روایت فَردیَت (آیدین آرِتا) - Individuation


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


پزشک و جامعه شناس (فرهنگ و نظریه های گفتمان)
استاد دانشگاه نیوانگلند استرالیا
پژوهشگر روانکاوی تحلیلی و کهن الگویی
انسان معیار همه چیز است-پروتاگوراس
ایمیل
Aydin.Areta.Telegram@gmail.com
اینستاگرام
https://www.instagram.com/aydinareta

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


"سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته"


بخش دوم (2):

داستایوفسکی از نگاه مارشال برمن


دکتر آیدین آرتا

@AydinAreta




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
داستایوفسکی از نگاه مارشال برمن (2)
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته
(بازخوانی کتاب معمای مدرنیته اثر مارشال برمن)

لینک دسترسی یوتیوب بخش دوم (2):
https://youtu.be/k9JncSES-Ho

لینک دسترسی اینستاگرام بخش دوم (2):
https://www.instagram.com/p/DCGDaAxRNsY/

لینک دسترسی یوتیوب بخش اول (1):
https://youtu.be/7QooZUhMdRw

به دلیل پیوسته ماندن این بخش از صحبتها دقایق اولیه این فایل تکرار چند دقیقه پایانی بخش اول هستند

@AydinAreta


داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی

سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته

بخش اول (1)

دکتر آیدین آرتا

@AydinAreta




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته

تاملی بر اندیشه های مارشال برمن در رابطه با مدرنیته
آیدین آرتا

لینک یوتیوب: https://youtu.be/7QooZUhMdRw
لینک اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/DBrIzwpRVZZ/

@AydinAreta

2k 0 33 1 14

داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته

تاملی بر اندیشه های مارشال برمن در رابطه با مدرنیته
آیدین آرتا

لینک یوتیوب: https://youtu.be/7QooZUhMdRw


در کتاب معمای مدرنیته، مارشال برمن به تأثیرات مختلف مدرنیته بر شهر و انسان مدرن پرداخته و در این مسیر تلاش می کند تا از لنز ادبیات روند تکامل ادراک انسان معاصر را از مدرنیته و ارتباط آن با روح انسانی مورد بررسی قرار دهد. در بخشی از این کتاب او دیدگاههای متفاوت بودلر، چرنیشفسکی و داستایوفسکی را در برابر هم قرار می دهد و تلاش می کند درک متفاوت و گاها متضاد آنها را از زندگی انسان مدرن با هدف رسیدن به درکی عمیق تر از مدرنیته بررسی کند.

در نگاه او بودلر ، شاعر برجسته فرانسوی، ستایشگر زندگی مدرن در پاریس است. او پاریس را با بلوارهای وسیع، فضای عمومی زنده، و جریانی مداوم از مردم، نمادی از آزادی فردی و فرصت‌های هنری می‌بیند. بودلر در شعرهایش از لحظات گذرا و انرژی خلاق شهری الهام می‌گیرد، جایی که مدرنیته فضایی برای تجربه و خلق هنری می‌گشاید. شخصیت "فلانور" در آثار او، نماد فردی است که در خیابان‌های پاریس پرسه می‌زند، در توده‌های ناشناس آرامش پیدا می‌کند و از شور زندگی شهری قدرت طغیان و انقلاب و تغییر خلق می کند.

او همچنین به چرنیشفسکی و آرمانشهر عقلانی و منطقی او می پردازد. چرنیشفسکی در رمان "چه باید کرد؟" جامعه‌ای آرمانی را ترسیم می‌کند که در آن عقلانیت و فناوری به تمام نیازهای بشری پاسخ داده‌اند. او در کاخ کریستال، ساختمانی که در نمایشگاه بزرگ لندن در سال ۱۸۵۱ به‌نمایش درآمد، تجسمی از جهانی را می‌بیند که در آن همه‌چیز با منطق و علم به شکلی دقیق و کامل برنامه‌ریزی شده به نظمی کامل و پایدار و پاسخگو به تمام نیازهای مادی و روحی بشر تکامل یافته است. کاخ کریستال نماد جامعه‌ای است که در آن تعارضات و ناپایداری‌ها جای خود را به نظمی علمی و کامل داده‌اند؛ جامعه‌ای که در آن انسان‌ها در آرامش و هماهنگی با هم زندگی می‌کنند.

داستایوفسکی به باور برمن، اما مدرنیته را از زاویه‌ای دیگر بررسی می‌کند. برای او، سنت پترزبورگ که گاه به‌شکل شهری شکوهمند طراحی شده، نمادی از فضای معنوی بسته و انزوا است. برمن در تحلیل خود از داستایوفسکی، به‌ویژه دیدگاه او نسبت به سنت پترزبورگ، این شهر را نمادی از نیروی مخرب مدرنیته می‌داند که بر فرد فشار می‌آورد و انسان‌ها را به بحران‌های روحی و معنوی دچار می‌سازد. او معتقد است که داستایوفسکی با پرداختن به فضای سرکوب‌گر و انزوای اجتماعی سنت پترزبورگ، توانسته است بعدی دیگر از مدرنیته را نشان دهد که در تضاد با شور انقلابی بودلر و نظم علمی چرنیشفسکی است. به‌این‌ترتیب، برمن نقش سنت پترزبورگ را به‌عنوان نیرویی معرفی می‌کند که فرد را از شور زندگی محروم کرده و او را به دام افتادگی در بحران‌های درونی می‌کشاند.

داستایوفسکی در آثار گوناگون خود، تصویری پیچیده از انسان به‌عنوان موجودی متناقض ارائه می‌دهد؛ موجودی که می‌تواند بهترین باورها را داشته باشد و  خود را متعهد به شریف ترین ارزشها معرفی کند  و در گاه عمل، به‌ناگاه و به تمامی در خلاف جهت باورها و ارزشهای خود عمل کند. بهترین و عقلانی ترین جهان به او بخشیده شود و باز آن جهان را به ویرانی بکشد.

انسانی که عمق عدم شناخت او از توانایی ها و ناتوانی ها و روشنایی ها و تاریکی های روح خود به شدت محدود و سطحی است. انسانی که میخواهد پیچیدگی های غیر منطقی و پرآشوب جهان و طبیعت انسانی را با عقلانیت و تفکر منطقی خود به چالش بکشد، ساده سازی کند و راه حلی استوار برای آن بیابد و حتی موفق می شود نقدها و راه حلهای خود را به روشنی و با منطقی درخشان بیان کند و با این حال با عمل خود هم خویشتن و هم جهان و هم والاترین ارمانهایی را که به انها باور دارد به نابودی کشد. این نگاه ژرف داستایوفسکی به طبیعت انسانی در بسیاری از آثار او تکرار می شود.

در یادداشت‌های زیرزمینی ، جنایت و مکافات ، رویاهای مرد مضحک، برادران کارامازوف، کروکودیل و بسیاری دیگر از آثار کوتاه و بلند او تحلیل روح انسانی و رابطه عقلانیت انسانی و گسست عملی او از این عقلانیت موضوع محور تحلیل عمیقا روانشناسانه داستایوفسکی از طبیعت انسانی است.

نقد داستایوفسکی به کاخ کریستال چرنیشفسکی نیز جالب توجه است. داستایوفسکی در آثارش بارها نشان می دهد که انسان‌ها به جنبه‌های پیچیده و غیرقابل‌پیش‌بینی طبیعت انسانی نیاز دارند تا بتوانند رشد معنوی و اخلاقی پیدا کنند. او بر این باور است که آزادی برای انتخاب، حتی اگر به رنج منجر شود، بخش ضروری انسانیت ماست. دیدگاه آرمانشهری چرنیشفسکی از نظر او جامعه‌ای خشک و بدون روح را به تصویر می‌کشد که در آن انسان‌ها به ماشین‌هایی منظم تبدیل شده‌اند، بی‌آنکه فرصت تجربه انتخاب‌های سخت و اخلاقی را داشته باشند.

@AydinAreta


ادامه ....

هیچ دگمایی نیز رهایی بخش او نخواهد بود! زیرا حقیقت نهفته در دگما نیست بلکه در ذات انسانی است!

داستایوفسکی تنها یک راه برای رستگاری می شناسد: سادگی و عشق !
درست به همین دلیل است که داستایوفسکی خود هرگز به کلیسا نرفت و در سخنی شگفت چنین گفت که
اگر من بدانم که حقیقت جایی در بیرون عیسی مسیح است و من ناچارم میان مسیح و حقیقت یکی را انتخاب کنم من مسیح را انتخاب می کردم.

دلیل این سخن او این است که او میان دانسته و دگمایی که حقیقت را ساختاربندی می کنند و سادگی، عشق و آزادی که در شخص مسیح نمود یافته است بدون هیچ تردیدی دومی را انتخاب می کند.

اگر یونگ می توانست با او سخن بگوید به او می گفت که هیچ چیز، هیچ چیز، هیچ چیز در آدمی به اندازه فرافکنی مشکلات حل نشده شخصی او به جامعه اش و دیگران خطرناک نیست!
آنان که تاریکی درون خود را نمی بینند و برای از میان بردن تاریکی در جهان بیرون خود قیام می کنند!
آنان که دگمای برگزیده خود را حقیقت و نور می دانند و به عنوان باورمندان به آن دگما تصور می کنند که اگر آن دگما و باور نور است پس من هم از نور هستم!
آنها با نابینا شدن بر سایه های خود ، تاریکی را در جهان بیرون جستجو می کنند تا نابودش سازند.

این مستبدان نورانی چنان حجابی از نور بر چشمان خود کشیده اند که هیچ چیز جز بازتاب تصویر خود را در آیینه دگمای خود نمی بینند.

آنها می خواهند آرمانشهری خالی از دیگران تاریک خلق کنند. جایی که تنها منزلگاه انسانهای نورانی چون خود آنان است و در این راه خیلی زود از عشق، سادگی و شفقت تهی می شوند و بی رحمی و سنگدلی آنان جهان را به آتش خواهد کشید.
اینگونه است که انقلابها توان منحصر به فردی در خلق استبداد و سرکوب دارند.

یونگ همچنین به شریعتی می گفت که این باور که رشد آگاهی و معنوی انسانی ناگزیر به انقلاب ختم می شود پیش فرض خطرناکی است که به تورم کهن الگویی رهبران سیاسی انقلابها منتهی می شود.

زیرا آنها خود را آگاه ترین و رشد یافته ترین انسانها تصور خواهند کرد.
زیرا آنان هستند که از دام نفس رهیده اند و اکنون آمده اند تا از پای دیگران نیز زنجیر بر گیرند و هر گاه که معنویت به ابزاری سیاسی بدل شود استبداد از پس ان فرا خواهد رسید.

و در نهایت اگر کیرکگور می توانست با او سخن گوید می گفت که انقلاب حقیقی تنها در فرد رخ می دهند و نه جمع، و انقلابهایی که بر پایه توده های بی شکل مردم شکل می گیرند نخستین چیزی را که نابود می سازند فردیت مقدس و الهی انسانی است.
جمع هیچگاه نمی تواند بر اساس حقیقت حرکت کند زیرا محل تولد حقیقت فرد است و نه جمع.

هیچ خطایی در نظر کیرکگور مهلک تر از این نیست که ایمان را به یک ابزار برای دستیابی به آزادی و رهایی بخشی سیاسی بدل کنیم، زیرا ایمان ناگزیر به اسلحه سیاست بدل خواهد شد.

آنچه اندیشه شریعتی را در برابر آزمونهای تاریخ چون هر اندیشه آرمان گرایانه مبتنی بر ساده نگری رمانتیک به شخصیت و وجود انسانی با شکست مواجه می سازد نه انگیزه و آرمانهای او بلکه درک ساده انگارانه او از وجود و ماهیت انسانی و عدم عمق روانکاوانه اندیشه او و برکشیدن جمع در برابر فردیت انسانی است. این بهایی است که جامعه ما هر روز در بطن جامعه می پردازد و به موقعیت تراژیکی ختم می شود که آن که در خانه سرکوب می کند می خواهد که نجات بخش جهان شود، بی آنکه بداند بدون عشق و خرد نه نجاتی در درون هست، نه در خانه و نه در جهان بیرون.

آیدین آرتا

3k 1 50 38 63

،،
اگر داستایوفسکی، یونگ و کیرکگور با شریعتی سخن می گفتند

این روزها که ایده های مقاومت، انقلاب، عدالت و آزادی بخشی که در بنیاد انقلاب اسلامی ایران نهفته بودند یک بار دیگر در مرکز تقابلی بزرگ به سطح سیاست آمده اند، فضایی منحصر به فرد برای اندیشیدن ایجاد شده است.

چگونه ما به اینجا رسیدیم؟ چه چیزی در بنیاد تفکر سیاسی ما به حقیقت اجتماعی و جهانی ما در شکل امروزی آن تولد بخشیده است؟

بسیاری تصور می کنند که شریعتی و ایده های او تفکراتی رنگ باخته در تاریخ و بی ربط به امروز ما هستند.

حقیقت این است که تار و پود این رَدایی که بر تن سیاست معاصرمان کرده ایم از تفکرات او تنیده شده است. تفکراتی که آسیب های زیادی برای جامعه ما به همراه داشته اند.

نه به این دلیل که شریعتی واپسگرا و مرتجع بود و یا سودای جاه طلبانه خطرناکی داشت که میان عدالت مارکسیسم، آزادی اگزیستنشیالیسم و نیروی انقلابی نهفته در شیعه اتحاد به وجود بیاورد، بلکه به این دلیل که درک او از حقیقت انسانی و ماهیت وجودی انسان دچار نقصانی بزرگ بود.
این درک غلط و روانشناسی سطحی او از انسان ، ریشه بخش بزرگی از مشکلاتی است که جامعه امروز ما از آن رنج می برد.

اندیشه شریعتی با تفسیر انقلابی او از "شیعه سرخ" شکل گرفت. شیعه ای که به باور او بر خلاف شیعه سیاه محافظه کار، بر مبنای عدالت، مقاومت در برابر سرکوب و کنشگری انقلابی شکل گرفته است.

به باور شریعتی آزادی حقیقی انسان از مسیر اتحادی موثر میان "آزادی درونی" او "آزادی سیاسی" او می گذرد.

در اندیشه او انسانها نخست می بایست به آزادی درونی دست پیدا کنند و از خودخواهی ، جهل و تعلقات مادی رهایی پیدا کنند تا در گامهای بعدی بتوانند در جهان بیرون دست به مبارزه ای موثر بر علیه نظامهای سرکوب و امپریالیسم بزنند.

برای او شیعه سرخ، ابزاری بود برای آزاد ساختن خویشتن از بردگی درونی، و همزمان مقاومت و مبارزه در برابر ساختارهای سرکوبی که ما را به بردگی بیرونی کشیده اند.

آزادی برای او مفهومی جدانشدنی از مقاومت و انقلاب بود و به باور او شیعه با تاریخی سراسر شهادت و مقاومت در بنیاد خود اندیشه ای انقلابی و رهایی بخش است.

چنین آزادی نه از پذیرش منفعلانه مذهب بلکه از مبارزه ای فعال بر علیه بی عدالتی و سرکوب چه در مرزهای داخلی سرزمین خود و چه در خارج مرزهای سرزمینی تحقق می باید.

اینجاست که اندیشه کلیدی دیگر او تولد می یابد. اینکه آزادی همان مسئولیت است!
آنکه خود را آزاد ساخته است، وظیفه دارد که برای آزادی دیگران نیز هر جای جهان که باشند دست به مبارزه بزند.

