش رو از هم باز کزد و من داشتم پاهاش رو دید میزدم متوجه شد ولی چیزی نگفت تازه جهت پاهاش رو تغییر داد و قسمت بیشتری از پاهای سفیدش نمایان شد نمیدونم چه قرضی داشت شب شد چون تخت دو نفره نداشتیم دوتا رختخواب با کمترین فاصله ممکن پهن کردم خاله زودتر رفت تو ذختخواب ولی من داشتم تلفنی با هانی دوست دختر چندین و چند ساله ام حرف میزدم و زیر چشمی هیکل خاله رو دید میزدم وقتی تلفنم تموم شد دیدم خاله خوابیده و پتو رو تا روی گردنش بالا کشیده خیلی ضد حال خوردم ولی نامید نشدم و یا حرف های دوستم افتادم که چطور با کنار زدن دامن خاله اش تا صبح با اون حال کرده بود نیم ساعت که گذشت ودیدم خاله از جاش تکون نخورد مطمئن شدم که خوابیده خیلی آروم بهش نزدیک شدم اون روی بازوی راستش رو به من خوابیده بود خیلی اروم از نزدیکی زانوش پتو رو کنار زدم و با زانوهاس سفید خاله مواجه شدم بدجودی راست کردم ولی وقتی ضد حال خوردم که دیدم دامنش تاروی زانوهاشه آون عادت داشت با لباس خواب می خوابید یه پیراهی و دامن زرد و مشکی که خیلی گشاد و کمی نازک بود کمی جرات به خرج دادم دامن زیر زانوخاله رو اروم لمس کردم و خیلی یواش بالا بردم ولی بیشتر از 5 سانت بالا نرفت چون بین رون های بزرگش گیر کرده بود وقتی خوب دید زدم به سرم زد یکم میتونم اونو دستمالی کنم حالا دیگه پتو رو به طور کامل از روی خاله کنار زده بودم چون سه تا ازدکمه های پیرهنشو بسته بود مقداری از شکمش که مثل برف سفید بود بیرون افتاده بود دستم رو سینه های بزرگ گذاشتم مثل سنگ سفت بود یکم که با سینه های خیلی آروم ور رفتم و تازه دستم رو روی کون خاله گذاشتم خاله تکون خورد خیلی سریع خودم رو به خواب زدم و خاله هم چون درجه حرارت بخاری رو تا آخز زیاد کرده بودم متوچه کنار رفتن پتو نشد بعد از یک دقیقه وقتی چشمامو باز کردم جای همتون خالی نمیدونید با چه صحنهای مواجه شدم خاله به پشت خوابیده بود و زانو هاش رو به طرف بالا جمع کرده بود و دامنش تاروی شرتش بالا رفته بود حالا فقط شرتس رو نمدیدم ده دقیقه که گذشت خاله تکونی خورد و روی بازوی چپش افتاد حالا کونش دقیقا روبه روم بودیه ذزه دامنش رو که بالا زدم به شرتش رسیدم یه شرت کوچولو قرمز که فقط نیمی از کونش رو پوشش داده بود خیلی آروم روی شرتش دست کشیدم خیلی سفت بود وقتی خوب حال کزدم جامو عوض کردم و روبه روی خاله دراز کشیدم آروم سینه هاش رو لمس کردم یکم که محکم فشار دادم گفت اههههههههههه ه گفتم حتما بیدار وقتی به کارم ادامه دادم با خود گفتم اگه بدش میومد حتما یه چیزی میگفت آروم دستم رو بردم وسط پاهاش و کوسش رو لمس کردم خ


م .حالا من جنده ی توام منو بکن. واااای داره آبم میاد
با این حرفا حشرم صد برابر شد

 

عجب کوسی داشت سعید هم حالت سگی داشت کوس شیرین میذاشت و شیرین داشت قربون صدقه ی کیرش میرفت.
شاید باورتون نشه بهترین لحظه ی عمرم بود،داشت آبم میومد که لیلا گفت نریز تو کوسم منم ریختم رو شکمش سعید با دیدن این صحنه یه داد بلند زد و گفت داره آبم میاد.واااای شیرین مثل جنده های آمریکایی برگشت و کیرشو کرد تو دهنش یه قطره از آبشو هدر نداد
رفت و دهنشو شست و خانوما افتادن به جون هم و یه ربع لز کردن که دیدن این صحنه ها خیلی لذت بخش بود برام
اون شب تا صبح من سه بار با لیلا س.ک.س کردم و سعید دوبار شیرین رو گایید
ولی…..

 

ولی از اون موقع همش دارم حسرت اون شب رو میخورم که چرا دیگه تکرار نشد. اونا رفتئ دنبال زندگیشون و ما موندیم اینجا
چن. وقت خیلی دنبال یه زوج قابل اعتماد گشتم ولی به پستم نخورد. ما هم بخاطر کارم خونمون رو بردیم کرج
واقعا بهترین شب عمرم بود.از اون روز هم شیرین برام دوست داشتنی تر شد و هم ضربدری برام یه دغدغه…
پایان

@azadidastan 😈


ضربدری
1398/5/23

من امیر هستم 30 ساله از تهران
خانومم شیرین 27 ساله با پوستی سفید و اندامی س.ک.سی
یه دوستی داشتم با اسم سعید که سال 86 رفت آلمان و اونجا مشغول کار و تحصیل بود
پارسال بهم از فیسبوک پیام داد که میاد تهران، سعید اونجا با یه دختر ایرانی ازدواج کرده بود و خیلی هم وضعش خوب بود
خلاصه اومدن و بهم گفت میان خونه ی ما و من و شیرین بیصبرانه منتظرشون بودیم. ساعت 5 بود اومدن.وای خدای من چقد این پسر خوشتیپ شده بود و زنش لیلا که واقعا مثل جواهر بود
همه باهم دست دادیم و سعید بازنم روبوسی کرد ولی من روم نشد لیلا رو ببوسم
یکم نشستیم خانوما رفتن تو اتاق و وقتی اومد شیرین یه شلوارک و یه باوز تنگ تنش بود که قشنگ کوس و کونشو به رخ میکشید و لیلا یه دامن تا زانو که زیرش فقط شورتش بود.من و سعید هم با شلوارک نشسته بودیم. من واقعا برای اولین بار چشمم یکی جز زنم رو گرفته بود و وقتی دقت میکردم شیرین نگاهش همش سمت سعید بود و با نگاه کردن من به لیلا مخالفت نمیکرد…

 

قبل شام قلیون کشیدیم و پاسور بازی کردیم.لیلا گفت من عادت دارم هر شب دوش بگیرم اجازه گرفت بره حموم سعید هم بهم گفت خونه مشروب دارین؟؟ گفتم نه. گفت ای بابا اینکه نشد، نکنه مشروب دوست ندارین.شیرین گفت نه بابا ما پایه ی مشروبیم شدید.
سعید گفت امیر جون مشروب پیدا کن مست کنیم، شیرین هم نذاشت حرف بزنم گفت آره بپر از دوستت بگیر و بیا
منم دیگه چاره ای نداشتم.رفتم اتاق پول بردارم شیرین اومد تو اتاق و ازم یه لب گرفت و دستشو کرد تو شلوارم کیرمو فشار داد گفت امشب خیلی هوس کیر کردم امیر ،من کیرررررررررر میخوام
قشنگ میدونستم سعید حشریش کرده و چشمش سعید رو گرفته
رفتم و برگشتم نشسته بودن داشتن فیلم صحنه دار میدیدن باهم

 

سعید گفت شیرین جون یه آهنگ لایت بذار یکم دانس کنیم و اصلا نظر من مهم نبود چون شیرین بلافاصله گفت چشم عزیزززززززززززم.آهنگ رو گذاشت و من یه لحظه دیدم واااااای بالای سینه و چاک سینه های لیلا مشخصه.تو کونم عروسی بود.
لیلا با سعید چه رقص قشنگی میکردن و من و شیرین باهم میرقصیدیم.من همش چشمم به اندام لیلا بود.شیرین یه جوری به کیرم چسبیده بود که کیرم سیخ شد

یکم که به لیلا نزدیک شدم سعید دست شیرین رو گرفت و باهاش داشت میرقصید و لیلا بامن…..
چسبیدم به لیلا و داشتیم میرقصیدیم وقتی چرخید که از پشت بغلش کنم کیرم چسبید به کونش،یه قر حرفه ای داد و برگشت.دم گوشم آروم گفت،حالت خرابه هاااااا!!!! گفتم آره، گفت واسه من سیخ کردی یا واسه زنت.چشامو بستم و آروم گفتم واسه تو. یه جووووووون شهوتناک گفت و ادامه داد به رقصیدن
سعید هم دستش رو کون شیرین بود و شیرین واقعا به حالت س.ک.س خودشو داشت میمالید به سعید

بگذریم که چقد رقصیدیم، اومدیم و شروع کردم به مشروب خوردن چند تا پیک زدیم.خانوما روبروی هم دور میز نشسته بودند و من و سعید روبروی هم

 

همه کاملا  مست بودیم.شیرین یه پیک زد و من براش یه تیکه پرتغال آماده کردم بعد اینکه خورد بدم بخوره.من پرتغال رو سمتش گرفتم و اون دهنشو باز کرد یعنی من بذارم دهنش.گذاشتم دهنش بلافاصله دهنشو بست طوری که سه تا انگشت من موند دهنش.و یه مرتبه واسه انگشتای من حالت ساک زدن گرفت و داشت ساک میزد واسه انگشتام
دستمو بیرون آوردم شیرین دستمو گرفت کامل خم شد سمت من لباشو چسبوند به لبام
سعید و لیلا داشتن با چشمای مستشون نگام میکردن که یهو لیلا پای لختشو کشید رو پاهام.چند ثانیه بعد یه لحظه دیدم شیرین که خم شده بود سعید دستشو گذاشته بود لای پای شیرین و داشت تکون میداد و شیرین حین لب گرفتن ناله میکرد. خیلی خوشم اومد شیرین رو کشیدم سمت خودم که بیشتر در اختیار سعید باشه کوس و کونش
آروم در گوش شیرین گفتم عزیزم دوست داری دست سعید رو کوست باشه؟یه نگاه خمار بهم انداخت وبا یه حالت التماس بهم گفت امیر تورو خدا بذار باهاش حال کنم.گفتم باشه و دستمو بردم رو شلوارکش . سعید دستشو کشید و من شلوارک و شورت شیرین رو کشیدم پایین به سعید گفتم داداش راحت دستتو بمال رو کوسش یه لحظه شیرین یه بوس معنی دار از لبم کرد و سرشو گذاشت رو پاهام و کونشو قمبل کرد واسه سعید.لیلا گفت سعید جونم راحت بخور کوس شیرین جون رو و خودش دستشو آورد و کیرمو از رو شلوارک میمالید

 

سعید گفت آقا بریم اتاق و همه باهم بلند شدیم
فقط یه لحظه که چشممو وا کردم دیدم سعید داره کوس زنمو میخوره و زنش کیر 20 سانتیمو کرده دهنش داره ساک میزنه
چه ناله ای میکرد شیرین ووووووواااااای عشق بخور. بازم بخور. میخوام کوسمو جر بدی.میخوام جلوی امیر کوسم بذاری تا بفهمه چه زنی داره واای اوووووف بخوووور
من اصلا کوس لیلا رو نخوردم راستش حواسم پیش سعید و شیرین بود واقعا داشتم حال میکردم
که دیدم لیلا نشست رو کیرم و مثل جنده ها داره یک ریز ناله میکنه و حرف میزنه. جووووون چه کیری داری،امیر جونم امشب واسه من سیخ کرده بودی؟؟؟ حالا بکن عزیز


که همه وجودش میلرزید زیر کیرم منم بعد بیست دقیقه با فشار تو.کوسش خالی شدم و تو وجودش اروم.گرفتم
کلی ازم تشکر کرد و تا شب که کنار هم بودیم پنج بار دیگه کردمش که اگه خواستید داستان س.ک.سای بعدیمونم مینویسم


منو سرور هنوز با هم ارتباط داریم و من هفته ای یبار میرم تهران میگامش و برمیگردم
اونم از من راضیه و همیشه برام کلی هدیه میخره
و من بخاطر رفتار موقر و مودبش همیشه دوسش دارم و ابروشو حفظ میکنم.
نوشته: سیاوش

پایان
@azadidastan 😈


رابطه با یک زن متاهل صاحب منصب

1398/5/23

با سلام
قبل هرچیز بگم من دروغگو نیستم
فحشاتون هم پیشاپیش برای خودتون
حدود ی سال پیش تو فیس بوک با ی زن اشنا شدم..
چادر و مقنعه آبی رو عک.سش بود
پیش خودم گفتم از این مذهبیاست که جانماز اب میکشن..گفتم بزار مخشو بزنم و خرابش کنم
کم کم که وارد بحث شدم همش بهم توپ و تشر میزد
و بهم توهین میکرد
ولی بلاکم نمیکرد
منم سریش بهش گیر دادم بلاکم کن اما نمیکرد...کم کم متوجه شدم در عین تاهل ولی اکثر شبا تنهاست ....همینطور متوجه شدم که توی تهران ی پست دولتی مهم داره


هرچی بیشتر بهش گیر میدادم بیشتر ازش خوشم میمد
کم کم دلشو نرم کردم و ازش ی شماره گرفتم...جالب اینکه این زن همشهری خودم بود که تهران زندگی میکرد
متوجه شدم دوتا تا دختر داره که بزرگشون 22 سالشه
یبار واسه ی مسئله کاری اومد شهرمون من رفتم دیدنش تو ی پارک
از دور دیدمش
ی زن قدبلند و سبزه که خیلی هم زیبا بود که حدودا 43 سال سن داشت و حدود 90کیلو و 180 قد
منم از خودم بگم که 28سالمه و175 قد و 75 وزن که وزنه میزنم و نسبتا هیکلم خوبه ولی بیشتر از قیافم این حرف زدنمه که اگه بخوام میتونم ی نفر رو سراسر گوش کنم


خلاصه تو اولین دیدارمون ی کم با هم تو ی پارک بزرگ قدم زدیم و معلوم بود ازم خوشش اومده طی دو سه روزی که تو شهرمون بود بهش کمک کردم کارهاشو انجام بده
وقت رفتن ی ادکلن بهم هدیه داد و رفت
از اونبار به بعد ما بیشتر از راه تلگرام باهم ارتباط داشتیم و متوجه شدم شوهرش از لحاظ جنسی ی ادم ضعیفه که البته معتادم هست و اصلا نمیتونه ....تو سال سه چهار سال بیشتر نزدیکی نمیکنه و این حرفا ولی خدایی این زن از لحاظ ناموسی سر سوزن ایراد نداشت و من چون خودم اینکاره ام اینو تشخیص میدادم براحتی
خلاصه از من خواست که بهش چشمم پاک باشه تا این رابطه رو حفظ کنه
منم چون ازش خوشم میومد ظرف یکسال هر روز باهاش چت میکردم
و چند بار که اومد شهرمون باهاش تنهایی با هم خیلی جاها رفتیم که من هیچوقت از این تنهایی خیانت نکردم و این باعث شده بود که اون از من خوشش بیاد
بعد از یکسال من حدود ی هفته کاملا بهش حس شهوت پیدا کردم و هرچی میکردم نمیتونستم مثل قبل بهش بی تفاوت باشم
این شد که ی شب از حسم مطلعش کردم و متوجه شدم با اینکه ی عمر پاکدامنی کرده ولی اونم از این حس من بدش نمیاد
اسمشو اگه سرور بزارم باید بگم از لحاظ استیل جز بی نظیرترین زنای بود که تا حالا دیده بودم بعد دوسه هفته رایزنی تلگرامی و حس عذاب وجدان....راضیش کردم که بیام تهران و همو ببینیم..قبول کرد و من از اینکه میخوام برای اولین بار بعد ی سال یجور دیگه نگاش کنم دل تو دلم نبود
البته یکی از مهمترین دلایلی که این زن حرف منو قبول کرد این بود که واقعا شوهرش بهش نمیرسید
خلاصه من ی روز مرخصی گرفتم از کارم و رفتم تهران 
ی روز بارونی بود که توی ترمینال همو دیدیم
انقد جو سنگین بود که روم نمیشد نگاش کنم
ولی اون از من مسلط تر بود نشستیم تو ماشینش و به سمت ی هتل مجلل تو تهران که میتونستیم ازش اتاق بگیریم حرکت کردیم


بین راه ی لحظه زدم بغل و رفتم ی ادامس خریدم وقتی بررگشتم سرش تو کیفش بود که دست انداختم دور گردنش و ی لب حرفه ای ازش گرفتم که متوجه شدم نزدیکه بیهوش بشه تو اون هوای بارونی....
اونجا بود که متوجه شدم در عین اینکه ادم با ابروییه ولی به شدت محتاج س.ک.سه
بردمش هتل اتاقو گرفتیم


تا وارد اتاق شدیم از پشت گرفتمش و کنترلش کردم
چون سفتی منو از همه بابت میدید حس میکردم که داره با همه وجودش لذت میبره...
همونجا سر پا از روبرو محکم بغلش کردم ولبامو گذاشتم رو لباش و از پشت دستامو کردم تو باسنش 
نفساش به شماره افتاده بود
چنان شهوتی شد که منو خودشو ظرف ی دقیقه لخت کرد 
بردمش رو تخت و دمر درازش کردم
باورنکردنی بود منی که این همه س.ک.س کرده بودم هی کوس انقد حشریم نمیکرد...وقتی روش دراز کشیده بودم و میبوسیدمش ی صداهای ریزی از سر لذت میداد که بیشتر از هر وقت دیگه ای به شرافت این زن چهل و چهار ساله ایمان میاوردم


رو به سمت خودم پاهاشو از بغل پهلوهام رد کردم و سیر دل ازش لب گرفتم
جالب اینکه روی سینه هاش حساس بود و تا دستمو بهشون میزدم یا زبون روشون میکشیدم اون به خودش پیچ.میخورد
یع ده دقیقه لب و ممه خوری سر کردم تو کوسش و خوردمش
که کمرشو مثل ی دختر 14ساله تکون میداد
دیگه نمیتونست تحمل کنه ازم خواست که زودتر کوسشو بکنم


منم اومدم بالا و با همه توانم کیر وحشیمو کردم تو کوسش هر چند خیلی حشری بودم ولی چون قبلش قرص خورده بودم خاطرم جمع بود که فعلا ابم نمیاد


تو همون حالت حدود بیست دقیقه گاییدمش
باورم نمیشد زنی به این قدرت و زیبایی و صاحب منصبی براحتی زیرم دراز کشییده واسه همین ناراحتی نکردم و تا در توانم بود تو کوسش شاک زدم انقدر که خودش بعدا گفت دوبار زیرم ارگاسم کرده
چنان میکوبیدمش


م چه طوفانی هستی تو خاله ! گفت فدای کیرت ! بکن توش فرهاد ببینم چی میکنی ! کیرمو یه تف زدمو کردم تو کوصش ، دیگه تو دنیای خودم نبودم ، اروم تلمبه میزدم و گاهی یه استراحت میدادم که ابم زود نیاد ! بعد بهش گفتم خاله برگرد میخوام مثل سگ بکنمت ! برگشت رو چهار دست و پا ...رفتم پشتش و بهترین حالتی بود که دیده بودم ! ممه هاش اویزون بود و کوصش لای دوتا کون خوش فرم و ران عالی....دوباره کیرمو انداختم تو کوصشو با تمام توان تلمبه میزدم ، همینجور عرق میکرد و منم هر لحظه داغ تر ... یه لحظه حس کردم داره ابم میاد ،،دیگه تلمبه نزدم ، گفتم خاله الان ابم میاد ، چیکارش کنم ؟ گفت بریز رو سینه هام ! گفتم اره شاید واسه کیستت خوب باشه ! خندیدیم و بعد دوباره چندتا تلمبه زدم و ابمو پاشیدم رو سینه هاش! هر دو دیگه از حال رفته بودیم ...بهش گفتم خاله هر وقت گفتم از دوا درمون چه خبر یه جوری جور کن دوباره بیام واسه درمانت به روش خودم :-) و هنوز هم ماهی یه بارمامان محمد رو دارمش :-)
پایان

@azadidastan 😈


مامان دوستم

1398/5/23

این چیزی که من دارم میگم ، یه چیز دیگست … :-) 
شاید عجیب باشه براتون اما حقیقت داره...من اسمم فرهاده و وقتی این اتفاق برام افتاد ، ینی سه سال پیش ، دانشجوی ترم دوم پزشکی دانشگاه گیلان بودم...ساکن رشت هستم ،،قد۱۸۷ وزن ۷۴~ ۷۵ ... من یه دوستی دارم که اسمش محمده...از بچگی باهاش بزرگ شدم و خیلی هم با هم صمیمی هستیم ...اما چیزی که واقعا تمام عمر منو عذاب میداد ، تحمل کردن مادر س.ک.سیش جلوی چشمام بود...مادرش یه زن میانسال ، بور ، سفید ، با سینه های ۷۰~۷۵ ، و باسن کشیده و خوش فرمه که باید اعتراف کنم سوژه اکثر جقام بوده :-) :-)


بگذریم … یه روز خسته و کوفته داشتم از دانشگاه بر میگشتم که توی خیابون نزدیک محلمون مامان محمدو دیدم ، (اونا هم خونشون چندتا کوچه پشت ماعه).سلام و حال و احوال کردیم ، یه چند ثانیه ای مکث کرد و گفت فرهاد جون ، خاله یه سر میتونی باهام بیای تا خونمون؟گفتم چی شده خاله مشکلی هست ؟ گفت مشکل که نه ، اما یچی هست که باید ببینی ! زود قضاوت نکنین ، واقعا قصد س.ک.س و اینا نداشت ،،از لحن و برخوردش معلوم بود ! گفتم خاله مزاحم نباشم؟ گفت چه مزاحمتی اخه وقتی خودم دارم بهت میگم ، رفتم دنبالش و با هم رفتیم سمت خونشون و هر چی خواستم از زیر زبونش بکشم ببینم چی شده ، بروز نداد ...رسیدیم خونه و با کلی تعارف و خجالت رفتم داخل ...گفتم ممد کو ؟ گفت دانشگاهه(محمد داشت حقوق میخوند تو دانشگاه ازاد انزلی) یه لحظه رو مبل بشین تا بیام ...نشستم و شروع کردم به فکر کردن که موضوع چیه ؟ یه دفعه با یه برگه مقوایی اومد که دو هزاریم افتاد ! برگه سونوگرافی سینش بود !(همونجا راست کردم :-) )!! گفت خاله این عکسو امروز تحویل گرفتم باید ببرم دکتر ، تو میتونی بهم بگی اتفاق خاصی افتاده یا نه ؟ منم یه مکثی کردم و گفتم ، حقیقتا تازه کارم ، اما خوب سر در میارم...گفت همین قدر که بهم بگی چی شده کافیه ! برگشو باز کردم ، یکم از روی عکس و یکم از روی توضیحات رادیولوژ فهمیدم کیست داره ! بهش گفتم ! گفت خاله خطرناکه ؟ گفتم نه بابا کوچیکه ، راحت میشه متلاشیش مرد ! گفتم چطور خودتون زیر سینتون حسش نکردین ؟ گفت حس نمیشه که ! ادامه دادم ، نه این خیلی نزدیک سطح سینتونه باید حس شه ، گفت میتونی بهم نشون بدی ؟ دیگه اونجا شق درد گرفتم ، سینه هایی که همیشه باهاش جق میزدم رو قرار بود دست بزنم ! گفتم ایننجوری که نمیشه ، باید سوتینتون رو در بیارین ! یه خنده ای کرد و گفت دکتر مهرمه دیگه ! منم گفتم صد در صد ! مانتو تاپشو در اورد ، یه سوتین مشکی تنش بود که پوستشو چند برابر سفید میکرد ، سینه هاش خیلی خوش فرم بودن ،،انگار سینه های یه زن ۲۷~۲۸ ساله...ضایع نکرده بودم ، سوتینشم در اورد ، ان لحظه بود که دیگه تو اسمون بودم...یه دفعه گفت ، خوب خاله چشم چرونی بسه ، کجاست این کیست ما ؟ منم گفتم خاله چشم چرونی چیه ؟ من موندم شما چطور اینقدر خوب موندی ؟ بعد دستمو بردم سمت سینه چپش و یکم روش دست کشیدم ، نوک سینه هاش متورم شد ...دیگه معلوم بود اونم که بنده خدا بی شوهر ، حشری شده ! یکم ور رفتم تا کی.ستو پیدا کردم ! بهش گفتم ، گفت اره حس کردم ! یه دفعه گفت خاله حالت خیلی خرابه ها؟! گفتم تقریبا ، چطور مگه؟ یه یه اشاره با پوز خند زد سمت خشتکم ، دیدم ، اوه اوه خیلی ضایع شد ، کیرم داره میشکنه زیر شلوار لی مشکیم ! گفت خاله حالا که دکتر محرمه ، پس تا تهش بریم ! جا خوردم ، گفتم خاله تو سوژه جقام بودی مگه میشه تا اخرش نیام؟! گفت عجب بی شعوری هستیا ! خندیدم ، دستشو آورد و دکمه های شلوارمو باز کرد ، کیر 18 سانتیم از زیر شورت قرمز و خیسم داشت میشکست ، شورتمم کشید پایین و گفت جوون ! خاله عجب کیری داری تو ! شوخی شوخی گفتم قابلی نداره ! سریع رفت رو مبل نشست و منم دنبالش ، خم شد ، خم شد و یه لیس به کیرم زد که دیگه داشتم اب میشدم از شهوت ! دستمو گذاشته بودم رو سینه راستشو دست چپم رو از لای شلوار لیش داشتم کوصشو میمالیدم ! گفت خاله اینجوری نمیشه ، پاشیم کاملا لخت شیم ! پا شدیم ، شلوارمو کامل در اوردم و پراهنمو هم انداختم رو مدل ، تعریف از خود نباشه بدنسازی میرفتم و هیکل خوبی داشتم ، اونم اروم اروم شلوارشو کشید و پایین و شرت سیاهش معلوم شد ....خیس خیس بود ! گفتم حال میکنیا ! گفت نه که تو نمیکنی ؟! بعد دراز کشید رو زمین ! گفتم چیکار میکنی ؟ یه دفعه دیدم یکم تف کرد لای سینه هاش! گفتم اها ...رفتم روش ، دو تا پامو گذاشتم دو طرفش ، کیرمو انداختم لا سینه هاش ، دیگه تو دنیای خودم نبودم ، الان کیرم لای بهترین سینه هایی بود که دیده بودم ! جلو و عقب میکردم ، کیرم میخورد به لباش ! بهم گفت پاشو ، پاشدم ، رفت دوباره روی مبل ، رفتم دنبالش و دوتا لنگاشو دادم بالا و شرتشو در اوردم ....واااای...یه کوص عالی جاافتاده ، با یکم پشم بور ! گفت


