#داستانک
⭕️روز ۲۶ دی ماه سال ۵۷ "محمدرضاشاه پهلوی" به همراه "فرح دیبا" از ایران به مصر گریخت و مورد استقبال "انور سادات" رئیس جمهور مصر قرار گرفت. این پرواز توسط یک فروند بوئینگ ۷۰۷ انجام شد که هواپیمای شخصی شاه به نام شاهین و با رجیستر ۱۰۰۱ بود که با کمال تعجب خود شاه هم نمیدانست هواپیما در مالکیت او نیست!...
در هر حال وقتی هواپیما مدتی در مصر و مراکش سرگردان بود، شاه دستور داد خدمه به ایران بروند و خلبان "بهزاد معزی" و هواپیمای شاهین بمانند، اما معزی با سرهم کردن دروغی توانست با هواپیما به ایران بازگردد. او به شاه گفت هواپیما رجیستر ایران دارد و اگر اینجا باشد نمیتواند پرواز کند و شاه که با آن همه ثروت نمیدانست این هواپیما مال خودش است این کلک را نفهمید. از آنچه در خاطرات "اردشیر زاهدی" و دیگران هم آمده است بر میآید که آنها هم این دروغ معزی را باور کردند و نمیدانستند این هواپیما شخصی است! بر اساس مسموعات، این هواپیما اکنون در ارتش نقش یک تانکر سوخترسانِ هوایی را ایفا میکند. بعد از بازگشت معزی به ایران او که فکر میکرد باید به پاس این خوش خدمتی بیشتر تحویلش بگیرند، جزاء سنمار یافت و مدتی بعد در دادگاهی به ریاست ری شهری به خاطر خلبانی برای شاه و دریافت پولهای میلیون دلاری! بابت پروازها بازنشسته اجباری شد!
در مدرسه نعلین مرا دزدیدند
پاداش خرابات نرفتن این است!
این اطلاعات دروغ عموما توسط همافرها به دادگاههای انقلاب داده میشد تا نوعی انتقام گیری و تشفی خاطر برای آنها باشد که از نظامیان عالی رتبه ساختار قبلی کینه داشتند و گمان میکردند حق آنها پامال شده و میبایست پشت رل تام کت و فانتوم باشند! همافران اغلب به صورت موقت در ارتش استخدام شدند تا ارتش بتواند آن همه هواپیما و ناوگان جدید خود در دهه ۵۰ شمسی را مدیریت کند و همین عامل سبب شد همافران نخستین گروهی باشند که علیه حکومت اقدام کردند و نخستین بخش ارتش بودند که به بیعت رهبر انقلاب درآمدند. معزی بعد از دیدن اتفاقات جدید و وضع حاکم بر نیروی هوایی کم کم از انقلابیون فاصله گرفت! خود او یکی از این اتفاقات را چنین شرح داده است:
"...برای مثال یک بار به شیراز رفته و در آنجا مستقر و پروازها را آنجا انجام میدادیم. یک شب به ما گفتند آخوند عقیدتی سیاسی میخواهد با شما بیاید پرواز. رفتیم سوار هواپیما شدیم و رفتیم بالا خاموشی بود که چراغهای شهر و پایگاه خاموش باشند. بلند شدیم یک آسمان پرستارهای در جلو داشتیم در کابین چشمش افتاد به آسمان پرستاره و گفت: لعنت الله علی القوم الظالمین! پرسیدم چه شده گفت ببینید این نابکاران دستور امام را اجرا نمیکنند این خاموشی دستور صریح خود امام است ببین چقدر چراغ روشن است.نگاه کردم و خندیدم. گفت: چیه؟ما عادت داشتیم هرکس که عمامه سرش بود را آیت الله صدا میکردیم.گفتم حضرت آیت الله! اینها ستاره است چراغ نیستند! گفت نه آقا چراغ است دستور امام را رعایت نمیکنند."
معزی البته مسیر خود را اشتباه رفت و این بار با پیوستن به مجاهدین یا به قول ظریفی مزاحمین خلق! بنی صدر را از کشور خارج کرد و نفهمید که سیاست و زندگی باند فرود نیست که بتوان هر از چندی آن را عوض کرد و انتظار فرودی مطمئن داشت!
