از تو به حق رسیدهام....
محمد که درود خدا بر او باد، خود را بشری چون ما معرفی کرد: "أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ" تا مردمان او را در هیچ سطحی، مقام الوهیت و قدسیت ندهند و معبودشان فقط خدا باشد: "أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ"، "وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا."
او گفت؛ جز آنچه به او وحی میشود، از غیب نمیداند. از غیب آسمانها و زمین فقط خدا آگاه است و او تنها بشارت دهنده و بیم دهنده است: "قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ"،"قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ ۚ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ."
چون میپرسیدند چرا بر او معجزهای نازل نمیشود؛ جوابش این بود که: "إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ." او پیروانش را پی در پی به تعقل و تفکر و تدبر در بارۀ خویشتن و جامعه و طبیعت فرا میخواند: "أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟" (13 بار و فراخوان به تعقل 49 بار) " "أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ" ( امر به تفکر و اهمیت فکر 479 بار) "أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ؟" (44 بار اشاره به تدبر و مشتقات آن)
محمد مفهومی از وحدانیت خداوند و برابری ابناء بشر در برابر او مطرح کرد که بعثتی دیگر بی معنا شد، زیرا آخرین پیام آسمان، پیام توحید بود و به قول متفکر بزرگ زندهیاد محمد اقبال لاهوری، از آن پس، باقی قضایا به عقل بشر واگذار شد تا روی پای خود بایستد و به بلوغ رسد و معنی خاتمیت پیامبری با محمد نیز همین است.
باری بشر نابالغ به الوهیتسازی از پیامبران و پرستش چیزهای ملموس و تکیه بر خرافات و خرق عادات و غیبگوییها و خدای متجسدی که بتوان او را دید و لمس کرد، سخت وابسته است و قادر به کشف وحدانیت از طریق تعقل و تفکر و تدبر در خلقت انسان و زمین و آسمان و مجموعۀ هستی نیست. از این رو، در گذر تاریخ، دوره به دوره نظامهای کهن و منسوخ را در ذهنیت خود بازسازی و به دیگران تحمیل میکند.
باری این بحثی درازدامن است که در حوصلۀ این یادداشت نمی گنجد. این دیباچۀ کوتاه فقط به مناسبت بعثت محمد آمد که جا دارد از زبان مولانا به او بگوییم: "از تو به حق رسیدهام ای حق و حقگزار من!"
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
محمد که درود خدا بر او باد، خود را بشری چون ما معرفی کرد: "أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ" تا مردمان او را در هیچ سطحی، مقام الوهیت و قدسیت ندهند و معبودشان فقط خدا باشد: "أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ"، "وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا."
او گفت؛ جز آنچه به او وحی میشود، از غیب نمیداند. از غیب آسمانها و زمین فقط خدا آگاه است و او تنها بشارت دهنده و بیم دهنده است: "قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ"،"قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ ۚ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ."
چون میپرسیدند چرا بر او معجزهای نازل نمیشود؛ جوابش این بود که: "إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ." او پیروانش را پی در پی به تعقل و تفکر و تدبر در بارۀ خویشتن و جامعه و طبیعت فرا میخواند: "أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟" (13 بار و فراخوان به تعقل 49 بار) " "أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ" ( امر به تفکر و اهمیت فکر 479 بار) "أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ؟" (44 بار اشاره به تدبر و مشتقات آن)
محمد مفهومی از وحدانیت خداوند و برابری ابناء بشر در برابر او مطرح کرد که بعثتی دیگر بی معنا شد، زیرا آخرین پیام آسمان، پیام توحید بود و به قول متفکر بزرگ زندهیاد محمد اقبال لاهوری، از آن پس، باقی قضایا به عقل بشر واگذار شد تا روی پای خود بایستد و به بلوغ رسد و معنی خاتمیت پیامبری با محمد نیز همین است.
باری بشر نابالغ به الوهیتسازی از پیامبران و پرستش چیزهای ملموس و تکیه بر خرافات و خرق عادات و غیبگوییها و خدای متجسدی که بتوان او را دید و لمس کرد، سخت وابسته است و قادر به کشف وحدانیت از طریق تعقل و تفکر و تدبر در خلقت انسان و زمین و آسمان و مجموعۀ هستی نیست. از این رو، در گذر تاریخ، دوره به دوره نظامهای کهن و منسوخ را در ذهنیت خود بازسازی و به دیگران تحمیل میکند.
باری این بحثی درازدامن است که در حوصلۀ این یادداشت نمی گنجد. این دیباچۀ کوتاه فقط به مناسبت بعثت محمد آمد که جا دارد از زبان مولانا به او بگوییم: "از تو به حق رسیدهام ای حق و حقگزار من!"
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad