آیا طراحی بر رنگ آمیزی اولویت دارد؟
- بخش پایانی
زمانی که روژه دوپیل کتاب درس های پایه ای نقاشی را مدون می کرد از مرگ لبرن بیست سال میگذشت. اما افکار او به خاطر استدلالهای محکم همچنان بر پیروان روبنس نفوذ داشتند. یادآوری می کنیم که لبرن مدعی بود رنگ به تنهایی حرفی برای گفتن ندارد و به رنگ بندی و رنگ آمیزی درست منتهی نمی شود. او با استفاده از تمایز ظریف میان رنگ بندی و رنگ آمیزی نشان داد که استفاده از رنگ بدون توجه به طراحی کار رنگ سابان و رنگرزان است. اما دو پیل با استناد به همین تمایز تصریح می کرد که «رنگ آمیزی یکی از اجزای اساسی نقاشی است و نقاش از طریق آن می تواند از نمودهای رنگی تمامی اشیای طبیعی تقلید کند، مناسب ترین رنگ ها را برای اشیای مصنوعی برگزیند و از این طریق نگاه را بفریبد.» به بیان دیگر، رنگ آمیزی «میان نقاشی و طراحی تفاوت ایجاد می کند»؛ ما در اینجا مقولات مورد بحث در فلسفه ی ارسطو را باز می یابیم زیرا رنگ آمیزی وجه مشخصه یا به اصطلاح امروز، ویژگی اختصاصی نقاشی است. بی تردید طراحی را باید وجه مشترک نقاشی، معماری، مجسمه سازی و حکاکی ( گراوور) بدانیم. اما بی وجود رنگ آمیزی «میان طراحی و مجسمه سازی تمایزی نخواهد بود» و این البته در مورد سایر هنرها هم صادق است.
علی رغم اظهار نظر لبرن، نباید چنین پنداشت که رنگ صرفا در خدمت ارضای چشم است و با حواس بدن ارتباط دارد درحالی که طراحی ذهن را اغنا می کند و با روح مرتبط است. دوپیل با اتکا به فلسفه ی دکارت به لبرن، که او هم از پیروان دکارت بود، چنين پاسخ داد: «اگر روح به بدن نپیوندد انسان هرگز به وجود نخواهد آمد؛ به همین ترتیب اگر رنگ آمیزی به طراحی افزوده نشود از نقاشی هم خبری نخواهد بود».
با شروع قرن هجدهم رنگ، هم در نقاشی و هم در تأملات زیباشناختی، جایگاه ثابتی یافت. بدیهی است که در قرن های نوزدهم و بیستم جریانهای هنری گاه دوباره طراحی را بر رنگ ارجحیت داده اند اما چنین گرایش هایی، که ردپایشان را می توان در هنر مدرن و برخی از جریان های آوانگارد هنر معاصر نیز مشاهده کرد، دیگر هرگز مجادله ی طرح و رنگ را با شدت و حدت گذشته دنبال نکردند.
📚 زیباشناسی چیست؟، مارک ژیمنز، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، نشر ماهی
@artforartt
آیا طراحی بر رنگ آمیزی اولویت دارد؟
- بخش پایانی
زمانی که روژه دوپیل کتاب درس های پایه ای نقاشی را مدون می کرد از مرگ لبرن بیست سال میگذشت. اما افکار او به خاطر استدلالهای محکم همچنان بر پیروان روبنس نفوذ داشتند. یادآوری می کنیم که لبرن مدعی بود رنگ به تنهایی حرفی برای گفتن ندارد و به رنگ بندی و رنگ آمیزی درست منتهی نمی شود. او با استفاده از تمایز ظریف میان رنگ بندی و رنگ آمیزی نشان داد که استفاده از رنگ بدون توجه به طراحی کار رنگ سابان و رنگرزان است. اما دو پیل با استناد به همین تمایز تصریح می کرد که «رنگ آمیزی یکی از اجزای اساسی نقاشی است و نقاش از طریق آن می تواند از نمودهای رنگی تمامی اشیای طبیعی تقلید کند، مناسب ترین رنگ ها را برای اشیای مصنوعی برگزیند و از این طریق نگاه را بفریبد.» به بیان دیگر، رنگ آمیزی «میان نقاشی و طراحی تفاوت ایجاد می کند»؛ ما در اینجا مقولات مورد بحث در فلسفه ی ارسطو را باز می یابیم زیرا رنگ آمیزی وجه مشخصه یا به اصطلاح امروز، ویژگی اختصاصی نقاشی است. بی تردید طراحی را باید وجه مشترک نقاشی، معماری، مجسمه سازی و حکاکی ( گراوور) بدانیم. اما بی وجود رنگ آمیزی «میان طراحی و مجسمه سازی تمایزی نخواهد بود» و این البته در مورد سایر هنرها هم صادق است.
علی رغم اظهار نظر لبرن، نباید چنین پنداشت که رنگ صرفا در خدمت ارضای چشم است و با حواس بدن ارتباط دارد درحالی که طراحی ذهن را اغنا می کند و با روح مرتبط است. دوپیل با اتکا به فلسفه ی دکارت به لبرن، که او هم از پیروان دکارت بود، چنين پاسخ داد: «اگر روح به بدن نپیوندد انسان هرگز به وجود نخواهد آمد؛ به همین ترتیب اگر رنگ آمیزی به طراحی افزوده نشود از نقاشی هم خبری نخواهد بود».
با شروع قرن هجدهم رنگ، هم در نقاشی و هم در تأملات زیباشناختی، جایگاه ثابتی یافت. بدیهی است که در قرن های نوزدهم و بیستم جریانهای هنری گاه دوباره طراحی را بر رنگ ارجحیت داده اند اما چنین گرایش هایی، که ردپایشان را می توان در هنر مدرن و برخی از جریان های آوانگارد هنر معاصر نیز مشاهده کرد، دیگر هرگز مجادله ی طرح و رنگ را با شدت و حدت گذشته دنبال نکردند.
📚 زیباشناسی چیست؟، مارک ژیمنز، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، نشر ماهی
@artforartt