من مرغِ نیم بِسمِلِ تیغِ تغافلم
افتاده ام به دامِ تو پرواز میکنم
💢محمّدامین احمدپور
@antioligarchie
⭕️روز ۲۶ دی ماه سال ۵۷ "محمدرضاشاه پهلوی" به همراه "فرح دیبا" از ایران به مصر گریخت و مورد استقبال "انور سادات" رئیس جمهور مصر قرار گرفت. این پرواز توسط یک فروند بوئینگ ۷۰۷ انجام شد که هواپیمای شخصی شاه به نام شاهین و با رجیستر ۱۰۰۱ بود که با کمال تعجب خود شاه هم نمیدانست هواپیما در مالکیت او نیست!...
در هر حال وقتی هواپیما مدتی در مصر و مراکش سرگردان بود، شاه دستور داد خدمه به ایران بروند و خلبان "بهزاد معزی" و هواپیمای شاهین بمانند، اما معزی با سرهم کردن دروغی توانست با هواپیما به ایران بازگردد. او به شاه گفت هواپیما رجیستر ایران دارد و اگر اینجا باشد نمیتواند پرواز کند و شاه که با آن همه ثروت نمیدانست این هواپیما مال خودش است این کلک را نفهمید. از آنچه در خاطرات "اردشیر زاهدی" و دیگران هم آمده است بر میآید که آنها هم این دروغ معزی را باور کردند و نمیدانستند این هواپیما شخصی است! بر اساس مسموعات، این هواپیما اکنون در ارتش نقش یک تانکر سوخترسانِ هوایی را ایفا میکند. بعد از بازگشت معزی به ایران او که فکر میکرد باید به پاس این خوش خدمتی بیشتر تحویلش بگیرند، جزاء سنمار یافت و مدتی بعد در دادگاهی به ریاست ری شهری به خاطر خلبانی برای شاه و دریافت پولهای میلیون دلاری! بابت پروازها بازنشسته اجباری شد!
در مدرسه نعلین مرا دزدیدند
پاداش خرابات نرفتن این است!
این اطلاعات دروغ عموما توسط همافرها به دادگاههای انقلاب داده میشد تا نوعی انتقام گیری و تشفی خاطر برای آنها باشد که از نظامیان عالی رتبه ساختار قبلی کینه داشتند و گمان میکردند حق آنها پامال شده و میبایست پشت رل تام کت و فانتوم باشند! همافران اغلب به صورت موقت در ارتش استخدام شدند تا ارتش بتواند آن همه هواپیما و ناوگان جدید خود در دهه ۵۰ شمسی را مدیریت کند و همین عامل سبب شد همافران نخستین گروهی باشند که علیه حکومت اقدام کردند و نخستین بخش ارتش بودند که به بیعت رهبر انقلاب درآمدند. معزی بعد از دیدن اتفاقات جدید و وضع حاکم بر نیروی هوایی کم کم از انقلابیون فاصله گرفت! خود او یکی از این اتفاقات را چنین شرح داده است:
"...برای مثال یک بار به شیراز رفته و در آنجا مستقر و پروازها را آنجا انجام میدادیم. یک شب به ما گفتند آخوند عقیدتی سیاسی میخواهد با شما بیاید پرواز. رفتیم سوار هواپیما شدیم و رفتیم بالا خاموشی بود که چراغهای شهر و پایگاه خاموش باشند. بلند شدیم یک آسمان پرستارهای در جلو داشتیم در کابین چشمش افتاد به آسمان پرستاره و گفت: لعنت الله علی القوم الظالمین! پرسیدم چه شده گفت ببینید این نابکاران دستور امام را اجرا نمیکنند این خاموشی دستور صریح خود امام است ببین چقدر چراغ روشن است.نگاه کردم و خندیدم. گفت: چیه؟ما عادت داشتیم هرکس که عمامه سرش بود را آیت الله صدا میکردیم.گفتم حضرت آیت الله! اینها ستاره است چراغ نیستند! گفت نه آقا چراغ است دستور امام را رعایت نمیکنند."
معزی البته مسیر خود را اشتباه رفت و این بار با پیوستن به مجاهدین یا به قول ظریفی مزاحمین خلق! بنی صدر را از کشور خارج کرد و نفهمید که سیاست و زندگی باند فرود نیست که بتوان هر از چندی آن را عوض کرد و انتظار فرودی مطمئن داشت!
من مرغِ نیم بِسمِلِ تیغِ تغافلم
افتاده ام به دامِ تو پرواز میکنم
💢محمّدامین احمدپور
@antioligarchie