در چنین چهارچوبی است که او موفق می شود که رشد معنوی، آزادی، مقاومت و انقلاب را در شیعه سرخ به اتحادی رمانتیک برساند.

دیدن اینکه اندیشه او چون طوفانی از گذشته به امروز ما رسیده است چندان دشوار نیست.
پرسش اساسی این است که چه چیزی در اندیشه او بخش بزرگی از رنج جامعه امروز ما را خلق کرده است؟
او به عنوان یک اندیشمند پرمطالعه پرکار کجای کار را غلط درک کرد و اشتباه دید؟


هرگاه من به اندیشه های شریعتی می اندیشم، با خودم فکر می کنم اگر اندیشمندان خداباور و عمیقا با ایمانی چون کیرکگور ، داستایوفسکی و یا یونگ آثار او را می خواندند چه نقدی بر اندیشه او می نوشتند؟

داستایوفسکی به باور من به او می گفت که چقدر درک او از ماهیت ذات انسانی اشتباه است!
این باور نادرست که نقطه ای به نام پالایش درونی منتهی به آزادی درونی وجود دارد که پس از تحقق آن انسان به آن وجود آزاد و تعالی یافته ای بدل می شود که می تواند دست به انقلابی موثر و رهایی بخش در جهان بیرون بزند.

انسان ، آموزه ای از تناقضهای شگفت است. انسان داستایوفسکی همان انسان زیر زمینی است که هیچ وقت به خوبی ایده آلهایش نیست و نخواهد شد، همان مرد مضحکی است که حتی اگر جهانی سرشار از توازن و هارمونی به او ببخشند ویرانش می کند.
انسانی است که چون ایوان کارامازوف زیاد می داند و بهترین عقاید را دارد و در عمل جهان را به نابودی می کشد.

فرایند رشد انسان هرگز به یکباره صورت نمی گیرد و این تصور که جایی او به رهایی می رسد تا جهان را آزاد سازد باوری از بنیاد وهم آلود است.

ادامه‌ در پست بعد ...


سالهاست که در حرکتم و نمی رسم ، و احساس می کنم این احساس نرسیدن، این نا ممکن بودنِ رسیدن، این در هیچ شناور بودن، این تهی بودن، همان تجربه ایست که به من عشق، آرامش و خاکساری بخشیده است.

در این راه نگاه‌های پرسشگر بسیاری را دیده ام که می خواهند بدانند چه کسی می داند؟ ذهن ها و دهانهای پُری را هم دیده ام که در این جام های تهی شراب و زهر دانسته می ریزند. حتی آدمهایی را دیده ام که از این شراب دانسته مست اند و یا از زهر آن بیمار. ولی برای من در نهایت انسان بودن غرق شدن در لذت رفتن و هیچگاه نرسیدن است. گم شدن جایی در سرزمین خواستن و نداشتن، و جستجو کردن و نرسیدن.

شاید حقیقت وجود ما نه در آنچه به دست می آوریم و می دانیم، بلکه در روشی است که برای جستجوی خود بر می گزینیم. اینکه بپذیریم ما در گذر سالها لبریز خواهیم شد از داستان‌هایی که زیسته ایم و هرگز روایت نخواهند شد، سرنوشتی که در سکوت در آغوشمان می گیرد و تمام آینده های ممکنی که تجسم می کنیم و هرگز فرا نخواهند رسید.

نمی دانم که تار و پودم را از حسرت خاطره سرشته اند و یا از شوق آرزوهایم، ولی می دانم که با هر دوی آنها می توانم از دریای عشق و آسمان شادمانی عبور کنم و همین کافی است.

میان تولد و مرگ ، انسان بودن برای من این است که عشق ورزیدن و از دست دادن را همزمان بیاموزم. هر دو را در جانم جاری سازم در حالیکه هرگز نمی رسم، نمی شوم و نخواهم دانست و با این همه، شکوه انسان بودن در این است که با تمام این نقص ها و غیرممکن ها می توان به تخیل آری گفت، عاشقی کرد و آزاد زیست.

