␥ LAGOON 🪷
#LAGOON ⁞ #twt 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧
«راه بیفت بریم ووجین. باید بریم خونهی پدربزرگ.»
راننده پرسید:
«خونهی پدربزرگتون؟»
با نفس عمیقی گفت:
«اوهوم. از دیشب مامان دیوونم کرده که برادرزادهی عزیزش برگشته کره و میخوان به افتخارش شام خانوادگی بدن.»
ووجین در حالی که از پارکینگ بیرون میرفت پرسید:
«یه پسر دایی دیگه دارید که خارج از کشور بوده؟»
موبایلش را برداشت و با بیخیالی گفت:
«منم اولین باره میبینمش. وقتی کوچیک بودم باید دیده باشمش اما یادم نمیاد. مثل اینکه پسر کوچیکِ دایی هیونمینه.»
#LAGOON ⁞ #twt 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