دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری

ارتباط با من:
@amoradym

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


💥طنزنویسی که دیگر نمی خنداند!
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️من اولین بار ابراهیم نبوی را با روزنامه های دوم خردادی شناختم حتی در دادگاهش هم بارها مرتضوی را خندانده بود، وقتی اکبر گنجی از پوشیدن لباس زندان در دادگاه امتناع کرده و با عصبانیت آنرا درآورده پرتاب کرد، نبوی به مرتضوی گفت اگر او ناراحت است لباس او را هم به من بدهید تا...

♦️اتقاق دیگر اینکه، شمس الواعظین نقل میکند که مرتضوی به جلایی پور گفته بود در خانه شمس «ریمیل» پیدا کرده‌ایم!
جلایی‌پور میگوید ریمیل وسیله آرایشی خانم‌هاست مرتضوی میگوید نه، ریمیل او به کامپیوتر وصل میشود!

♦️بیسوادی قاضی ها، همیشه کار دستشان می دهد!
مریم بهزادی از گروندگان جنبش مسلحانه در زمان پهلوی که در دوران دانشجویی در ۱۳۵۴ش دستگیر گردیده بود در دادگاه وقتی منشی بیسواد جرائمش را برمی شمرد در ادامه گفت فلان کتابها را خوانده و در آخر گفت:
کتاب شنگول و منگول را هم خوانده!
یک مرتبه، مریم بهزادی با صدای بلند می خندد و قاضی دادگاه جرم توهین به دادگاه را هم اضافه کرده او را به ۴ سال زندان محکوم میکند.
او کتاب شنل اثر گوگول روسی را خوانده و منشی بیسواد دادگاه آنرا شنگول و منگول خوانده بود!

6.3k 1 167 808 169

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥در مورد آخرین کتاب جمیل حسنلی...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅آخرین کتاب مورخ برجسته آذربایجانی در مورد فرقه دمکرات آذربایجان و سید جعفر پیشه وری است با نام «تبریر، سال ۱۹۴۶». و کتاب حاوی جدیدترین اسناد در این زمینه است.
او در این ویدیو می‌گوید:
«تبریز همواره شهر رویای من بوده...».

♦️اما در مورد پیدا کردن این اسناد بسیار مهم، سخن عجیبی می گوید که دود از کله هر دوستدار تاریخ برمی خیزد که در واقع، عمقِ اختلاف و تفاوت نگهداری اسناد مهم تاریخی در شرق و غرب را به تلخترین شکل منعکس می کند!
او در مورد اینکه چگونه این اسناد بسیار مهم را بدست آورده، می گوید:
«به هنگام فروپاشی شوروی تلی از اسناد حزب به عنوان کاغذ باطله به حیاط ساختمان در باکو ریخته شده بود که بعدا زباله‌کش‌ها بیایند و ببرند، اما یک نفر متوجه می‌شود و به آرشیو ملی آذربایجان خبر می‌دهد. ۲۵۰۰۰ صفحه سند هم در میان این کاغذهای باطله بوده که بیشتر در مورد پیشه وری و حکومت ملی و میرحعفر باقروف و استالین و شاه و قوام دور می‌زده...»

5.3k 1 165 289 169

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥وقتی پرویز ثابتی تاریخ می بافد!
✍️
علی مرادی مراغه ای

او می گوید:
«صفر قهرمانی افسری به نام سرتیب امین را کشته بود...»
در این یک جمله پرویز ثابتی، پنج اشتباه یا تحریف وجود دارد و آنوقت،حدیث مفصل بخوانید از کل خاطرات و گفته های او!

اولا.قهرمانی نیست، قهرمانیان هست!.
ثانیا.امین آزاد سرتیپ نبوده بلکه سرهنگ بوده!.
ثالثا. امین آزاد نبوده بلکه معین آزاد بوده!.
رابعا. فرمانده پادگان تبریز نبوده، دامپزشك و مسوول ايلخی مراغه بوده!.
خامسا.صفرخان معین آزاد را نکشته، بلکه روسها او را کشته اند...!

♦️سالها پیش، دکتر علیرضا نوری ‌زاده نیز صفرخان را «قاتل جنایتکار» خوانده و نوشته بود که او:
«دو افسر وطن پرست را با اره تکه تکه کرده‌است»!
(بنگرید به: کیهان لندن شماره ۷۴۵، پنحشنبه ۱۵ بهمن۱۳۷۷)

♦️می بینید که در نوشته نوری زاده، جرم صفرخان دو برابر شده و یک افسر مقتول تبدیل به دو افسر میگردد!
البته براینکه صفرخان را خیلی شقی تر نشان دهد اره کردن را هم بر آن اضافه کرده است!

♦️به نظر شما این مسخره نیست!؟
آخه یک رعیت فقیری چون صفرخان در شیشوانِ عجب شیر مگر مانند ثابتی، امکانات و دم و دستگاهی داشته که دو افسر را اره کند..؟!

8.7k 1 159 786 265

آخرین استوری اینستاگرامی اینجانب.

#آخرین_ایستوری

دوستان جهت مراجعه به اینستاگرام اینجانب:
@ali_morady_maragheie

6k 0 77 63 138

💥دانلود فایل صوتی کامل
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅بحث و گفتگو با علی مرادی مراغه‌ای در خصوص:
کتاب «پروکروستس ایرانی: سرگذشت نورالدین کیانوری و حزب توده با تاکید بر پس از انقلاب...».
جلسه نخست: حزب توده ایران از تشکیل تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
میزبان: یونس لیثی دریلو
زمان مصاحبه: ۲۰ دی ۱۴۰۳ / ۹ ژانویه ۲۰۲۵

◀️دانلود فایل: صوتی-تمام مصاحبه

6.5k 0 165 93 43

💥تبریزِ واقعی!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز مصادف است با سالروز اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر در 1290ش!
این تصاویر ماندگار از مبارزه شهری تنها و تقریبا دست خالی در مقابل قشونِ مسلح به توپِ روسی در آن روزهای اولتیماتوم.
تهران مرعوب و تسلیم روسها شد اما تبریز، چهار روز جنگید حتی بر روسها پیروز شد!
بقول کسروی، چیزی نمانده بود «به یکباره ریشه روس را از شهر بکَنند»
اما در چهارمین روز، تبریز با فشار و اصرار تهران، جنگ را متوقف کرده و مجاهدین، سلاحها را گذاشته، از تبریز خارج شدند!

♦️کسروی آن شبِ تبریز را به تصویر کشیده گویی «رم شهر بی‌دفاع» اثر روبرتو روسلینی است:
«شبی كه كمتر كسى از ترس و اندوه، خواب آرامى كرد. شبى كه هزارها خاندان با ديده‌هاى اشگبار سرپرست خود را بسفر فرستادند. اين شب، تبريز براى نخستين ‌بار تلخى خوارى و درماندگى را چشيد. امشب تبريز دشمنان چيره را از هرسو بخود نزديك ديد و چون نگاه كرد كسى را از سرپرستان غيرتمند نديد...»

و با آمدن روز، شلیک توپهای روسی به شهر بی دفاع، دستگیری و دار زدنِ برجسته ترین فرزندان تبریز...

⚡️شهرهای مشهد، رشت و مخصوصا تبریز، همیشه روسها را با دار می شناسند!

13.1k 0 242 240 260

💥اژدهای هزار سر فساد...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅هنگامیکه فساد کل جامعه را میگیرد هیچ کاری مشکلتر از مبارزه با آن نیست مطالعه تاریخ ایران نشان میدهد کمتر سرداری در این عرصه پیروز گشته و بر خاک نیفتاده...
با نصیحت یا ترساندن از عذاب آخرت نیز شبیه این ماند که کل بدن را سرطان فرا گرفته باشد و تو بخواهی با گل گاوزبان به درمان آن پردازی...!

♦️متاسفانه کمترین پیروزی در این عرصه در تاریخ دیده شده و مبارزین این عرصه اگر صادق باشند غالبا، سرانجامی جز شکست و حرمان در انتظارشان نبوده است...
چون در اینجا یک شخص با کل یک سیستم فاسد درمی افتد...

♦️علی(ع) وقتی پس از عثمان بر مسند نشست و برای مبارزه با فساد، اعلام کرد «اموال بیت‌المال به غارت رفته را بازپس خواهد گرفت حتی اگر در جهیزیه نوعروسان رفته باشد» بلافاصله شکست خورده و از پای درآوردند.
به نظر می رسد که اینجا، حساسترین جاست!
مبارزه با فساد به منزله انگشت کردن نه در لانه زنبورها بلکه درافتادن با لشکری از کژدم های جرار و ماران غاشیه است...

♦️برجسته ترین نمونه در تاریخ معاصر ایران، امیرکبیر است او با اصلاحات و مبارزه اش با فساد، لشکری از دشمن در مقابل خود تراشید: از دشمنی دو قدرت خارجی گرفته تا حتی صیغه های شاه در اندرونی!
امیرکبیر دقیقا زمانی برخاک افتاد که بودجه دخل و خرج را اصلاح کرد و سرهایی از آن اژدهای هزار سر را قطع کرد سرهایی که، بدون اینکه سودی بر کشور داشته باشند ثروت جامعه را می بلعیدند، پس بزودی، حتی دوستانش نیز به دشمنان پیوسته و در شبی لعنتی، شاه جوان 21ساله را مست کرده حکم قتل اش را گرفته شبانه حاج علیخان مقدم را راهی فین کاشان کردند...!
او را هزاران رشته ی مرئی و نامرئی غرق در فساد جامعهِ ایران کُشت...

♦️بزرگترین علت قتل امیر این بود که او شروع به قطع و تقلیل رشوه ها و هزینه ها کرد، برای شاه دو هزار تومان سالانه حقوق تعیین کرد. از خود شاه شروع کرد و رسید به دلقکهای درباری! چون خودش خیلی کم می خندید پس چه نیازی داشت به دلقکها که بیهوده انعام می گرفتند!
سپس، رسید به مبارزه با چاپلوسان و متملقان که جزو لاینفک هر جامعه فسادآلود هستند:
نامه ها و عریضه هایی که اکثرا با این جمله آغاز می شد:
«قربان خاکپای جواهرآسای مبارک وجود گردم»!
حتما باید ذوق شعری ایرانی در پشت آن باشد که بتواند این همه تملق را در یک جمله بگنجاند...!
وقتی قاآنی شاعر آمد و شروع به خواندن مدح چاپلوسانه اش کرد به اینجا که رسید:
به جای ظالمی شقی نشسته عادلی تقی
کزو گشوده باب و در ز حصن و از حصارها
و...
امیر سخن شاعر را با عصبانیت قطع کرده گفت:
این ظالم شقی که من بجایش نشسته ام مگر همان میرزاآغاسی صدراعظم نبوده که قبل از این، دهها قصیده در مدح اش سروده ای ؟! حتی در مورد زکام اش هم مدح گفته بودی؟!
اشاره امیر به این مدح قاآنی بوده:
«در سبب زکام کهف الادانی والاقاضی جناب حاج ميرزا آقاسی...»
امیر، حقوق قاآنی را قطع کرد و چون شنید که او زبان فرانسه بلد است کتابی در مورد فلاحت(کشاورزی) به قاآنی سپرده تا ترجمه اش کند و شاعر هر هفته بخشی از آنرا ترجمه میکرد و مزد میگرفت...
بلی، در خانه کدخدا ممکن است گردو زیاد باشد اما باید حساب و کتاب داشته باشد...؟!

♦️اما مبارزه ای که امیر با سیستم فاسد آغاز کرده بود طبق معمول، هر سری از این اژدها را که قطع میکرد بلافاصله, سرهای عدیده‌ای بجایش می روییدند و بزودی لشکری از دوست و دشمن در مقابلش صف آرایی کرده و بر خاکش افکندند...
دکتر پلاک اتریشی، ماهیت پیکار او را به بهترین شکل در این جمله خلاصه کرده:
«پولهایی که به عنوان رشوه می خواستند به او بدهند و نمی گرفت، خرج کشتنش شد...»

♦️امیرکبیر که حتی حقوق خود ناصرالدین شاه را نیز سالانه به 2هزار تومان کم کرده بود اما پس از کشته شدنش، میرزاآقاخان نوری یکی از سرسخت ترین دشمنانش بجای امیرکبیر صدراعظم می گردد که سالانه شصت هزار تومان(معادل سی هزار لیره ی انگلیس) حقوق می گرفت و این درحالی بود که حقوق صدراعظم انگلیس در همان زمان، سالی پنج هزار لیره بود!
البته به این حقوق میرزا آقاخان نوری باید صد و ده هزار تومان هم اضافه کنید که او به عنوان ارتشاء و پیشكش دریافت می نمود...!
یعنی صدراعظم فاسد کشور نیمه مستمره ایران ۱۷ برابر صدراعظم انگلستان مداخل داشت که در آن زمان بزرگترین امپراطوری جهان بود و آفتاب در مستعمراتش غروب نمی کرد...!

♦️و این کشوری است که همیشه در آن، امیرکبیرها بیش از سه سال و نیم دوام نمی آورند و کشته می شوند اما میرزا آقاخان نوری ها عاقبت بخیر می گردند، تابعیت انگلستان را می پذیرند و سرانجام، در بستر عافیت، ریق رحمت را بر سر می کشند...

◀️یک جلسه کاری:

11.2k 1 227 134 192

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥دمی با صدای استاد سپهر.
اجرای تصنیفِ میگذرم تنها از میان گلها...

✍️
علی مرادی مراغه ای


💥هنوز منتظرانيم تا ز گرمابه برون خرامی...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

❎امروز ۲۰ دی سالروز قتل امیرکبیر است، همچنین، دیدم سالروزِ قتل نصرت الدوله بدست رضاشاه نیز بوده، ماشاالله در تاریخ ما، قتلها آنقدر زیاد است که آدم نمیداند به کدامیک بپردازد...!

♦️بدون شک، ایران با مرگ امیر، یکی از بهترین فرصتهای گذار به دوران مدرن را از دست داد، سرنوشت ملتها به بی نهایت عوامل بستگی دارد اما گاهی در حساسترین دوره های تاریخی، با قرار گرفتن یک مصلحی در راس قدرت، میتواند کاری شبیه به معجزه کند چون میجی، بیسمارک، پطرکبیر...
کیمیاگری قدیم بدنبال یافتن اکسیری بود که اجسام را مطلا کند. چنین اکسیری وجود ندارد، اما، چیزی شبیه به آن وجود دارد و آن اکسیر همانا وجودِ دستهایِ نخبگان سیاسی هر جامعه است، دستهایی که با نبوغ خود، بحرانها را به فرصتهای طلایی بدل میکنند و البته برعکس، کوتوله های سیاسی که فرصتها را نیز به بحران بدل میکنند!.

♦️آن نیشتری که در ۱۸۵۲م در حمام فین کاشان بر آن رگ نهاده شد نه رگِ امیر که در واقع، رگِ نوسازی ایران بود!
شبی که فرمان قتل امیرکبیر گرفته شد، سرسختترین دشمنانِ امیر و در واقع دشمنان ایران، شاه جوان را محاصره کرده، حسابی مست ساختند و سپس، فرمان قتلش را گرفته بدست حاج علیخان مراغه ای دادند و او سحرگاه دهم ژانویه ۱۸۵۲عازم کاشان شد:
«...به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالیکه خون از بازوانش فوران داشت در این وقت میرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت،چون امیر درغلتید دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد»
(امیرکبیر و ایران،آدمیت...ص۷۱۷)

♦️امیر می دانست دشمن اصلی مردم جهل و نادانی است روزنامه خواندن را برای دولتیان اجباری کرده بود!
در سال ۱۲۶۴ق. برای واكسن زدن كودكان مجبور شد به زور و جریمه متوسل شود چون فالگيرها و دعانويس‌ها شايعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان ميشود!.
در عرض کمتر از چهار سال صدارتش، کاری کرد کارستان...!
اما پس قتلش، میرزا آقاخان نوری سرسپردترین مزدبگیر انگلستان، بجایش صدراعظم ایران شد میگفت برای رسیدن به هدفم اگر لازم باشد:
«ريش خودم را در كون خر مى‌كنم، چون كار گذشت بيرون مى‌آورم، مى‌شُويم، گلاب ميرنم»!.
خاطرات و خطرات...ص ۵۷).
و همین رذل، در نامه خصوصی به شاه نوشت:
«بحمدالله که میرزاتقی خان غیرمرحوم به درک واصل شد خدا جان این چاکر را و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط شاه نماید...»
اما همین شخصِ پلید در انظار عمومی تبلیغ میکرد که میرزاتقی خان از بیماری مرده:
«میرزاتقی خان در فین کاشان به ناخوشی سینه پهلو وفات کرده و مرحوم شد خدا بیامرزد تف بر این دنیا...»

♦️ناصرالدین شاه ۴۵سال پس از امیر زنده ماند بارها با تحسر گریست و لحظه ای از بزرگترین اشتباه زندگیش غافل نشد، یکسال قبل از کشته شدنش رفته بود به زادگاه امیرکبیر برای سواری. یک مرتبه چوپانی می بیند که شبیه امیر بوده، احضارش می کند و چوپان میگوید که پدر من با پدر امیرکبیر پسرعمو بودند و ناصرالدین شاه او را به تهران آورده، شغل و منصب میدهد! اما بندی را که ۴۵ سال پیش، به آب داده بود دیگر هیچوقت قابل جبران نبود.
در حصار چاپلوسان گرفتار آمده و کشور غرق در فساد و تباهی گشته بود یکبار که اوضاعِ آشفته کشور، آشفته ترش کرده بود از سرِ پشيمانى از قتل امیرکبیر، به ولیعهدش مظفرالدين شاه نوشت:
«قدر نوكر خوب را بدان، من چهل سال است بعد از امير، خواستم از چوب آدم بتراشم اما نتوانستم»

♦️پس از قتل امیر، در بین مردم ایران ضرب المثل شد که وقتی ميخواستند از كاری مُحال گویند ميگفتند:
«وقتي امير از گرمابه بيرون آید!»
هر دو کشور، ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر، تقریبا شبیه هم و باهم آغاز کردند اما میجی چهل سال فرصت پیدا کرد و امیر چهار سال...!
چه میشد اگر امیر نیز چهل سال فرصت میکرد...؟!
اما تاریخ ایران، تو گویی تاریخ اگرها و حسرت هاست...!

23.3k 1 489 437 201

💥لوح عدل مظفر
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅۱۲ دی  ۱۴۰۳ سالروز درگذشت مظفرالدین شاه است از او یادگارِ مهمی چون لوح عدل مظفر بجای ماند تابلویی در سر در کاخ بهارستان (ساختمان مجلس شورای ملی) در میان تندیس‌های شیر و خورشید.حروف ابجد آن برابر می‌شود با ۱۳۲۴ تاریخ قمری. سالی که فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه صادر شد.
رضاشاه که بقدرت رسید از همان شب ۹ آبان ۱۳۰۴ش که قاجاریه از سلطنت خلع شد کوشید هر چه از قاجاریه مانده نابود سازد سردرهای عمارتهای دولتی که نام قجر بود حتی به کاشیهای سر در مدرسه سپهسالار که با خط زیبای میرزا غلامرضا خوشنویس نوشته شده بود رحم نکردند!
(دولت آبادی، حیات یحیی..ص۴۰۰)
و همچنین، برداشتن و تخریب آن «عدل مظفر از بالای درب مجلس»!.
(خاطرات و خطرات، هدایت... ص۴۱۰)
به دستور کریم آقا بوذرجمهری رئیس شهرداری، هر شب پرچمهای قرمزی بر سر خانه ها نصب میشد و بدنبال آن، شهرداری برای خراب کردن آنها سر می رسید»!
(تکمیل همایون، تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران...ج۳ص۳۹)

♦️اما برگردم به مظفرالدین شاه. وقتی خواست فرمان مشروطیت را امضا کند کثیری از رذل ترین ها مانند امیر بهادر وزیر دربار اطرافش را گرفته مخالف بودند، امیر بهادر می گفت:
«اگر مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!».
البته مظفرالدین شاه توجهی نکرد و با اعطای مشروطه موافقت کرد!
امیر بهادر نیز مانند کثیری از مخالفان حقوق مردم، فکر میکرد که حکومت و نظارت مردم، یعنی هرج و مرج و یعنی ضعیف شدن حکومت!
وقتی مشروطه خواهان برای رساندن پیامشان به شاه به خانه امیر بهادر رفتند، از آنها پرسید حرفتان چیست؟
مردم گفتند: مجلس ملی و عدالتخانه میخواهیم ...
امیر بهادر پرسید که چه بشود؟
مشروطه خواهان گفتند شاه تنها سلطنت کند و مسئول نباشد و این مجلس و دولت مسئولیت باشد.
امیر بهادر خندیده و میگوید این که نشدنی است، چرا که تا امروز سی کرور رعیت بود و یک شاه ، که همگی از او اطاعت می کردیم اما حالا میخواهید یک نفر رعیت باشد و سی کرور شاه. نه، این نمی شود!

♦️امیر بهادر دشمن سرسخت مشروطه بود میگفت با مشروطه و مجلس شورا، شاه بزرگِ ما کوچک میشود! وقتی احتشام السلطنه(رئیس مجلس)پاسخ داد:
«پيشرفت دولت و فزونى نيروى شاه در همراهى با مردم است...و ما آرزومندیم پادشاهِ مان را مانند امپراطور آلمان و انگليس توانا بينیم، ليكن شما ميخواهيد او را همچون امير افغانستان گردانيد»
امیر بهادر در پاسخ میگوید:
«من تا جان دارم نمیگذارم عدالتخانه برپا شود خوبست شما برويد در كشور آلمان و به امپراطور آلمان بندگى كنيد»
( محمود،تاریخ روابط سیاسی ...ج ۸ص۷۲)
پر واضع است که تمام کشمکشِ ۱۲۰ساله تاریخ ایران همین کوچک بودن شاه و مردم بوده است که کدامش کوچک باشد و کدامش بزرگ!

♦️در تاریخ ایران در کنار مستبدِ بزرگ، مستبدین کوچکی مانند امیر بهادرها وجود داشته اند که به منزله سرهای آن اژدها بوده اند!
وقتی مجلس(یادگار ارزشمند مظفرالدین شاه) توسط پسرش محمدعلی شاه به توپ بسته شد این امیر بهادر در حمله به مجلس و سپس، شکنجه و کشتار مشروطه خواهان نقش اساسی داشت، عاشق شاهنامه فردوسی بود حتی خودش آنرا به چاپ رسانده بود!
پس از به توپ بستن مجلس، مشروطه خواهان دستگیر شده را وقتی شکنجه و اعدام میکرد شاهنامه میخواند!
نویسنده سیاحتنامه ابراهیم بیگ در مورد چگونگی کشتن قاضی ارداقی که بوسیله استریکنین مسموم و با تشنج و زجر کشتند می نویسد:
«اگر بخواهيم از حركات زشت نانجيب امير بهادر بنويسيم، مثنوى هفتاد من كاغذ می شود كسانیكه دستگير و حبس بودند، او چه شماتت ها كرد و چه فحش ‌ها داد ! هر كس را كه میخواستند بکشند در بالاى سر او يك شعر مناسب از فردوسى می خواند. قاضى را زهر دادند، در روى خاك جان می داد، امير بهادر استهزا كرده شعر بر او خوانده می خنديد و می گفت:
«پدر سوخته جانِ سگ دارد هنوز تمام نشده‌؟ هى زن قحبه!...»
(سیاحتنامه ابراهیم بیگ ..ج۳ص۷۵۳)
در رذالتِ امیر بهادر همین بس که شدیدا، دشمن هر گونه اندیشه و فکر مدرن و مجلس شورا بود. او چون دشمن مدارس جدید بود به میرزا حسن رشدیه بند کرده بود که در خانه شما دو تا درخت چنار هست و چون کلاغها روى آن درختهای شما می نشینند و از آنجا می آیند«بيرق قصر پادشاهى را پاره می كنند؟» لذا باید آنها را قطع کنید!
(رشدیه، سوانح عمر...ص۱۳۹)

✅البته آنچه شاه را کوچک و ملت را بزرگ می کرد و بیرق پادشاهی مطلق را پاره می کرد نه کلاغهای خانه رشدیه، بلکه دانش آموزانِ مدارس جدید او بودند که رو به دنیای جدید داشتند!

11.1k 0 164 234 174

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥پاسخ به یک سئوال
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅دوستان این فیلم از دکتر زیباکلام را فرستاده نظر مرا خواسته اند. ایشان میگوید صدیقی در گفتگو با محمدرضاشاه گفت:
«به پدر(رضاشاه) کسی جرات نمیکرد دروغ بگوید و به پسر(محمدرضاشاه) کسی جرات نمیکرد راست را بگوید»

♦️پاسخ:
ضمن احترام به دکتر زیباکلام، به چهار دلیل سخن اش درست نیست:
اول اینکه، در جایی ندیده ام دکتر صدیقی چنین گفته باشد در آن گفتگوها فقط چهار نفر(شاه، صدیقی، دکتر امینی و عبدالله انتظام) حضور داشتند و هیچکدام چنین سخنی از دکتر صدیقی نشنیده اند.
دوم اینکه، اگر هم صدیقی گفته باشد اشتباه گفته.
سوم اینکه، به لحاظ عقلی مگر میتوان به دیکتاتورها راست گفت؟!
بقول سعدی:
خلاف رای سلطان رای جستن به خون خویش باشد دست شستن
چهارم اینکه، دهها نمونه میتوان آورد که کسی جرات گفتن واقعیتها به رضاشاه را نداشت، مگر چاپلوسها میتوانستند چیزی بگویند که خوشایند دیکتاتور نباشد؟!

♦️آن زمان که هجوم متفقین به ایران قطعی گردیده بود دهها نفر آنرا میدانستند اما یک نفر جرات گفتن آنرا به رضاشاه نداشت.
دهها نمونه میتوان آورد که هیچکس جرات گفتنِ واقعیتها را نداشت.
برای نمونه
اینجا را بخوانید.

9.2k 1 115 176 184

💥بیشتر تاریخ ما جنگ دیکتاتورهای کوچک با دیکتاتور بزرگ بوده...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅سیاوش کسرایی در ۱۳۵۷ گفت:
«۲۵ سال استبداد، هر کدام از ما را یک خرده مستبد در آورده»!
سخن او درست است اما بجای «یک خرده» باید می گفت«خیلی»...!

♦️در بررسی تاریخ، ما گرفتار ثنویت شوم خیر و شر می شویم که متاسفانه بجای شناخت درست، ما را بیشتر کور می کند و به گرداب احساسات و افراط گرایی پرتاب می کند و باعث میشود ما در یک طرف آن که خیر دانسته ایم قرار بگیریم در مقابل طرف شرّ...!
اما این تاریخنویسی مانند معرفت مرد بنگی است که به سفارش عبید زاکانی: آنرا باید بر ک... خری نویسی و در کو...اش کنی...!

