📍مرگ بر اثر خواندن هایکو!
جادهی سرد و یخزدهی مشهدـقوچان در چهاردهم آذرماه سال ۱۳۹۰ و 206 سفیدرنگی که احتمالاً شیشههایش بخار گرفته است. ساعت حوالی هشت صبح را نشان میدهد. الهام اسلامی کنار رضا بروسان که پشت فرمان ۲۰۶ نشسته است همانطور شروع کرده به خواندن هایکویی از میان کتاب هایکوهای ع.پاشایی و شاملو. اما هیچ گزارش رسمی علت مرگ را ثبت نکرده است، مرگ بر اثر خواندن هایکو!
رضا بروسان پس از شهادت پدرش در روزگاری که کشور درگیر جنگ است، سختیهای زیادی میکشد و شغلهای مختلفی را تجربه میکند. از دستفروشی و کاشیکاری در حرم تا ساخت و فروش دوات در شیشههای پنیسلین و سرایداری مدرسه. او کمکم درد روزگار، فقر و خوردن نانِ خشک را با ادبیات و کلمه تسکین میدهد. آنقدر غرق شعر، کتاب، جلسه رفتن و شب بیداری بوده است که در هجده سالگی یکبار مادرش از ترس آنکه پسر بزرگش دیوانه شده باشد، کتابها و دستنوشتههای او را آتش میزند. همان روزهاست یا شاید بعدتر که میگوید: وقتی من بمیرم، میفهمید چه آدم مهمی هستم! اما دستنوشتهها نمیسوزند و جنونِ کلمه به جان او میافتد. او و چند تن از رفقا و هممحلیهایش جمعی جنونزده بودند که کارشان نوشتن شعر و خواندن فروغ، سهراب، اخوان، شاملو، مایاکوفسکی، اوکتاویو پاز، لورکا، ریتسوس، بیگل، ناظم حکمت، شیمبورسکا و رفتن از این جلسهی شعر به آن جلسهی شعر، رساندن همدیگر به خانه با پای پیاده، شب تا صبح خوابیدن به آرزوی بیدار شدن و نوشتن شعری تازه، چمباتمه زدن در کافه درویشِ خیابان جنتِ مشهد، شعر نوشتن و سیگار کشیدن بوده است. جمعی که فضای جلسات شعر هم قبولشان نمیکرد، جوانهای ناآرامی که ادبیات دستشان را گرفته بود، اما اگر پیش میآمد از کتککاری و گرفتن حقشان هم ابایی نداشتند. خودش گفته است: «بیشتر از کتابهای شناخته شده، سنگ آفتاب، ترجمهی احمد میرعلایی، و لورکا و مارگوت بیکل، ترجمههای احمد شاملو و ناظم حکمت ترجمهی رضا سیدحسینی و جلال خسروشاهی را میپسندم. و فکر میکنم خیلی خوب از پس اثر برآمدهاند. ترجمههای احمد شاملو که خود نام بازآفرینی را به آنها میدهد بسیار راضیکننده است.»
✍️از متن گزارشی به قلم سلمان نظافت یزدی دربارهی غلامرضا بروسان. اندیشه پویا ۹۳.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۳، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
جادهی سرد و یخزدهی مشهدـقوچان در چهاردهم آذرماه سال ۱۳۹۰ و 206 سفیدرنگی که احتمالاً شیشههایش بخار گرفته است. ساعت حوالی هشت صبح را نشان میدهد. الهام اسلامی کنار رضا بروسان که پشت فرمان ۲۰۶ نشسته است همانطور شروع کرده به خواندن هایکویی از میان کتاب هایکوهای ع.پاشایی و شاملو. اما هیچ گزارش رسمی علت مرگ را ثبت نکرده است، مرگ بر اثر خواندن هایکو!
رضا بروسان پس از شهادت پدرش در روزگاری که کشور درگیر جنگ است، سختیهای زیادی میکشد و شغلهای مختلفی را تجربه میکند. از دستفروشی و کاشیکاری در حرم تا ساخت و فروش دوات در شیشههای پنیسلین و سرایداری مدرسه. او کمکم درد روزگار، فقر و خوردن نانِ خشک را با ادبیات و کلمه تسکین میدهد. آنقدر غرق شعر، کتاب، جلسه رفتن و شب بیداری بوده است که در هجده سالگی یکبار مادرش از ترس آنکه پسر بزرگش دیوانه شده باشد، کتابها و دستنوشتههای او را آتش میزند. همان روزهاست یا شاید بعدتر که میگوید: وقتی من بمیرم، میفهمید چه آدم مهمی هستم! اما دستنوشتهها نمیسوزند و جنونِ کلمه به جان او میافتد. او و چند تن از رفقا و هممحلیهایش جمعی جنونزده بودند که کارشان نوشتن شعر و خواندن فروغ، سهراب، اخوان، شاملو، مایاکوفسکی، اوکتاویو پاز، لورکا، ریتسوس، بیگل، ناظم حکمت، شیمبورسکا و رفتن از این جلسهی شعر به آن جلسهی شعر، رساندن همدیگر به خانه با پای پیاده، شب تا صبح خوابیدن به آرزوی بیدار شدن و نوشتن شعری تازه، چمباتمه زدن در کافه درویشِ خیابان جنتِ مشهد، شعر نوشتن و سیگار کشیدن بوده است. جمعی که فضای جلسات شعر هم قبولشان نمیکرد، جوانهای ناآرامی که ادبیات دستشان را گرفته بود، اما اگر پیش میآمد از کتککاری و گرفتن حقشان هم ابایی نداشتند. خودش گفته است: «بیشتر از کتابهای شناخته شده، سنگ آفتاب، ترجمهی احمد میرعلایی، و لورکا و مارگوت بیکل، ترجمههای احمد شاملو و ناظم حکمت ترجمهی رضا سیدحسینی و جلال خسروشاهی را میپسندم. و فکر میکنم خیلی خوب از پس اثر برآمدهاند. ترجمههای احمد شاملو که خود نام بازآفرینی را به آنها میدهد بسیار راضیکننده است.»
✍️از متن گزارشی به قلم سلمان نظافت یزدی دربارهی غلامرضا بروسان. اندیشه پویا ۹۳.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۳، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya