ورود ممنوع🚫 dan repost
_🔞 خط سینههات پیداست! 🔞
_عروسیه ها! شرمنده نمیتونستم یقه اسکی بپوشم!
جوری چهرهاش اخمالود بود که با یک من عسل هم نمیشد خوردش!
کمی سکوت کرد و باز خیره به #سینهام گفت:
_لااقل موهات و بریز جلو سینهات زیاد تو دید نباشه!
پشت چشمی نازک کردم و موزی از ظرف برداشتم.
_من راحتم عزیزم، شما اگه ناراحتی میتونی زاویه دیدت و تغییر بدی.
آهسته پوست موز را پایین میکشیدم و خودم را نسبت به حرص خوردنهایش بیتوجه نشان میدادم.
_حالا چرا مشکی پوشیدی! لباس دیگه نداشتی؟
ابرو بالا انداختم.
_نوچ؛ همین و دوست داشتم بپوشم، هم خوشگله هم شیکه هم پوست سفیدم و خیلی خوب نشون میده.
دستانش روی میز مشت شد و نفسش را صدا دار بیرون فرستاد.
_بالاخره که تنها میشیم.🔞
موز را به نرمی داخل دهانم بردم و آهسته گاز زدم.
عصبی از جا بلند شد و موز را از دستم چنگ زد.
_نمیشه حالا موز نخوری؟
با شیطنت ابرو بالا انداختم و تکهی موز را قورت دادم.
_لااقل پوست بکن و تیکه تیکهاش کن با چنگال بخور، موز خوردنم من باید یادت بدم؟!
تکیهام را به صندلی دادم و پا روی پا انداختم.
_اینجوری #حالش بیشتره.🔞
خودش را جلو کشید و سرش را به گوشم چسباند.
_شب یه حالی بهت بدم که خودت حظ کنی مادمازل!
با ترس رو به او کردم.
_وای شهروز داره نگامون میکنه سیامک بدبخت شدم!
کاملا از قصد #گونهام را بوسید و دست دور شانهام انداخت.
_نامزد احمقت اصلا برام مهم نیست... اتفاقا چه بهتر که ببینه... بالاخره دیر یا زود باید متوجه بشه برندهی این میدون منم و تو سهم منی!
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
https://t.me/joinchat/AAAAAEkF6xjwW0qHyIY2tw
https://t.me/joinchat/AAAAAEkF6xjwW0qHyIY2tw
https://t.me/joinchat/AAAAAEkF6xjwW0qHyIY2tw
_عروسیه ها! شرمنده نمیتونستم یقه اسکی بپوشم!
جوری چهرهاش اخمالود بود که با یک من عسل هم نمیشد خوردش!
کمی سکوت کرد و باز خیره به #سینهام گفت:
_لااقل موهات و بریز جلو سینهات زیاد تو دید نباشه!
پشت چشمی نازک کردم و موزی از ظرف برداشتم.
_من راحتم عزیزم، شما اگه ناراحتی میتونی زاویه دیدت و تغییر بدی.
آهسته پوست موز را پایین میکشیدم و خودم را نسبت به حرص خوردنهایش بیتوجه نشان میدادم.
_حالا چرا مشکی پوشیدی! لباس دیگه نداشتی؟
ابرو بالا انداختم.
_نوچ؛ همین و دوست داشتم بپوشم، هم خوشگله هم شیکه هم پوست سفیدم و خیلی خوب نشون میده.
دستانش روی میز مشت شد و نفسش را صدا دار بیرون فرستاد.
_بالاخره که تنها میشیم.🔞
موز را به نرمی داخل دهانم بردم و آهسته گاز زدم.
عصبی از جا بلند شد و موز را از دستم چنگ زد.
_نمیشه حالا موز نخوری؟
با شیطنت ابرو بالا انداختم و تکهی موز را قورت دادم.
_لااقل پوست بکن و تیکه تیکهاش کن با چنگال بخور، موز خوردنم من باید یادت بدم؟!
تکیهام را به صندلی دادم و پا روی پا انداختم.
_اینجوری #حالش بیشتره.🔞
خودش را جلو کشید و سرش را به گوشم چسباند.
_شب یه حالی بهت بدم که خودت حظ کنی مادمازل!
با ترس رو به او کردم.
_وای شهروز داره نگامون میکنه سیامک بدبخت شدم!
کاملا از قصد #گونهام را بوسید و دست دور شانهام انداخت.
_نامزد احمقت اصلا برام مهم نیست... اتفاقا چه بهتر که ببینه... بالاخره دیر یا زود باید متوجه بشه برندهی این میدون منم و تو سهم منی!
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
https://t.me/joinchat/AAAAAEkF6xjwW0qHyIY2tw
https://t.me/joinchat/AAAAAEkF6xjwW0qHyIY2tw
https://t.me/joinchat/AAAAAEkF6xjwW0qHyIY2tw