رفقا پیجمونو فالو لایک کنید 👇🏻
https://www.instagram.com/shoeshaji?r=nametag


و گرم بود که یه اهی کشید که کم موندع بود ابم بیاد منم تلمبه زدم

اونم لبامو میخورد بعد سه دقیقه ارضا شدیم هر دو ولی تا صبح چند باردیگ کردمش ولی هر کاری کردم نزاشت از کون بکنمش.
نوشته: سینا

@azadidastan 😈


خواهرم سودابه

1398/5/23

سلام من سینا هستم ۲۸ سالمه خواهرم هم ۲۵ سالشه ما از بچه گی که تو خانواده پر جمعیت زندگی میکردیم و صمیمی بودیم مثلا پشت همو موقع خواب ماساژ میدادیم خاله بازی که میکردیم زن و شوهر هم میشدیم و.....از این حرفا تو دوران بچع گی همو میمالیدیم و مثلا. س.ک.س میکردیم و دودولم و به کونش میچسبوندم خواهرم سینه هاش ۸۵هست باسنش هم گوشتی ولی بی ریخت نیست پوستش هم سفید خلاصه بگذریم شوهرش تو عسلویه کار میکرد و خودش با بچه اش میومد خونمون تو کرج یا من میرفتم خونشون پیش اونا میموندم خلاصه یه روز که تو خونشون بودم دیدم ابجیم رفته خرید ولی گوشیش رو میز بود من بیتفاوت نشسته بودم که یهو تک زنگ خورد تا خواستم پاشم قطع شد شک کردم بهش گفتم نکنه دوس پسر پیدا مرده ولی یهو به خودم گفتم اگه اونجوری بود گوشیش رو نمین نمی گذاشت خلاصه یهو اس ام اس اومد کرمی شدم و گوشی رو برداشتم نوکیا ساده بود اس رو باز کردم دیدم شوهرشه و اس س.ک.سی فرستاده و نوشته سودی جان کوستو بخورم ببخش دیشب خوابم برد نتونستم بهت حال بدم درست و حسابی .کلی اس و اس بازی هاشونو خوندم خودمم حشری شدم .
خلاصه گوشی رو گذاشتم سر جاش بعد که خواهرم اومد باز زنگ خورد شوهرش گفت خوندی اسمو. اونم گفت نه مگه اس دادی من تازه اومدم گوشی خونه بود اس ندیدم نمیدونم اون چی گفت یهو گفت باشه الان جواب میدم منم گفتم الانه که دعوا بشه و خودمو ریلکس نشون دادم و ازش زدم جلو و گفتم اره تک زنگ زدو اس منم گفتم شاید کار واجبی داشته و خوندم دیدم باهات کار داره یهو سرخ شدو رفت تو اشپز خونه سر سفره دیدم خجالت میکشه و سرشو انداخته پایین منم از فرصت استفاده کردم به بهانه چیزی از کابینت بلند شدم و از پشت اومدم و سرمو چسبوندم به سرش و یه بوس کردم و گفتم اجی کوچولو ازم خجالت نکش من درکت میکنم و عادی هست این چیزا و....کلی کوس شعر گفت داداش اخه خجالت میکشم گفتم خجالت چیه دیونه اگه خجالت میکشی بیا منم حرفای خصوصی و چتم با دوست دخترمو بهت نشون بدم که خندید و فهمیدم بله ابجی ما هم میشه یه کاری باهاشکرد و از اونجایی که میدونستم میاد گوشیمو بگیری. چندتا فیلم س.ک.سی دانلود کردم بعد از این که شام و خوردم اومد گفت داداش میشه گوشی رو بدی ببینم با یه لحنی گفت گفتم چرا که نه. گوشی رو دادم دستش خودمو زدم به در علیچپ و فوتبال نگاه کردم پشتش کامد شیشه بود که رو مبل که نشته بود دیده میشد صفحه گوشی تو شیشه کمد دیدم بله رفته تو گالری اول عکسا رو نگاه کرد بعد رفت سراغ فیلم و دو سه تا رو که دید. رفت گوشی اندرویدش رو از کیفش اورد و با زاپیا میخواد ارسال کنه و تموم که شد گفت داداش من خوابم میاد و رفت تو اتاق خواب خودشو شوهرش منم یه رب بعدش خاموشی زدم و رفتم تو اتاق بقلی بخوابم ولی کنجکاوی و شهوت ول کنم نبود بعد نیم ساعت یه لیوان استیل تو اتاق بود چسبوندم بع دیوار پنج سانتی و گوش دادم که بله خانوم اوف اوف راه انداخته گفتم بزار یکم بگذره تا بیشتر حشری شه همین که بیشتر شد رفتم جلو اتاقش و در زدم و رفتم تو تا منو دید زیر پتو خودشو جمع و جور کرد گفتم اجی گریه میکنی گفت نه کمر درد دارم اذیتم میکنه ببخش اگه صدام ناراحتت کرد دیدم که فرصته گفتم خوب خبرم میکردی ماساژت میدادم و گفت نه مرسی خوب میشم از من اصرار و از اون انکار خلاصه راضیش کردم و افتادم به روش تا ماساژ بدم خودمم میدونستم که الان حشریه و با دست مردونه هم که بهش بخوره بیشتر میشه خلاصه از گردنش شرو کردم تا پایین کمرش به جز سوتین هیچی تنش نبود و جرات نمیکردم بهش بگم باز کن خلاصه تا باسنش دست میکشیدم و زره زره بیشتر میشد و اونم از هوس اه و اوف میکرد منم بیشتر دستمو میبردم تا اینکه بعد ده دقیقه دیدم تمام نقاط باسنشو میمالم اونم چشاشو بستع فقط اه و اوهش میاد گفتم سودی شلوارکت رو در بیار میخوام رگ پاهات رو تا گردن بگیرم ‌.اونم بدبخت از خدا خواسته در اورد یکی هم نیست بهم بگه خره تو رگ و میشناسی چه برسه به گرفتنش خلاصه چشمتون روز بد نبینه در اورد تا من نگاه کردم دیدم مایوش خیسه و اروم اروم به جلی رگ گیری ناز و نوازش کردم کونشو و هر از گاهی که به کمرش میرسم. از عمد از پهلو هاش سینه هاشو میمالم اونم از شدت شهوت کونش و بلند میکنه و میکوبه رو تخت و اه و اوف میکنم هر از گاهی عمدا داخل روناشو میمالم تو یکی از مالیدن ها دستم که خورد به کوسش یه گفت ایییی داداش .منم فرصت رو غنیمت شمردم و پهلوش دراز کشیدمو در گوشش گفتم جونم سودی جون چی شده بیحالی خوشت اومد .و سرخ شده بود که اروم گفت داداشی تموم کن .منم فهمیدم منضورشو و اروم کنارش لخت شدمو از پهلو چسبیدم بهش که یهو چرخید طرف منو لباشو چسبوند به لبام و بخور که بخور لبای همو میمکیدیم زبونه مو سینه های همو منم چون هیکلم درشته اروم در اوردم از پهلو هدایت کردم تو کوسش وقتی که رفت تو خیلی نرم