♦️زمانی از تحلیل درستِ تاریخ برخوردار می شوید که از چنبره این ثنویت حق و باطل خارج شوید و بجای آن، یک جامعه پیشامدرنی را بصورت یک شبکه بهم پیوسته در نظر گیرید که همه چیزش به چیزش می آید!
از نظام سیاسی مستقر در آن بالا تا احزاب اپوزیسیون آن، تا شاعرش، نویسنده و فیلسوفش و تا دانشگاهی و تا مردم عادی...!
کل این شبکه غالبا شبیه هم بوده تنها گاهی آدمی استثنایی دیده می شود که انگار از کره ای دیگر به این شبکه پرتاب شده که البته صدای او ناشنیده مانده و هر چه زودتر دق مرگ میشود!

♦️اینگونه شبکه ای نگریستن تاریخ، جسارت میخواهد چون از همه طرف نیش و ضربه خواهی خورد، چون همه طرف را نقد خواهی کرد پس، هیچ طرفی را برای خودت نگه نمیداری تا وقتی که از طرفی، مورد حمله قرار گرفتی به یک طرفی پناه ببری...!
شبیه آن سربازی میشوی که در جنگی، اشتباها در جایی پناه گرفته بود که هر دو طرف او را می زدند!
مورخین ما بلافاصه به یک طرفی می غلتند و طرفدارش می گردند و بی طرفی خود را از دست میدهند!
برای یک لحظه، در نظر بگیرید در شکم دیکتاتور بزرگ محمدرضاشاه را با احزابی چون حرب توده، فدائیان خلق، مجاهدین خلق، فدائیان اسلام و گروههای اسلامی ریز و درشت را که به منزله دیکتاتورهای کوچک در شکم آن دیکتاتورِ بزرگ بودند و اگر بقدرت می رسیدند تبدیل به دیکتاتور بزرگ می شدند!
اینجا همگی مقصرند اما آن دیکتاتور بزرگ بیشتر مقصر است چون قدرت، نفت و امکانات بیشتری داشت و می توانست با اصلاحات و آموزش و تربیت اساسی، هم خود را نجات دهد و هم دیکتاتورهای کوچک شکل نگیرند.

♦️تمامِ کتاب «پروکروستس ایرانی» عبارت بوده از جنگ دیکتاتورهای کوچک با دیکتاتور بزرگ!
صدها مصداق میتوان از تاریخ آورد اما بگذارید یک نمونه بیاورم که در مقدمه کتاب(خشم و هیاهوی یک زندگی
دانلود) در مورد غلام یحیی نوشته ام:
غلام یحیی در مبارزه با فئودالهای استثمارگر تا آستانه مرگ رفت حتی بریدن سرش و دفنش توسط فئودالها...! خودش مینویسد:
«او با تمام قدرت سيلي محكمي به من زد و دستور داد ما را زنده زنده در خاك دفن كنند، در اين زمان حس كردم كه كسي با خنجر در حال بريدن گردنم هست و من چانه ام را به سينه ام فشردم، به همين خاطر خنجر به رگ تنفسي من نمي رسيد. اما با اين همه، بخش زيادي از گردنم بريده شده بود. من و پنبه ای را زنده زنده داخل قبر گذاشتند، انصاري و افرادش كمی دور شده بودند كه دو نفر از ما كه در تپه پنهان شده بودند، آمدند و ما را از «قبر» بيرون آوردند»
اما پس از شکل گیری فرقه دمکرات آذربایجان، وقتی همین غلام یحیی در میانه و زنجان فرمانده فدائیان میگردد بیشترین تندروی ها، خشونت ها و اعمال دیکتاتورانه توسط او اعمال می گردد!

♦️پائولو فریره فیلسوفِ تربیتی برزیلی در کتاب«آموزش ستمدیدگان» مثالی از دهقانان ستمدیده می آورد که اوج تراژدی است!
او می نویسد این دهقانان که سالها تحت تبعیض و ستم زندگی میکردند اما وقتی یکی از همین دهقانان، به رتبه داروغگیِ ارباب میرسید، در ستم و تعدی بر رعیتهای همنوع خود، چنان افراط میکرد که رعیتها از دست او به خودِ ارباب، تظلم می بردند...!

♦️یادتان باشد!
مبارزه با دیکتاتورهای بزرگ سخت است اما سخت تر از آن، شبیه آن نشدن است! چون وارد یک بازی میشوی، ناخودآگانه همان روش او را یاد می گیری، ادامه می دهی و سرانجام مانند او میشوی!.
باید شانس بیاوری که کشته شوی یعنی شهید شوی! و یک قهرمان بر قهرمانان اضافه شود!
چون اگر پیروز شوی دیکتاتور میشوی، زندانبان میشوی و با جابجایی قدرت، لبریز از همان کینه، نفرت و همان خشونت برای حفظ قدرت...!
پس در شیوه و روشِ بازی دقت کن که از خود بازی مهمتر است!
ای شهان کُشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون

◀️دو سکانس از فیلم زاپاتا را آورده ام که تکان دهنده است جابجایی شومِ قدرت را خوب ببینید!


Telegram
attach 📎

14.6k 0 360 324 154

💥کمی شوخی، کمی جدی!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅آن تصویر بالایی، خاکسپاری موتزارت نابغه موسیقی اتریشی است که فقط سگ اش تابوتش را بدرقه می کند.
این پایینی هم مراسم خاکسپاری مرحوم بهمن فرزانه یکی از برجسته ترین مترجمین کشور است مخصوصا بهترین مترجم صد سال تنهایی.

⏹️پس ما ایرانیان، قدر مشاهیر و اهالی فرهنگ مان را بیشتر از آنها می دانیم...!


#شوخی #جدی

12.1k 0 238 130 160

💥مردگان مان نیز از خشونت ما راحت نبوده اند!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅خشونت گروهی غالبا در ذهنیت اسطوره ای شکل می گیرد و ایرانی جماعت غالبا از ذهنیت اسطوره ای برخوردار است آنان در ناکامی از تجدد، به عنوان عکس العمل، سعی کرده اند به گذشته اسطوره ای خودشان پناه برند و آنرا بازسازی کنند برخی به 1400سال قبل و برخی به 2500 سال قبل.
آنان بجای نگاه به آینده و توجه به راهها و گامهای نپیموده و تجربه نکرده، بیشتر سعی کرده اند به گذشته پناه برند!

♦️بی احترامی بر قبر یک نویسنده را تنها در حد یک مورد اتفاقی تقلیل ندهید این، تنها نوکِ این قله یخیِ خطرناک است، وقتی در نظر بگیریم که هزاران نفر نیز از آن دفاع کرده اند! و این یعنی یک خطر و یک آسیب اجتماعی!
یعنی خشونت بالقوه که اگر دلسوزان فرهنگی به درمانش نکوشند در سربزنگاه تاریخی به فعلیت تبدیل شده و دوباره خلخالی های دیگر ظهور خواهند کرد برای نبش قبر!
متاسفانه تاریخ ما نشان می دهد که کم و بیش، هیچوقت عاری از این پدیده شوم نبوده است!
والتر بنیامین زمانی در آستانه ظهور فاشیسم گفته بود «در صورت پیروزی فاشیسم، حتی مردگان نیز در امان نخواهد بود».
اما تراژدی ما زمانی قابل درک خواهد بود که این گروه هنوز پیروز نشده اند و چنین می کنند!

