.
🪷🦢🪷🦢🪷🦢🪷🦢🪷
🦢🪷🦢🪷🦢
🪷🦢🪷
🦢
🪷 #آمیـــــن 🪷
#پارت_605
چشم های آقاجون بود که این بار گشاد میشد! متعجب گفت:
- همون نازگل که...
- خواهرمه!
دهنم باز موند! انتظار هر چیزی رو داشتم جز این! خواهر؟ کبریا خواهر داشت و به من نگفته بود؟
- یعنی چی خواهرته؟
پس چرا تا الان چیزی نگفتی؟
مادرش کیه؟ من کیوان رو زیر نظر دارم.
اصلا زن و بچه ای تو زندگیش نبود!
با صدای آقاجون به خودم اومدم. یعنی جز کبریا کسی نمیدونست؟ دختری که فهمیدم اسمش نازگله، با خجالت خودش رو به کبریا چسبوند!
کبریا دستش رو دور شونه دختر انداخت و جواب داد:
- چون کیوان خیلی روش حساسه!
هیچ ردی ازش به جا نذاشته.
حتی فامیلی نازگل رو هم یه چیز دیگه انتخاب کرده.
آقا جون عصبی گفت:
- و تو خبر داشتی؟
خونسرد جواب داد:
- خب خواهرمه! چرا خبر نداشته باشم از وجودش؟
آقاجون عصاش رو به زمین کوبید.
- پس چرا چیزی به من نگفتی؟
- چون لازم بود!
- مادرش کیه؟
نیم نگاهی به من و نازگل انداخت و بعد گفت:
- همون سناریو تکراری!
همون بلائی که سر من اومد سر نازگل هم اومد!
پس نمیخواست درباره گلیتا به آقاجون چیزی بگه! شاید نازگل هم خبر نداره!
کبریا کلافه از سوال های مداوم آقاجون پلک هاش رو روی هم فشرد و گفت:
- بذارید من اول با خودش حرف بزنم.
ببینم چی شده که اینطوری اومده و منو پیدا کرده!
بعدا من همه چیزو براتون توضیح میدم!
آقاجون خشمگین و بی چاره روی مبل نشست و کبریا دست نازگل رو گرفت.
- بیا بریم تو حیاط!
سری تکون داد و مطیع دنبالش رفت. میخواستم از دستش عصبی بشم ولی حتما دلیلی داشته که درباره نازگل حرفی به من نزده!
آقاجون همش زیر گوش من با خودش حرف میزد.
- پسره بی عقل!
یه کاری کرد کیوان رو با نوه خودم تهدید کنم!
یعنی من انقدر بی شرفم؟
اخمی کردم و پرسیدم:
- منظورت چیه آقاجون!
- چیزی نیست.
صدای پایین اومدن کسی از پله ها میومد! مینو بود! با عجله به طرفمون اومد و پرسید:
- چی شد؟ دختره کی بود؟
لبخند تمسخر آمیزی زدم و گفتم:
- هیچی! دختر عموی جدیدمون!
قیافه مینو هم درست مثل ما متعجب و حیرت زده شد!
- دختر عمو؟ دختر کدوم عمو؟
- دختر کیوان! میشه خواهر کبریا!
مینو خندید و بی قصد و غرض گفت:
- همایون خان نگفته بودی یه نوه دختر دیگه هم داری!
ناخونام رو توی پهلوش فرو کردم و غریدم:
- خفه شو مینو اوضاع خرابه!
با اخم گفت:
- خب چرا؟ با دختره قطع رابطه کرده بودن؟
- اصلا خبر نداشته همچین نوهای داره!
این رمان مختص چنل #تاوان_عشق بوده و خواندن آن هر جا غیر از چنل تاوان عشق #حرام است. #کپی و #نشر پیگرد قانونی دارد.
به قلم: 🌻MΔRJΔΠ🌻
*_*_*_*_*_*_*
دوستای گلم اگر رمان های ما رو دوست دارید رمان دیگه ما به اسم #قمار_باز از امروز تو کانال بانوی امروز پارت گذاری میشه می تونید اونجا بخونید ، یه کار متفاوت و خاص🥰👇
https://t.me/+O6qbeHeC99NZeJE
🪷🦢🪷🦢🪷🦢🪷🦢🪷
🦢🪷🦢🪷🦢
🪷🦢🪷
🦢
🪷 #آمیـــــن 🪷
#پارت_605
چشم های آقاجون بود که این بار گشاد میشد! متعجب گفت:
- همون نازگل که...
- خواهرمه!
دهنم باز موند! انتظار هر چیزی رو داشتم جز این! خواهر؟ کبریا خواهر داشت و به من نگفته بود؟
- یعنی چی خواهرته؟
پس چرا تا الان چیزی نگفتی؟
مادرش کیه؟ من کیوان رو زیر نظر دارم.
اصلا زن و بچه ای تو زندگیش نبود!
با صدای آقاجون به خودم اومدم. یعنی جز کبریا کسی نمیدونست؟ دختری که فهمیدم اسمش نازگله، با خجالت خودش رو به کبریا چسبوند!
کبریا دستش رو دور شونه دختر انداخت و جواب داد:
- چون کیوان خیلی روش حساسه!
هیچ ردی ازش به جا نذاشته.
حتی فامیلی نازگل رو هم یه چیز دیگه انتخاب کرده.
آقا جون عصبی گفت:
- و تو خبر داشتی؟
خونسرد جواب داد:
- خب خواهرمه! چرا خبر نداشته باشم از وجودش؟
آقاجون عصاش رو به زمین کوبید.
- پس چرا چیزی به من نگفتی؟
- چون لازم بود!
- مادرش کیه؟
نیم نگاهی به من و نازگل انداخت و بعد گفت:
- همون سناریو تکراری!
همون بلائی که سر من اومد سر نازگل هم اومد!
پس نمیخواست درباره گلیتا به آقاجون چیزی بگه! شاید نازگل هم خبر نداره!
کبریا کلافه از سوال های مداوم آقاجون پلک هاش رو روی هم فشرد و گفت:
- بذارید من اول با خودش حرف بزنم.
ببینم چی شده که اینطوری اومده و منو پیدا کرده!
بعدا من همه چیزو براتون توضیح میدم!
آقاجون خشمگین و بی چاره روی مبل نشست و کبریا دست نازگل رو گرفت.
- بیا بریم تو حیاط!
سری تکون داد و مطیع دنبالش رفت. میخواستم از دستش عصبی بشم ولی حتما دلیلی داشته که درباره نازگل حرفی به من نزده!
آقاجون همش زیر گوش من با خودش حرف میزد.
- پسره بی عقل!
یه کاری کرد کیوان رو با نوه خودم تهدید کنم!
یعنی من انقدر بی شرفم؟
اخمی کردم و پرسیدم:
- منظورت چیه آقاجون!
- چیزی نیست.
صدای پایین اومدن کسی از پله ها میومد! مینو بود! با عجله به طرفمون اومد و پرسید:
- چی شد؟ دختره کی بود؟
لبخند تمسخر آمیزی زدم و گفتم:
- هیچی! دختر عموی جدیدمون!
قیافه مینو هم درست مثل ما متعجب و حیرت زده شد!
- دختر عمو؟ دختر کدوم عمو؟
- دختر کیوان! میشه خواهر کبریا!
مینو خندید و بی قصد و غرض گفت:
- همایون خان نگفته بودی یه نوه دختر دیگه هم داری!
ناخونام رو توی پهلوش فرو کردم و غریدم:
- خفه شو مینو اوضاع خرابه!
با اخم گفت:
- خب چرا؟ با دختره قطع رابطه کرده بودن؟
- اصلا خبر نداشته همچین نوهای داره!
این رمان مختص چنل #تاوان_عشق بوده و خواندن آن هر جا غیر از چنل تاوان عشق #حرام است. #کپی و #نشر پیگرد قانونی دارد.
به قلم: 🌻MΔRJΔΠ🌻
*_*_*_*_*_*_*
دوستای گلم اگر رمان های ما رو دوست دارید رمان دیگه ما به اسم #قمار_باز از امروز تو کانال بانوی امروز پارت گذاری میشه می تونید اونجا بخونید ، یه کار متفاوت و خاص🥰👇
https://t.me/+O6qbeHeC99NZeJE