چرا باید «تذکرۀ بادها» را بخوانیم؟
مهسا محمدحسینی
اگر از چند نمونه انگشتشمار و استثنایی بگذریم، ادبیات نوجوان امروز ما بیش از هر چیز آمیخته به تکرار و دور زدن در یک فضای محدود و بسته است؛ در سوژه، در روایت، در شخصیتپردازی، در فضاسازی و مهمتر از همه در زبان.
برای نوجوانها و دغدغهها و نیازهای امروزیشان، چند کتاب تالیفی که بتواند از جنبههای گوناگون به جهان ذهنی آنها نزدیک شود، میشناسید؟
از روز اولی که رمان تذکرۀ بادها را خواندم، نه بهعنوان مادری که یک نوجوان کتابخوان دارد و یا معلمِ نوجوانهای کتابخوان، بلکه بهعنوان یک پژوهشگر هنر و یک مخاطب علاقهمند به ادبیات کودک و نوجوان، این کتاب را نه فقط یک داستان زیبای سرگرم کننده، که اثری مهم، تازه و متفاوت برای نوجوانان دیدم که از ۱۰ منظر، یک کلاس درس است.
این ۱۰ ویژگی باعث شد به برگزاری کارگاه متفاوت کتابخوانی برای نوجوانان فکر کنم. کارگاهی که در آن فقط کتاب را نخوانیم، با جزبهجز عناصرش زندگی کنیم و هنر زیسته در این رمان را با هم تجربه کنیم.
یک. زبان
به نظر من جادوی این داستان، جادوی زبان است. زبان پریشانگویی که پاسخی نمیدهد و پاسخ نمیخواهد. زبانی که میخواهد همهٔ معناها را در لحظهٔ روایت شدن، رها کند. زبانی تازه و مدرن و آمیخته به پرسش و تردید و چرایی چیزها و آدمها و اتفاقها.
دو. روایت
روایت جریان سیال ذهن داستان، فراتر از شکل کلیشهای آن، چند لایه و بدیع، فرم تازهای از روایت را با رفت و برگشتهای پیدرپی اما منسجم و بهجا ساخته است. این شیوه از روایت برای مخاطب نوجوانی که عادت به خواندن روایتهایی خطی دارد، تازه و نوست، جذاب است و او را خسته نمیکند.
سه. گرافیک و تقویت سواد بصری
بیشک تذکره بادها در کتابآرایی، گرافیک و ترکیببندی، در میان صدها اثری که اینسالها برای نوجوانان منتشر شده، کم رقیب است. کاری که کسری عابدینی در طراحی این کتاب انجام داده، برای هر نوجوان طالب هنری علاوه بر اینکه یک کلاس درس کامل است، منجر به رشد سواد بصری، تقویت حس زیباییشناسی و ارتقا ذائقه هنریاش نیز خواهد شد.
چهار. بلوغ و جنسیت
راوی در ابتدای داستان، «یک پسربچه مدرسهایِ معلممُرده» است که هنوز نمیداند «زن و مردی» را میداند. سطر به سطر مخاطب را با خودش بزرگ میکند و میبرد توی بوی تن آدمها. بلوغ، اتفاقی است که ذرهذره و لایه به لایه در تن داستان رخ میدهد و گلدرشت و یکباره، توی ذوق نوجوان نمیزند. وضعیتی که در آثار برخی نویسندگان نوجوان به دفعات دیدهایم این است که نویسنده مسائل بلوغ و دغدغههای شخصی و یا غیر شخصی اما قدیمی و از نفسافتادهٔ نوجوانی خود را با رنگ تازه و بیان مستقیم به خورد مخاطب تازهنفس میدهد. اثر رضا عبدی با هوشمندی از این اتفاق مبراست...
برای خواندن ادامه متن روی INSTANT VIEW کلیک کنید 👇
مهسا محمدحسینی
اگر از چند نمونه انگشتشمار و استثنایی بگذریم، ادبیات نوجوان امروز ما بیش از هر چیز آمیخته به تکرار و دور زدن در یک فضای محدود و بسته است؛ در سوژه، در روایت، در شخصیتپردازی، در فضاسازی و مهمتر از همه در زبان.
برای نوجوانها و دغدغهها و نیازهای امروزیشان، چند کتاب تالیفی که بتواند از جنبههای گوناگون به جهان ذهنی آنها نزدیک شود، میشناسید؟
از روز اولی که رمان تذکرۀ بادها را خواندم، نه بهعنوان مادری که یک نوجوان کتابخوان دارد و یا معلمِ نوجوانهای کتابخوان، بلکه بهعنوان یک پژوهشگر هنر و یک مخاطب علاقهمند به ادبیات کودک و نوجوان، این کتاب را نه فقط یک داستان زیبای سرگرم کننده، که اثری مهم، تازه و متفاوت برای نوجوانان دیدم که از ۱۰ منظر، یک کلاس درس است.
این ۱۰ ویژگی باعث شد به برگزاری کارگاه متفاوت کتابخوانی برای نوجوانان فکر کنم. کارگاهی که در آن فقط کتاب را نخوانیم، با جزبهجز عناصرش زندگی کنیم و هنر زیسته در این رمان را با هم تجربه کنیم.
یک. زبان
به نظر من جادوی این داستان، جادوی زبان است. زبان پریشانگویی که پاسخی نمیدهد و پاسخ نمیخواهد. زبانی که میخواهد همهٔ معناها را در لحظهٔ روایت شدن، رها کند. زبانی تازه و مدرن و آمیخته به پرسش و تردید و چرایی چیزها و آدمها و اتفاقها.
دو. روایت
روایت جریان سیال ذهن داستان، فراتر از شکل کلیشهای آن، چند لایه و بدیع، فرم تازهای از روایت را با رفت و برگشتهای پیدرپی اما منسجم و بهجا ساخته است. این شیوه از روایت برای مخاطب نوجوانی که عادت به خواندن روایتهایی خطی دارد، تازه و نوست، جذاب است و او را خسته نمیکند.
سه. گرافیک و تقویت سواد بصری
بیشک تذکره بادها در کتابآرایی، گرافیک و ترکیببندی، در میان صدها اثری که اینسالها برای نوجوانان منتشر شده، کم رقیب است. کاری که کسری عابدینی در طراحی این کتاب انجام داده، برای هر نوجوان طالب هنری علاوه بر اینکه یک کلاس درس کامل است، منجر به رشد سواد بصری، تقویت حس زیباییشناسی و ارتقا ذائقه هنریاش نیز خواهد شد.
چهار. بلوغ و جنسیت
راوی در ابتدای داستان، «یک پسربچه مدرسهایِ معلممُرده» است که هنوز نمیداند «زن و مردی» را میداند. سطر به سطر مخاطب را با خودش بزرگ میکند و میبرد توی بوی تن آدمها. بلوغ، اتفاقی است که ذرهذره و لایه به لایه در تن داستان رخ میدهد و گلدرشت و یکباره، توی ذوق نوجوان نمیزند. وضعیتی که در آثار برخی نویسندگان نوجوان به دفعات دیدهایم این است که نویسنده مسائل بلوغ و دغدغههای شخصی و یا غیر شخصی اما قدیمی و از نفسافتادهٔ نوجوانی خود را با رنگ تازه و بیان مستقیم به خورد مخاطب تازهنفس میدهد. اثر رضا عبدی با هوشمندی از این اتفاق مبراست...
برای خواندن ادامه متن روی INSTANT VIEW کلیک کنید 👇