.
بخش هایی از جستار « کودکی شور آبها: روایت من از معنای زندگی»؛ فصلی از کتاب اخیرا منتشر شدۀ « در کشاکش رنج و معنا:
" مهم این است که ما حال خوبی پیدا کنیم و به قول دیوید برنز از حال بد به حال خوب حرکت کنیم و دست رد به سینهٔ ملال و تکرار بزنیم. چون آنچه قوامبخش زندگی ماست، قصهٔ ملال و تکرار است. ملال خیلی جاها میتواند معنای زندگی را نشانه برود و آدم احساس دَوَرانی بودن، تکراری بودن و پوچی کند....همهٔ اینها نکاتی است که بخش قابلتوجهی از آن حاصل خواندهها و همینطور تأملات و تجربهٔ زیستهٔ من است. درعینحال میخواهم بگویم وقتی همهمان در «موقعیتهای مرزی» قرار میگیریم، همهٔ چیز میتواند برای مدتی تبخیر و دود شود و به هوا رود. اینکه در مواقع مرزی و آنجایی که سازوکارهای همیشگیام اینگونه دود میشوند چهکار میکنم؟
پاسخ صمیمانهتر و صادقانهتر من این است که به تعبیری دقیقتر شیوهٔ رواقی پیشه می کنم. یعنی به قول انگلیسیها leave it as it is. گذاشتهام مثل یک موجی که سر برآورده از من عبور کند. به زبانی دیگر من فقط ترجیح می دهم روی این موج بخوابم، دستوپا نزنم، تقلّا نکنم و فقط نظاره کنم. مثل یک موجی که در سرزمین وجودی من برخاسته و چنان که آوردم تمامی ارزشهایم (معناها/روشهای دستیابیام به معناها) تبخیر شده است. برخی مواقع علت بیرونی دارد و آدمی میتواند تشخیص دهد، برخی از موارد هم واقعاً ناشناخته است و آدم نمیداند. اجازه دادم بگذرد و در حین گذشتن آن حالات، به کارهایی که علاقهٔ بیشتری دارم، میپردازم. از کارهای جدیای که اغلب در آن اوقات انجام میدهم موقتاً دست میکشم و صرفاً اجازه میدهم بگذرد. آشکار است که عمیقاً نگاه رواقی به هستی دارم. در همین کتابی هم که اخیراً از من منتشر شده، یعنی «سرشاری خوشهٔ زیست: سلوک رواقی در اینجا و اکنون» که ماحصل و صورت منقّح و به آب ویرایش شسته شدهٔ درسهای رواقی که چند سال قبل مبتنی بر کتاب ویلیام آروین ارائه داده بودم، از تجربههای خودم هم آوردهام...بخشی از آن به نظرم همین قصه است. یعنی «پذیرش »آنچه که هست و اجازهدادن اینکه از تو عبور کند. در کتاب «از خیام تا یالوم» هم – به این دلیل اشاره میکنم که با بحثمان تناسب دارد – در مقالهای که راجع به سلوک رواقی اسپینوزا و شمس نوشتم، از همین مفهوم «پذیرش» استفاده کردم و اشاراتی به سخن شمس در «مقالات» کردهام.
خلاصه سخن اینکه وقتی آدم گرفتار دریا میشود در موقعیتهایی، «پذیرش» به به کمک میآید. مثل وقتی که موج سر بر میآورد و آدم را در خود میگیرد.
👇👇👇
https://www.instagram.com/p/DFYSL6tSkPH/?igsh=NnF2eDF3NWxnYXZl
بخش هایی از جستار « کودکی شور آبها: روایت من از معنای زندگی»؛ فصلی از کتاب اخیرا منتشر شدۀ « در کشاکش رنج و معنا:
" مهم این است که ما حال خوبی پیدا کنیم و به قول دیوید برنز از حال بد به حال خوب حرکت کنیم و دست رد به سینهٔ ملال و تکرار بزنیم. چون آنچه قوامبخش زندگی ماست، قصهٔ ملال و تکرار است. ملال خیلی جاها میتواند معنای زندگی را نشانه برود و آدم احساس دَوَرانی بودن، تکراری بودن و پوچی کند....همهٔ اینها نکاتی است که بخش قابلتوجهی از آن حاصل خواندهها و همینطور تأملات و تجربهٔ زیستهٔ من است. درعینحال میخواهم بگویم وقتی همهمان در «موقعیتهای مرزی» قرار میگیریم، همهٔ چیز میتواند برای مدتی تبخیر و دود شود و به هوا رود. اینکه در مواقع مرزی و آنجایی که سازوکارهای همیشگیام اینگونه دود میشوند چهکار میکنم؟
پاسخ صمیمانهتر و صادقانهتر من این است که به تعبیری دقیقتر شیوهٔ رواقی پیشه می کنم. یعنی به قول انگلیسیها leave it as it is. گذاشتهام مثل یک موجی که سر برآورده از من عبور کند. به زبانی دیگر من فقط ترجیح می دهم روی این موج بخوابم، دستوپا نزنم، تقلّا نکنم و فقط نظاره کنم. مثل یک موجی که در سرزمین وجودی من برخاسته و چنان که آوردم تمامی ارزشهایم (معناها/روشهای دستیابیام به معناها) تبخیر شده است. برخی مواقع علت بیرونی دارد و آدمی میتواند تشخیص دهد، برخی از موارد هم واقعاً ناشناخته است و آدم نمیداند. اجازه دادم بگذرد و در حین گذشتن آن حالات، به کارهایی که علاقهٔ بیشتری دارم، میپردازم. از کارهای جدیای که اغلب در آن اوقات انجام میدهم موقتاً دست میکشم و صرفاً اجازه میدهم بگذرد. آشکار است که عمیقاً نگاه رواقی به هستی دارم. در همین کتابی هم که اخیراً از من منتشر شده، یعنی «سرشاری خوشهٔ زیست: سلوک رواقی در اینجا و اکنون» که ماحصل و صورت منقّح و به آب ویرایش شسته شدهٔ درسهای رواقی که چند سال قبل مبتنی بر کتاب ویلیام آروین ارائه داده بودم، از تجربههای خودم هم آوردهام...بخشی از آن به نظرم همین قصه است. یعنی «پذیرش »آنچه که هست و اجازهدادن اینکه از تو عبور کند. در کتاب «از خیام تا یالوم» هم – به این دلیل اشاره میکنم که با بحثمان تناسب دارد – در مقالهای که راجع به سلوک رواقی اسپینوزا و شمس نوشتم، از همین مفهوم «پذیرش» استفاده کردم و اشاراتی به سخن شمس در «مقالات» کردهام.
خلاصه سخن اینکه وقتی آدم گرفتار دریا میشود در موقعیتهایی، «پذیرش» به به کمک میآید. مثل وقتی که موج سر بر میآورد و آدم را در خود میگیرد.
👇👇👇
https://www.instagram.com/p/DFYSL6tSkPH/?igsh=NnF2eDF3NWxnYXZl