♦️ما ایرانیان در تخریب قبرهای مغلوبین، شکست خوردگان و دگراندیشان اقلیت، از تاریخ طولانی برخورداریم، کمتر برهه ای بوده که مردگان از دست مان آسوده بوده باشند چه برسد به زندگانمان!
اما برعکسِ مورد امروزی، بخشِ اعظمِ تخریب قبورِ دیروزی ها از موضع دین بوده است شاید لازم به ذکر نمونه ها باشد:
«عمرش قريب به صد سال رسيده بود. و بعد از آنكه او را دفن كرده بودند امير اسكندر قبر او را شكافته سرش را جدا كرده و به مصر فرستاد، با سر دو پسر او كه به دست اسكندر افتاده بودند»
( تتوی، احمد بن نصر الله، تاریخ الفی، ص ۸۵۰)
متوكّل در تمامى قلمرو خود حكم فرمود كه «بايد اهل ذمّه، يعنى نصارى و يهود و مجوس، زن و مرد ايشان در لباس ممتاز باشند از مسلمانان...بر اسب سوار نشوند، مركوب ايشان بايد كه از چوپ باشد مانند بهل. ...منازل فراخ ايشان را تنگ سازند و باقى را مساجد بنا كنند و قبرهاى ايشان را با زمين برابر كنند»
(تتوی، احمد بن نصر الله، تاریخ الفی...ص۲۵۱)
محقق كركى در صوفى‌زدايى شاه اسماعيل نقش داشت و «شاه اسماعيل قبور صوفیه را تخریب»(كربلايى، روضات الجنان و جنات الجنان، ج ۱، ص ۴۹۱) و «خانقاههاى مشايخ اهل سنت را خراب کرده»(نايب الصدر، محمد جعفر شيرازى، طرائق الحقائق...ج ۱، ص ۲۸۳)
و «تخريب قبر منسوب به ابو مسلم خراسانى در خراسان را از بین برد»
(ابهرى، انيس المؤمنين، ص ۱۸۲)
و صدها مورد دگر می توانم بیاورم...

♦️آنچه بر سر مردگان و قبور می آمد بازتابی از شکست و پیروزی زندگان بوده گروه پیروز، همیشه از انتقام قبور شکست خوردگان نیز صرف نظر نمی کرده.
«در سال ۱۲۹۵ هجرى قمرى، فرهاد ميرزا معتمد الدوله والى فارس، معجرى چوبى بر دور قبر حافظ ساخت و پس از آن، گويند شخصى از پارسيان يزد كه به ديوان حافظ تفأل زده بود... قبر خواجه را تعميرى كرد و معجرى بر بالاى آن آرامگاه ساخت. اما يكى از روحانيان شيراز به نام حاج سيد على اكبر فال اسيرى، به عنوان اينكه چرا يك پارسى زرتشتى قبر خواجه شيراز را مرمت نموده، معجر را سوزانده و قبر را به همان حال خراب بازگردانيده است...»
(راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران...ص ۳، ص۵۲۲)
البته مصیبت قبر برجسته ترین شاعر ایرانی به همین جا ختم نمی گردد برخی منابع نوشته اند که دشمنان حافظ بعد از وفاتش مي گفتند كه او چون علنا شراب مي خورده كافر است و نبايد به آئين مسلمانى دفن شود. برعكس، دسته‌اى طرفدار اسلاميت حافظ بودند»
احتمالا در آن لحظات کشمکش آن دو گروه، حافظ با رندی تمام بر ریش همه شان می خندیده!
بالاخره قرار گذاشتند از ديوان خود شاعر فال گیرند و اين بيت شاهد آمد:
قدم دريغ مدار از جنازۀ حافظ
كه گرچه غرق گناه است مي رود ببهشت
و همین بیت در بدخواهان شاعر تاثیر گذاشته دست از لجاجت کشیدند و دفنش کردند!
اما سر پرسی سایکس که تنها در حدود صد سال پیش یعنی در اوایل قرن بیستم از قبر حافظ دیدن کرده می نویسد:
«هم‌اكنون گاهى بعضی ملايان متعصب هنگامه جو براى كسب شهرت، دست بخرابى قبر و مزار دراز مي كنند، چنانكه در چند سال قبل در يك تابستانى كه در شيراز بسر می بردم واقعه‌اى نظير آن اتفاق افتاد...»
( سایکس، سر پرسی مولزورث، تاریخ ایران... ج۲، ص ۲۱۵)


♦️هر خشونتی، خشونتی دیگر را باز تولید خواهد کرد. آنکه خشونت می ورزد سرانجام خود قربانی خشونت خواهد شد و آنکه قبرها را تخریب می کند سرانجام همان تخریب، دامن خودش را خواهد گرفت.

قبل از این، در این پست نوشته ام که ما چقدر آکنده از کینه و نفرت هستیم و بخشِ اعظم این کینه و خشونت، محصولِ ناکامیِ ماست ناکامی و حسرت از آنچه باید می شدیم و نشده ایم...!

14.2k 0 205 320 232

💥شاپور بختیار و انحلال ساواک
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅به نظرم هنوز تاریخ در مورد شاپور بختیار بدرستی قضاوت نکرده است، کسی که پدرش توسط رضاشاه کشته و خودش به عنوان یکی از یاران مصدق بارها زندان کشید و در یک پیچ تاریخی، پست نخست وزیری را پذیرفت و از طرف دوستان قدیمی اش طرد شد و مانند کرنسکی روسی، دولتش دولت انتقالی گردید و سرانجام خودش نیز مانند پدرش کشته شد...
اما یکی از کارهای بختیار انحلال ساواک بوده که قولش را داده بود و امروز مصادف با انحلال ساواک می باشد، سازمان منفور و مخوفی که یک بختیار(تیمور) آنرا بوجود آورده بود و اکنون یک بختیار(شاپور) دیگر پس از ۲۲ سال آن را منحل می نمود!

♦️در طول ۲۲ سال عمر ساواک، روسای مختلفی در راس آن قرار گرفتند اما جز پاکروان که سه سال ریاست ساواک را بر عهده داشت تنها در این سه سال، شکنجه سیستماتیک در ساواک معمول نبود و فقط مشت و کتک بود اما شکنجه‌های وحشتناک و مداوم دیگر وجود نداشت.
(یکرنگی، شاپور بختیار...ص۱۰۱)
بر خلاف نعمت الله نصیری که آدمی بی فرهنگ و بی سواد بود و طولانی ترین رئیس ساواک شد، سرلشکر حسن پاکروان آدمی با شعور و با فرهنگ و انسان دوست بود و چندین زبان می دانست؛ چون در فرانسه بزرگ شده بود فرانسه را بهتر از فارسی صحبت می کرد.
وقتی ژنرال دوگل به تهران آمده بود؛ پس از چند لحظه گفتگو با پاکروان، به او گفته بود:
«شما، افسر فرانسوی، در اینجا چه می کنید؟!»
و پاکروان جواب داده بود:
«ژنرال من افسر فرانسوی نیستم»

♦️اما برخلاف پاکروان، نصیری انسان ابلهی بود.
سرهنگ غلامرضا مصور رحمانی که با نصیری همدوره بوده در خاطراتش می نویسد:
«در سیرجان یک گردان پیاده پادگان وجود داشت به فرماندهی سرگرد نعمت نصیری(سپهبد بعدی). او و من یکدیگر را از دبیرستان نظام و دانشکده افسری می‌شناختیم و همدوره بودیم. «نعمت سوسگی» لقبی بود که همدوره‌ای‌ها به مناسبت تیرگی رنگ چهره‌اش به او داده بودند. او بين رفقای همکلاسی به «یخمگی» و بخصوص به «بزدلی» معروف بود».
( کهنه سرباز...ص۳۰)
پس به میزانی که پاکروان، انسانی مدرن و با فرهنگ بود نصیری یک ابله چاپلوس بود تنها کارش، رساندن نامه عزل مصدق با زره پوش در نیمه شبِ آستانه کودتای مرداد بود...
اما تاسف در اینست که در آن سیستم تملق پرور و «غلامِ خانه زاد» پرور، پاکروانِ با فرهنگ، تنها سه سال ریاست ساواک را بر عهده داشت اما نصیری بی فرهنگ به مدت ۱۴سال.
و چه بسا اگر انقلاب شروع نمی شد همچنان رئیس باقی می ماند، در زمان او، شکنجه های وحشتناک ساواک باعث شد که این دستگاه به منفورترین سازمان امنیت تبدیل گردد.
البته آقای خلخالی که خشک و تر را برابر می سوزاند هر دو را اعدام کرد!.

♦️شاپور بختیار در خاطراتش مطلبی را از قول فرح در مورد ساواک می گوید که به اندازه کافی مهم و میزان سرشت وحشتناک و منفور این دستگاه آقای ثابتی را بر ملا می کند!
بختیار می گوید:
در همان روز که برای من عنوان نخست وزیری پیشنها شده بود. با شهبانو دیدار کردم و او گفت که همانقدر که ساواک دیگران را آزار داده من را هم راحت نگذاشته...!
بعد، شاپور بختیار در ادامه می گوید:
«عقایدش(شهبانو) بر عقاید من نزدیکتر بوده، اگر ساواک مزاحم من بوده، او(شهبانو) را هم آرام نگذاشته است»
(یکرنگی، شاپور بختیار...ص۱۲۰)
برای یک لحظه تصور کنید، هنگامی که فرح پهلوی به عنوان ملکه از دست ساواک آسوده نبوده آن وقت می توان به احوال نویسندگان و اهالی قلم و فرهنگ پی برد!
حالا آقای پرویز ثابتی هر چقدر میخواهد برای تبرئه خویش، تمام شکنجه های ساواک را انکار کند این ممکن است با تبلیغات رسانه ای، در کوتاه مدت، خاک بر چشم نسل جوان پاشید اما در بلند مدت، من معتقدم که هیچ مو، لای درزِ تاریخ نخواهد رفت...

37.2k 1 604 811 335

لینک گوگل میت: meet.google.com/yoy-drcb-tuy
لینک کلاب‌هاوس:
https://www.clubhouse.com/invite/kgXS7D8onNe6JkJGZ6aZkJNW8g0C4LabBy:y1yB0TbL-3aWNcy6UHkh7gdt-gYkaRmAm7--ernc-l4

✅بحث و گفتگو با نویسنده کتاب: سرگذشت پروکروستس ایرانی...

⏹️زمان: پنجشنبه ۲۰ دی۱۴۰۳ ساعت ۷ شب.

◀️برای اطلاع از وضعیت کتاب رجوع شود به:
@ulduz3o

11.9k 0 44 274 27

💥کمی شوخی، کمی جدی...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

دو تا تصویر شبیه هم:
بالایی برادران یوسف، برای گرفتن گندم به مصر آمده اند!
پایینی دیدار هیئت طالبان از اسلو پایتخت نروژ هستند...!

در تصویر بالایی آنها با اولاغهای خود آمده بودند اما در تصویر پایینی با این هواپیمایی آمده اند که هزینه پرواز آن را خود دولت نروژ پرداخت کرده است...

11.9k 0 159 16 135

💥مرگ جیمی کارتر
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅طرفداران پهلوی از مرگ او باید خوشحال باشند چون او در زمان حساسی دست از حمایت شاه کشید، او هیچ شناختی از بنیادگرایی اسلامی نداشت.

♦️بزرگترین اشتباه کارتر را عدم حمایت از شاه دانسته اند وقتی همزمان از درون با سرطان مواجه بود و از بیرون با وقوع انقلاب و بدنبال آن بحران گروگانگیری!
سیاستمداران گاهی اشتباهات مهلک میکنند اصولا تحولات حوزه علوم انسانی، غالب پیش بینی کنندگان را مایوس و شرمنده می کند!
اندکی قبل از انقلاب، کارتر در یک تور خارجی از لهستان، ایران، هند، فرانسه و بلژیک دیدن کرد و شب سال نو را در تهران گذراند، او در شب سال نو در کنار شاه ایستاد گفت:
ایران به دلیل رهبری شاه «جزیره ثبات است در یکی از آشفته‌ترین مناطق جهان»!

♦️او از فقدان پایگاه مردمی شاه بیخبر بود او می توانست در همان زمان از تظاهرات باشکوه دانشجویان ایرانی از این نفرت مردم ایران باخبر شود، تظاهراتی که به مناسبت ورود شاه به آمریکا در ۲۳آبان ۱۳۵۶ش رخ داد و ۴۰۰۰ دانشجوی ایرانی تا نزدیکی کاخ سفید آمدند و پلیس برای پراکندنشان از گاز اشک‌آور استفاده کرد که با تغییر جهت باد چشم میهمانان را به اشک آورد.!

11.4k 0 114 378 179

💥هایزر او را مثل موش از ایران بیرون انداخت!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این جمله ای است که خود محمدرضاشاه از قول تیمسار ربیعی در کتابش نقل کرده است!
آن زمان که دیگر قطعی شده بود شعله های انقلاب خاموش شدنی نیست و هایزر ژنرال چهار ستاره آمریکایی بدون اطلاعِ شاه به تهران آمده با امرای ارتش جلسه می گذاشت، شاه مملکت خودش را به آب و آتش می زد تا هایزر را ملاقات کند تا بداند در جلسه چه گذشته...؟!
(پاسخ به تاریخ... ص۴۱۸)

♦️امروزها مصادف هستیم با گفتگوهای محمدرضاشاه با دکتر صدیقی و دکتر شاپور بختیار از سران جبهه ملی در کاخ نیاوران برای قبولی پست نخست وزیری. ابتدا این پیشنهاد را به دکتر صدیقی یار وفادار مصدق کرده بود اما به توافق نرسیده، سپس قرعه بنام دکتر بختیار افتاده بود.
هم صدیقی و هم بختیار هر دو از زندانیانِ و مغضوبین آریامهری بودند، حتی پدرش رضاشاه، پدر بختیار(محمدرضاخان) را کشته بود و اکنون، دیکتاتورِ پسر، آنقدر دیر صدای مردم را شنیده بوده که در حال فروپاشی به سراغ مغضوبین و زندانیان سابقِ خود رفته بود!
دقیقا ۳۷ سال پیش، پدرش چنین کرده بود: وقتی کار از کار گذشته و هجوم متفقین آغاز شده بود به سراغ محمدعلی فروغیِ مغضوبش رفته بود برای کمک.
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد!

♦️در آن ماههای آخر، این مجموعه گفتگوهای زندانبان با دو زندانی سابق اش از نکات عبرت انگیز تاریخ است:
هنگامیکه محمدرضاشاه از صدیقی می پرسد:
«در این مدت آقای دکتر ظاهراً در دانشگاه مشغول بودید؟»
دکتر صدیقی پاسخ میدهد:
«به لطف اعلیحضرت، گاه در زندان قزل قلعه و قصر بودم، گاه زیر نظر ساواک شما....»!

و هنگامی که محمدرضاشاه از دکتر بختیار می پرسد:
«شما را از کی ندیده ام؟»
بختیار با طعنه، کودتای ۲۸ مرداد را یاد آوری کرده پاسخ می دهد:
«از 25 سال پیش. اعلیحضرت قاعدتا این تاریخ باید در خاطرتان باشد»!

♦️اما شرط های آن دو یار مصدق متضاد است:
صدیقی به شاه می گوید بشرطی نخست وزیری را قبول میکند که شاه از ایران خارج نشود و برود «در جایی آرام از کشور همانند کناره‌های دریای مازندران یا جزيره کیش نظاره گر باشد».
در مقابل، بختیار شرط میگذارد که شاه «باید از ایران خارج شود».

اما در آن بیرون در کنفرانس گوادلوپ، مذاکراتی در جریان بود که باید شاه برود و همین باعث نخست وزیری بختیار می گردد نه صدیقی!
همیشه علل اصلی فروپاشی ها در داخل است اما عامل خارجی نیز وقتی به کمک آن می آید دیگر، دیاری نمی تواند جلوی فروپاشی را بگیرد!
چهار قدرت بزرگ غربی در ۱۵ و ۱۶دی ۱۳۵۷ در گوادلوپ در کارائیب گردهم آمدند که بعدا بختیار بدرستی آن کنفرانس را «یالتای خاورمیانه» نامید، هر چهار قدرت به این نتیجه رسیدند که شاه رفتنی است و باید از ایران خارج شود:
جیمز کالاهان نخست وزیر بریتانیا که از همه مسن تر بود زودتر از بقیه گفت:
«شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست...»
ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه گفت:
«اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند ایران با جنگ داخلی روبرو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهره برداری کمونیستها و مداخله شوروی بیانجامد...»
کارتر نیز گفت:
«اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست...»
کارتر بعدا نوشت که در کنفرانس گوادلوپ«حمایت چندانی برای شاه وجود نداشت ...و همه سران چهار کشور متفقل القول بودند که شاه باید در اسرع وقت از ایران خارج شود»
Keeping Faith: Memoirs of a President .1982pص445

♦️فروپاشی سیستم آغاز شده و ترس قدرتهای غربی از کمونیزم و دخالت شوروی در ایران باعث شده بود آنان بسوی جانشین مذهبی نزدیک شوند چون خیالشان راحت بود که حتما ضد الحاد و کمونیزم نیز هست! پس، نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن در نوفل لوشاتو بحضور رسیدند و رهبر انقلاب به آنها گفت:
«اگر حسن نیت دارند و می خواهند آرامش باشد و خون ها ریخته نشود خوب است شاه را ببرند و از دولت بختیار حمایت نکرده در مقابل خواست ملت ایران که خواست مشروعی است جلوگیری نکنند»
(صحیفه نور، جلد ۵)

♦️غالبا در فروپاشی دیکتاتورها همیشه هم عوامل داخلی و هم خارجی به کمک هم می آیند، چند روز پیش بشار اسد نیز چنین شد. آنها آنقدر دیر صدای مردم را می شنوند که سرانجام مثل موش بیرون انداخته می شوند!
خود محمدرضاشاه در کتابش به نقل از تیمسار ربیعی(فرمانده نیروی هوایی اش) نوشته که هایزر آمد مثل موش او را از ایران بیرون انداخت!
(پاسخ به تاریخ... ص۴۲۵)
پس، بزودی آن تیتر بزرگ«شاه رفت» بر روزنامه ها نشست و شعر معروف دکتر علیرضا نوری زاده یِ دیروزی! در شادمانی از رفتن شاه و ستایش از فدایی و مجاهد و خسرو گلسرخی با عنوان«دیشب وقتی چراغ ها همه روشن شد» سروده شد:
اینک تمام مردم شهرت
پیروز و سربلند و«مجاهد»
اینک تمام مردم شهرت
سرشار و پرغرور و «فدایی»...
(اطلاعات، مورخه چهارشنبه ۲۷دی۱۳۵۷)

20.4k 1 466 215 235

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥بی ادبی بر مزار دکتر غلامحسین ساعدی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅به گواهی تاریخ، ما ایرانیان فحاش هستیم تاورنيه در دوره صفویه می‏نويسد:
«ايرانيها در اداء الفاظ ركيك و فحشهاى قبيح مهارت عجیبی دارند»
اما طرفداران پهلوی گوی سبقت را از همگان ربوده اند! برخی از اطرافیان این آدم از داعشی ها افراطی ترند چون آنها حداقل نمی شاشند اما این سلطنت طلبها به مرحله شاشیدن بر قبرها رسیده اند!

♦️این آقایان مدعیِ ارزشهای اصیل آریایی که هر موقع صحبت از پادشاهی می کنند بلافاصله به پادشاه سوئد، انگلستان، هلند، دانمارک... گریز می زنند اما نمی گویند که در عمل بیشتر شبیه هایله سلاسی امپراطور اتیوپی میگردند!
اگر سنت گرایان و پهلویستها در یکجا متفق القولند آن، ضدیت با روشنفکران سکولار از مشروطیت تا اکنون بوده!

♦️آنکه سالها در غربِ دمکراسی زیسته و اکنون بر قبر می شاشد، اگر بقدرت رسد بر سر دگراندیشان خواهد رید!
ساعدی زمانی پس از آزادی از زندان شاه و از دست همکاران ثابتی، به برادرش نوشته بود:
«اگر مرا خفه کردند، نعره‌ی من را نمی‌توانند خفه کنند. یادت باشد که بعد از مرگ هم فریاد خواهم کشید.»
به نظر میرسد که ساعدی هنوز هم فریاد می کشد...

26.1k 0 715 657 411
20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.