باسلام من می خواهم اولین خاطره س.ک.سم را برای شمادوستان عزیز تعریف کنم ...
1398/5/23

اصلا هم دروغ نیست مثل بعضیها و عین واقعیته.راستش من اصلا توخط س.ک.س وازاین حرفحا نبودم تو یک شرکت ساختمانی مشغول کار بودم به عنوان کارپرداز و کارای بانکی را انجام میدادم معمولا همیشه تو دفتر بودم بعداز مدتی عاشق یک دختر از اقوام شدم به پدر ومادر گفتم واسه من برن خواستگاری اما هرچه گفتم گفتند نه اونا وضعیتشون باما تفاوت داره ونمیشه بریم خواستگاری من هم سکوت کردم دیگه چون فایده ای نداشت بعداز مدتی گفتم خوب هرجا شما میدونید خوبه برین واسم خواستگاری اما انها گفتند نه هنوز واست زوده من هم چیزی نگفتم خلاصه یه روز صبح وقتی رفتم شرکت حسابدار شرکت اومد روبه روم نشست و اینقدر از خودش تعریف کرد که من کی ام وچی ام من هم با او درد دل کردم وگفتم من میخوام داماد بشم اما نمیشه چون بابا مامانم نمیزارن اون هم گفت نه داماد نشی مجبور که نیستی من عروس شدم ولی از زندگیم راضی نیستم چون شوهرم را نمی خوام و از اول هم نمی خواستم اما چون مهندس بود من را به او دادن من هم روم با اون باز شده بود به اوگفتم اره تو واقعا خوشگلی اما شوهرت نه وشرو ع کردم به تعریف از اون خلاصه همینطوری هر روز میگزشت تا اینکه یک روز حرف جالبی زد وبه من گفت اگه من مجرد بودم بامن ازدواج میکردی.من هم به اوگفتم حالا که نیستی اگه میبودی اره چون هم خوشکلی هم دختر خوبی هستی فقط دوسال ازمن بزرگتری که اون هم مشکلی نداشت هرروز به هم وابسته تر میشدیم با وجود اینکه او زن مردم بود ولی واقعا شوهرش اینقدر سیاه و زشت بود که اصلا صد درجه باهم تفاوت داشتن یه سه چهار ماهی بود ازدواج کرده بودن
یه روز تو دفتر نشسته بودیم که یک موش اومد تو دفتر مرضیه خودشو پرت کرد تو بغلم گفت اقا رضا موش موشش.من که تا حالا دستم به یک دختر نخورده بود بادیدن این کارش شوکه شدم بلند شدم با جارو موشه را دنبال کردم که رفت بیرون بعداومدم نشستم به مرضیه گفتم تو از یه موش ترسیدی اونهم میخندیدومن هم بهش گفتم چه بدن نرمی داشتی روز بعد وقتی رفتم شرکت نبود ده دقیقه بعد اومد به من گفت می خواد بره باشگاه بیاد روفرم گفت شکمش داره ناجور میشه که من هم با پرویی دست زدم گفتم نه شکمت که چون خوبه اون هم گفت نه من هم بهش گفتم اگه جایی دیگه مشکل داره اره وگرنه تو نیازی به رژیم و.،،،،نداری که اون گفت نه سایزم ناجوره وازاین حرفا من هم گفتم میشه بدنتون را ببینم تا بگم لازمه بری یا نه اون هم گفت اینجا که نمیشه طبقه بالای دفتر خالی بود وفقط یک فرش داشت کلید دست من بود در دفتر را ازداخل بستم رفتیم بالا وقتی رفتیم تو اتاق مانتو شو دراورد وای چقدر شیک وناز بود گفتم میشه کامل در بیاری که اون هم قبول کرد وقتی لخت شد کیر من راست شده بود بی مقدمه شروع کردم به ماساژ دادن اون که دیدم دلش میخواد من که تا حالا کوس نکرده بودم نمیتونستم توش کنم که خودش با دستش کیرم را کرد توش من هم شروع کردم به تلمبه زدن سه با ر کردمش هر سه مرتبه ابم را توش خالی کردم چون قرص میخورد مشکلی نداشت بعداز این موضوع چندین باردیگه هم اونو کردم ودیگه پررو شده بودم یه دوست دختر پیدا کردم همیشه اونو میکردم ای مرضیه خانوم از شرکت رفت ودیگه هیچ خبری ازش ندارم حالا این را به شما بگم که الان شدم یک کوس باز حرفه ای واگر پدر مادر یا اقوام بعضی وقتها بگن داماد شو میگم اون وقتی که خواستم نشد حالا نمی خوام شای دوستان باورتون نشه من روز اول که با منشی لخت شدیم نمیتونستم کیرم را تو کوسش کنم تا اینکه خودش این کار را واسم کرد اما حالا بایکی ازدوستام یک اتاق مجردی کرایه کردیم وهرشب اینجا بکن بکن روبه راهه با هزار مخلفات دیگه. این دقیقا واقعیت هست ونیازی به کوسشر گفتن ندارم

پایان
@azadidastan 😈


فت: حالا نوبت كوسته كه مثل كونت پاره بشه جنده... آخ نمي‌دوني د

يدن پاره شدن كونت كه الانم داره از كناره‌هاش خون مياد چه كيفي داره... خب جنده خانوم حالا كوستو آماده كن..
تا اومدم چيزي بگم كيرشو با يك ضربه فرستاد تا ته كوسم كه احساس كردم واقعاً جر خوردم از شدت درد داشتم مي‌مردم. اونهايي كه همزمان از كوس و كون دادن مي‌دونن چقدر درد وحشتناكي داره كه دوتا كير كلفت همزمان تا ته توي كوس و كون بمونند. فؤاد كير مصنوعي را تا ته فرو داده بود توي كونم جوري كه احساس مي‌كردم روده‌هام داره از دهنم بيرون مي‌زنه و كير خودشم تا ته توي كوسم كرده بود و چند لحظه صبر كرد و همونطور كه كير مصنوعي را توي كونم نگه داشته بود با كير خودش مشغول گاييدن كوسم شد و تلمبه مي‌زد... وقتي تلمبه مي‌زد آن چنون اين كار را با شدت و وحشيانه انجام مي‌داد كه واقعاً داشتم مي‌مردم بخصوص كه اون كير مصنوعي‌ام همچنان تا تهِ كونم اون تو بود. قدري كه تلمبه زد بالاخره آبش داشت مي‌اومد كه كيرشو به سرعت از تو كوسم بيرون كشيد و اونو چپوند تو دهنم و همه آبشو خالي كرد توي دهنم و بعد هم با دستش دهنمو محكم بست و مجبورم كرد كه همه اون آبو قورت بدم و سپس كنارم دراز كشيد. وقتي با تن و بدن درب و داغون خواستم كير مصنوعي را از تو كونم بيرون بكشم با دست محكم روي دستم كوبيد و گفت: هر وقت من گفتم... فهميدي جنده؟ هر وقت من خواستم...
بي‌حال روي شكم دراز كشيدم نوك زخمي پستانها و كوس جرخورده‌م بشدت مي‌سوخت اما نمي‌دانم چرا خيلي لذت مي‌بردم. فؤاد دست برد و سر كير مصنوعي را گرفت فكر كردم مي‌خواهد آن را بيرون بكشد كه متوجه شدم مشغول تلمبه زدن با اون توي كونم شد درد و لذتي دوباره در تمام تنم دويد اول آروم تلمبه مي‌زد بعد سرعتش را وحشيانه زياد كرد تا بالاخره من هم در اوج درد و لذت ارضا شدم.
جوري بيحال شده بودم كه بيرون كشيدن اون كيرو از توي كونم نفهميدم و وقتي بيدار شدم متوجه شدم 6 ساعتي از شدت خستگي و درد خواب بودم.
وقتي لنگان لنگان به كمك فؤاد به حمام رفتم از ديدن پستانهاي زخم و زيلي شده‌م توي آيينه حمام جا خوردم. فؤاد كه در رختخواب آنقدر وحشي و وقيح بود اينجا با مهرباني و لطف كمكم كرد و با نوازشي نرم بدنم را شست و با ماساژي آرام و حسابي خستگي را از تنم در آورد و اين شروع روابط س.ك.سي من و او بود و مجسم كنيد بعدها چه خشونت‌ها و وقاحت‌هايي توي س.ك.س با من داشت. او مردي بسيار مؤدب و مهربان ولي در س.ك.س ببري وحشي و درنده است....

پایان
@azadidastan 😈


فیلم بیغیرتی زنشو داده رفیقش میکنه🇮🇷

مشاهده فیلم

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

50 920

obunachilar
Kanal statistikasi