Postlar filtri


-بچه مترصد چی هستی؟ متر رو وردار بیار، متری صدتومن دارم بهت میدم. سرراه تراز رو هم بیار موازنه دیفال ناترازی داره ببینیم. ساغول.
-حاجی، متر و تراز اگر دارایی حساب میشه بدردت نمی خوره.




داستان ۵۵ کلمه‌ای:
عنوان: شمس العماره.
این داستان سال ۱۳۸۲ در روزنامه نسیم صبا به چاپ رسیده است و انتشار مجدد آن برای معرفی این حیطه و تشویق علاقه‌مندان برای شرکت در جایزه سالانه داستان ۵۵ کلمه‌ای است و لطفا بازنشر آن را به نیت خودنمایی ندانید:

شمس العماره
پاپیون زده با کت و شلوار سفید، در خیابان قدیمی باب همایون با عصای مرصع خود سنگفرش را به صدا در می آورد‌.
گاهی مغرورانه با عابری حرف می زد:
ـ شما غافلید از زیبایی برج ایفل. نمی دونین چقدر پیچ در این برج هست ؟!
ـ نه.
ـ حتی از بنای شمس‌العماره هم زیباتره.
ـ لابد.
ـ جوان اینجا کجاست؟!
ـ ( جوان با تعجب): روبروی شمس‌العماره!




فرهنگ‌خانه مدیا dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
پرویز شهریاری: شهریار اعداد: (قسمت نهم) تهران در سال ۱۳۲۳

https://youtu.be/h6D5epGJQng?si=bEk-qYk03lLYkFKF

شهریاری از اولین روز ورود به تهران از کرمان در سال ۱۳۲۳ می‌گوید. ترسیم جغرافیای آن زمان تهران از شمال تا جنوب با دقت و شرح آن همراه با ذکر خاطراتی از اتفاقات سیاسی و یا عمومی در این مکان‌ها این توصیف را ملموس‌تر می‌کند، مثل جشن انقلاب مشروطه و یا اعدام پزشک احمدی در میدان توپخانه. و مقدمه‌یی برای ورود به وضعیت احزاب سیاسی و روزنامه‌های آن زمان هم در پایان این قسمت توسط او بیان می‌شود.


متاسفانه و به دلایل بسیاری نگران انگشت اتهام به سوی عاملان آتش سوزی لس‌آنجس هستم. اینکه می گویم متاسفانه یک تاسف کاملا تاریخی از جنس آینده دارد‌.


مد شده حرفهای شوفر تاکسی‌های سطح شهرها را یک رونوشت می دهند به کارشناسان اقتصادی و سیاسی مجوزدار، با رعایت محافظه کاری و سانسور الفاظ پخش کنند توی مدیا.
نه آماری نه محتوایی. سقف و کف سخنان هم مشخص و مرزبندی است. از کف تا متوسط و سقف در حد اظهار نگرانی!
برای همین حرفهایی که استاد آن، راننده تاکسی‌ها هستند، مواجب و حق‌التحریر هم می گیرند و به انگلیسی هم بلغور می فرمایند!
آقا جان!
اوضاع شیر تو شیر است‌. حالا فعال محیط زیست یا کارشناسی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و جامعه‌شناس فلان و بهمان لازم نیست بگه. همه چیز دیگه کاملا مشخص است. دقیقا می دانیم که « هیچ چیز در آینده نزدیک مشخص نیست»!😂


گفتگو با کیژان مقصودی، دلاور کردستان


توی شرایط سخت، خیلی سخت است به جای تحمل فشار، آن را به سطوح پایین‌تر انتقال ندهیم.
این لخطات، هم مرام و هم اصالت و هم صداقتت محک می خوره.
پس اگر زیر سنگ داری فشار تحمل می کنی، مبارزه با غولهای پلید سنگین روی سنگ تو رو به غرزدن به جوجه‌هایی معصوم زیر سایه سنگ مجبور نکنه.


حدود پنج سالی است که مقامات رسمی در درگاه‌های رسمی خبری، از واحد پول دلار استفاده می کنند.
اگرچه نیت سیاسی آنها پرهیز از دلار و حتی جایگزینی ارزهای ابداعی بوده اما چون ابتدا حرف می زنند بعد حرف را تعدیل و ترمیم می کنند، سرانجام مردم از این دلار دلار کردن مسوولان به این واقعیت رسیدند که جهانی فکر کنند و روستایی عمل کنند!
فعلا با خبر شدیم که پدیده معاملات دلاری در معاملات ملکی در مشهد و تهران باب شده. یعنی به دینار و درهم و دلار املاک، معامله می شود.
پرسش من این است: آیا این مسأله زیاد شده؟ آیا مفصل توضیح می دهید؟ برای گزارش مجله اطلاعات هفتگی می خواستم روی این مسأله تحقیق کنم‌.


آقای ملک اسماعیلی پژوهشگر و کارگردان مستند صدای قدم‌های آب، درواقع شراکت مردم شهر سمنان در هزار سال اخیر برای بهره گیری شش استخر آب مناطق شش‌گانه شهر، که خانه باغ‌های شهر را آبیاری می کند، نوعی سابقه شورای مردمی و دموکراسی در ایران است؟


ویبره خنده در مترو!
دیر از خواب بلند شدم. البته ساعت شش صبح تلفن همراهم، چندین بار رقصنده در غبار، ویبره رفت و روی موکت لغزید ولی کوشش نافرجامی بود. دوباره خوابیدم. خواب کوتاه دم صبح به تاخیرش می ارزد.
اما خواب کوتاهی دیدم. دخترکی ترد و کمرباریک، به خاطر حضرت ما، عرض ارادت نشان می داد و در حضور و پدر و مادر به من مهربان بود. پدر و مادر خدا بیامرزم هم آن سو تر سر سفره بودند. گوش دخترک را بوسیدم و گفتم: آخ اگر زن و بچه نداشتم حتما خریت دوباره می کردم و آن تن مرمرین گرمش را رها کرده برای رفتن به سرکار به داخل حمام رفتم. از لای در حمام نیمه خیس و نیمه خشک، بخار بازیگوش، بیرون می آمد و من هم می دیدم که دخترک می خندد. اصولاً خنده خنده می آورد. شادی هم شادی.
اما از همان ابتدای این خواب شیرین، متوجه بودم که این خواب است و هرگز عقوبتی درکار نخواهد بود. از طرفی چیزی که بیشتر مطمئنم کرد که دارم خواب می بینم این بود که مدام آب دماغم، آویزان بود.
یک آن از خواب پریدم. اوه! ساعت ده دقیقه به هشت است. تلفن پیامکی هم داشت: سر رسید قسط وام! تلگرام: وعده‌های ترامپ در جشن کمپ پیروزی! ایتا؛ جشن پیروزی حماس!
حالا که همه پیروزند، خوشحال و شاد از خواب شیرینم اهل خانه را وداع گفته به شکم مار مدرن آهنی؛ مترو، فرو رفتم.
در ایستگاه دروازه دولت، چندین دختر و زن توی واگن چپیدند.
جا باز کردم اما در مفصل دو واگن، چند مسافر ادامه خواب صبحگاهی را روی زمین ادامه می دادند.
روی میله، ناخن‌های تیز صورتی بانویی حسابی ترسناک بود. صورتش پس پشت سبیل اندر سبیل مردان گم بود. بالای سر ما، کارتنی پر از ماسماسکهایی‌ بود که توی مترو ده سال است می فروشند: آب میوه گیری دستی!
جا برای انداختن سوزن نبود. ناگهان دختر ناخن صورتی سکوت را شکست: آقا این کارتن را از روی سرمون بردار ماشین شخصی که نیست. مترو عمومیه!
چاشنی غرزدنش خنده بود. خندم گرفت. ویبره خنده من، مرد کناری‌ام را خنداند. نگاهش کردم با اینکه هندزفری‌ در گوشش فریاد می زد با ویبره من می خندید. از این وجنات معصومانه و خنده‌دار بیشتر خندیدم. آب دماغم اخطار داد. به سرفه افتادم. دخترک چون برگشت موج خنده درک کرد بیشتر غرزدن خنده دارش را پیگیری کرد. حالا در یک ایستگاه دیگر، پیرمردی با دو زنبیل سنگین تر از خودش وارد شد و می خواست بین این تراکم لرزان، کوچه باز کند. اما ولو شد روی زمین!
خنده بند نمی شد. به قرآن، عین سیل شیراز که دروازه قرآن را چون مسجد القصی فتح کرد، ویبره خنده قطع نمی شد. در شلوغی مترو، ویبره خنده خیلی مسری است. فرض کن دو نفر به تو تکیه داده باشند و هی بلرزند. اینجا صدام حسین کافر هم، به عبید زاکانی تبدیل می شود. اصلنم‌ ربطی به زاکانی شهردار ندارد.