آیدین آرتا
@AydinAreta

3.1k 0 76 6 124

پانزده اکتبر زادروز ۱۸۰ سالگی نیچه بود. سخنی از حکمت شادان که اشاره ای است به اندیشه "بازگشت جاودانه" و "عشق به سرنوشت" تقديم به شما. این باور که زندگی را باید چنان زیست که اگر مفهوم جاودانگی چیزی نباشد مگر زیستن همین زندگی بارها و بارها و برای ابدیت، باز بتوان شادمانه هر بار از نو در همین زندگی متولد شد، همین زندگی را تجربه کرد و خویشتن را از آغاز تا پایان در همین تجربه زیست. عاشقانه خویشتن و سرنوشت خویش را خواست و از آن خود کرد. حاضر بود حتی همه دردها و شکست هایش را باز از نو زندگی کرد برای آنچه در نهایت این داستان از خود و سرنوشت خود ساخته ایم. اندیشه ای که همانقدر ترسناک است که سرشار از عشق به زندگی است.

چه خواهی کرد اگر روزی یا شبی، اهریمنی به پیشت آید و در تنهاترین تنهایی‌ات نجوا کند:
این زندگی که اکنون آن را زندگی می کنی و زیسته‌ای، باید بار دیگر و بی‌شمار بارهای دیگر تکرار کنی؛ و هیچ چیز در آن تازه نخواهد بود، بلکه هر درد، هر لذت، هر اندیشه و هر آه و هر آنچه کوچک و بزرگ در زندگی‌ات رخ داده است را به همان ترتیب و جاودانه دوباره و دوباره خواهی زیست!

آیا خودت را به زمین نمی‌افکنی و زاری کنان آن دیو را نفرین نخواهی کرد؟

یا شاید زندگی را چنان ژرف و شگرف زیسته ای که سرشار از شادی و شور به او پاسخ خواهی داد:
درود بر تو ای خداوند، که هرگز چیزی از این زیباتر نخواسته ام و نیندیشیده ام.

"نیچه - حکمت شادان"

@aydinareta


دشوارترین کار ما در زندگی پیروی از ندای درونی مان نیست! بلکه تشخیص این صداست!
تشخیص این صدا از میان تمام صداهای دیگری که از صدای خانواده و سنتها تا آموزش رسمی و جامعه در تلاشند تا خود را بر حیات و سرنوشت ما حاکم سازند! "هرمان هسه"

@AydinAreta


دوستانی که اکانت پریمیوم دارند می توانند با Boost کردن کانال از طریق لینک زیر امکان ارتقا کانال و استفاده از امکانات بیشتر تلگرام را برای کانال "روایت فردیت" ایجاد کنند.

https://t.me/boost/AydinAreta


زیباترین انسانهای جهان، آنها هستند که رنج کشیده اند ، زخم خورده اند‌ و طعم تلخ بی عدالتی، فقدان و سوگ راچشیده اند، ولی زخمهایشان را با شهامت و افتخار در آغوش کشیده اند و عاشقانه داستان زندگی و سفر قهرمانی خود را نوشته اند.

آنها عمیق ترین زخم خود را در مرکز داستان قهرمانی خود قرار داده اند، و دردناک ترین بریدگی و شکاف وجود خود را به دریچه ای گشوده به نور آگاهی بدل ساخته اند!
@AydinAreta

5k 0 68 8 106

مارکس، انسان گرایی و مدرنیته

تاملی بر اندیشه های مارشال برمن / بخش اول (1)

دکتر آیدین آرتا


@AydinAreta




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
مارکس، انسان گرایی و مدرنیته - بخش دوم
تاملی بر اندیشه های مارشال برمن در رابطه با مدرنیته

آیدین آرتا

آیا می توان مارکس را یک انسان گرا دانست؟


مارشال برمن در فصل دوم کتاب تجربه مدرنیته تلاش می کند تا مارکس را در چهارچوبی انسان شناسانه مورد بررسی قرار دهد.
بخش دوم بررسی آرا بِرمَن در رابطه با مارکس، نگاهی است به به نقدهای فلاسفه اگزیستنسیالیست، مارکوزه و فلاسفه کتب فرانکفورت و جریان مارکسیسم نو و رادیکال دموکراسی لاکلائو نسبت به مارکسیسم کلاسیک و موضع مارکس نسبت به انسانگرایی و فردیت انسانی

لینک دسترسی یوتیوب
https://youtu.be/eVaB51xt5rw

لینک دسترسی اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C_LlIWyxahp/

@AydinAreta


تفسیر خواب از منظر فروید، یونگ و هیلمن

دکتر آیدین آرتا

لینک دسترسی یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=CQhqj3QLOLU


لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/C_GcLVixWjX/


@AydinAreta

2.5k 0 110 2 18



Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
تفسیر رویا از منظر فروید، یونگ و هیلمن
آیدین آرتا

این فایل ، بخش سوم جلسه تفسیر تطابقی رویا و نمادشناسی رویا از منظر فروید و یونگ بود که در حضور دوستان گروه ژانوس و با محوریت موضوعات زیر ارائه شد :

- شباهت ها و تفاوت های تفسیر رویا در روانکاوی تحلیلی فروید و یونگ

- تفاوت تاویل رویا در روانکاوی کهن الگویی هیلمن و تاکید او بر حرکت از تفسیر به تصویر و از لوگوس به میتوس، و اینکه چگونه نظام تاویل رویای او که منتقد تفسیر ایگو محور خواب است، ریشه های عمیقی در سنت اندیشه ایرانی دارد که به تاکید خود او به واسطه ارتباط هانری کربن با حلقه اِرانوس یونگ در نظام اندیشه کهن الگویی او به بنیادی ترین ایده تبدیل شده است. از این منظر، تاویل رویای هیلمنی را می توان تداوم ایده "زند" در ایران باستان و یا هرمنوتیک پدیدارشناسانه ای دانست که از حکمت خسروانی تا فلسفه اشراق تداوم داشته است و از طریق هانری کربن و حلقه ارانوس به ایده مرکزی نظام تفسیر رویای جیمز هیلمن بدل شده است.

نگاه هیلمن به رویا نه مانند فروید مبتنی بر تمایلات نهفته و سرکوب بود و نه مانند یونگ مبتنی بر جبران آگاهی با خودآگاهی. هیلمن به این باور رسیده بود که تمام این روند تفسیر رویا با هدف آگاهی بیشتر در رابطه با زندگی و در مسیر توانمندسازی ایگو عمیقا غلط است. به باور او فروید از شاهراه ناخودآگاه در مسیر تفسیر رویای خود استفاده کرده بود ولی این عملا روش او ، یک راه یکطرفه و پرترافیک از ناخودآگاه به شهر ایگو بود.

در نگاه هیلمن رویاها بخشی از داستانهای بزرگتر تاریخی و اسطوره ای ما هستند – ما باید آنها را بدون محوریت ایگو، درفرایند تاویل رویا درک کنیم و اجازه دهیم رویاها در فرایندی پدیدارشناسانه با وجود ما ارتباط برقرار کنند.

هیلمن، عمیقا مخالف جریانی در روانکاوی تحلیلی بود که تلاش می کرد روانشناسی را به یک علم با مفهوم پوزیتیویستی آن بدل سازد. به باور هیلمن اسطوره شناسی، روانشناسی انسانهای کهن است. زیرا ارتباط انسان و تصاویر و نیروهایی که ذهن انسان و عمل او را شکل می دهند و هدایت می کنند بیان می کند. روانشناسی نیز در حقیقت تفکر اسطوره ای زمان ماست برای اینکه خدایان و خیالات کهن را با نیروهایی شبیه ایگو ، سوپرایگو و سایه جابه جا می کند.

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/CQhqj3QLOLU

لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/C_GcLVixWjX/

@AydinAreta

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.