🌾
@asharparsiسیاه فکر نمیکند
که سپید میسراید شاعر در من...
باغهای یخزده
- کوههای برفپوش را میفهمم.
رودهای در انجماد
گلهای یخ بسته پنجرهها را
- ها میفهمم.
دستهای ها شده را که کبود !
در بسته
این زودتر در وا کن
کودکیام تا هنوز پا سوز باد و برودت
سُریده از شیب تند عصر
با بغضی سیاه میآید
که مگر پیریام سپیدتر مشق کند...
غربت اکنونام را خوب میفهمم.
ساعت کوک بیاعتناییست
تو وقت نداری
...و من که عادت به هذیان تلفن ندارم
مثل زنگ دلها وُ درها
آیینه گیچ زنگار
تار میشود تاریکی ِدر تو را....
میفهمم
که دیرتر مرا فهمیدی !
مرا که به دیروزهای سرد رفته
- دستان کوچک تو را ها کرده بودم.
میخواستی گرم بازی با من شوی
مگر میشود به یادت نیآید؟!
حس میکنم
- پیریام را به بازی گرفته باشی!
به فصلی که سیاه
...و من به باور عشق جوانام
هنوز نام تو را
بر سپیدار باغ یخزده مینویسم.....
#گویا_فیروزکوهی
💫🌾