شهروند ساده


رضا عطاران با عینک دودی در بین آشنایان(!) و کلاه لبه دار، با دست شکسته در غم فقدان پدر.
👇
دوست عزیزی از مشهد همراه عکس این متن را فرستادند:
عرض تسلیت جمعی از همکلاسیان و اساتید ارجمند دبیرستان باهنر مشهد به هنرمند محبوب و مردمی جناب استاد آقا رضا عطاران به مناسبت درگذشت پدر بزرگوارشان ، مسجد امام علی(ع) ، خیابان کوشش .
مشهد ، یکشنبه 30 دی ماه 1403


کاشف‌السلطنه و مشهور به چایکار (زاده ۱ فروردین ۱۲۴۴ – درگذشته ۳۱ فروردین ۱۳۰۸)، دیپلمات، اصلاحگر، نویسنده، مشروطه خواه دوره قاجار و پهلوی بود. او نخستین کسی است که کشت چای را در ایران رواج داد و به همین دلیل «پدر چای ایران» خوانده می‌شود
نخستین پله ترقی او توسط نصراله، پدر بزرگ داوود پیرنیا استوار گشت زیرا در شانزده سالگی، وی به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و دو سال به منشیگری میرزا نصرالله مشیرالدوله، وزیر خارجه، مشغول بود
سپس به عنوان سرکنسول در هند منصوب شد.
در سال ۱۲۷۴ خورشیدی به دستور میرزا محسن مشیرالدوله، ژنرال کنسولی ایران در هند
شد
او، تخم چای را به همراه چهار هزار گلدان چای، قهوه، تخم کنف، دارچین، فلفل، میخک، هل، انبه، گنه گنه، کافور، ریشه زردچوبه، زنجبیل و غیره تهیه کرد و در سال ۱۲۸۵ شمسی با
مشکلات بسیار آن‌ها را به ایران آورد
خدمات او در شهرداری، نامگذاری خیابان‌ها و کوچه‌های تهران، شماره‌گذاری منازل، روشنایی

خیابان‌ها با چراغ برق، ترتیب رسانیدن آب آشامیدنی به خانه‌ها با گاری بشکه دار، اداره پلیس، سرویس درشکه اسبی کرایه، رفتگری و نظافت معابر، آب‌پاشی خیابان‌ها است. 


Khatereh TV dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
گلهای ظریف 22
ویژه زنده یاد هایده


Taj Esfahani - Singer . Yusef Forutan - Setar Player . Mehdi Barkeshli - Music Researcher
موسیقیدانان سرشناسی چون مهدی برکشلی که از مشاوران بنیانگزار برنامه گلها داوود پیرنیا بودند و متاسفانه در دهه شصت فوت کردند، زیر سایه سنگین نگاه موسیقی خودی و ناخودی این دهه، گم نام ماندند.
مهدی برکشلی بیست و نه دی شصت و شش در ایران فوت کرد.
فرزندانش هرکدام پیشقراول هنر موسیقی هستند.
پری، آریانا و ماندانا
از اولین‌های جهان هنر کاربردی و نه شعاری هستند که نام و خدمات آنها ثبت شده است.
پری نخستین زنی است که مدیر دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده است.
ماندانا نخستین زنی است که در آسیا دکترای مرمت و نگهداری آثار موزه‌ای را دریافت کرده است. وی در مقطع دکترا و سال‌های بعد از آن تحقیقاتی را در زمینۀ موادشناسی نسخ خطی ایرانی آغاز کرد که منجر به یک کشف علمی در این زمینه شد.
و آریانا نخستین زن ایرانی است که موسیقی‌درمانی آموخت و برای نخستین بار کنسرتی برای گروهی از کودکان و معلولان بهزیستی به همین شیوه برگزار کرد.
یکی از پسران وی، کسری، استاد و رئیس سابق دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف بود.


به یاد همایون خرم مرد ترانه‌های اجرا نشده


آقا منوچهر حسین‌پور را پس از بیست و پنج سال دوباره دیدم و بهانه‌ای شد درباره سینماهای لاله‌زار گفتگو کنیم.
بیست سال پیش وقتی مدیر سینما ایران در خیابان کوروش کبیر ( شریعتی امروز) بود تقاضا کردم که کنسرت دیدار با آهنگسازانی مانند انوشیروان روحانی برگزار کنیم.
مدتها گذشت و همین دو ماه پیش همدیگر را همسایه یافتیم.
رفت و برگشتی در کار نیست.
روحش شاد.
۲۶ دی ۱۴۰۳
هنوز هم در واپسین روزهای عمر، به آبادی سینمای ایران دل بسته بود.


دیوید لینچ رفت‌. فردی که سوررئالیستی ترین
کارگردان بود اما منفی گرا نبود.
فلذا مجلس سوم و هفتم و چهلم عزیز از دست رفته برگزار نخواهد شد‌

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.