تا سهم من از عشق فراموششدن بود
دلتنگ و دلآزردهشدن قسمت من بود
یاری که سراپا به رقیبان نظری داشت
بیمهرترین بود و مرا پارهی تن بود
از صحبت آیینه هم ای دوست گذشتم
گر زمزمه با خویش، تو را مایهی ظن بود
از گریهی من خرده گرفتی و روا نیست
لبخند تو با دشمن من بغضشکن بود
هرلحظه به آغوش تو مشتاقم و محروم
مانند غریبی که دلش پیش وطن بود
با حرفزدن داغ تو را کم نتوان کرد
گیرم که مرا بعد تو هم نای سخن بود
چیزی که سرانجام مرا دوخت به دنیا
از دار جهان شُکر خدا بند کفن بود
@asharmolana.
دلتنگ و دلآزردهشدن قسمت من بود
یاری که سراپا به رقیبان نظری داشت
بیمهرترین بود و مرا پارهی تن بود
از صحبت آیینه هم ای دوست گذشتم
گر زمزمه با خویش، تو را مایهی ظن بود
از گریهی من خرده گرفتی و روا نیست
لبخند تو با دشمن من بغضشکن بود
هرلحظه به آغوش تو مشتاقم و محروم
مانند غریبی که دلش پیش وطن بود
با حرفزدن داغ تو را کم نتوان کرد
گیرم که مرا بعد تو هم نای سخن بود
چیزی که سرانجام مرا دوخت به دنیا
از دار جهان شُکر خدا بند کفن بود
#محمدحسن_جمشیدی
@asharmolana.