هرچه کارگر از خود بیشتر در کار مایه گذارد، جهان بیگانه اشیائی که می آفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر می گردد، و زندگی درونیش تهی تر می گردد و اشیای کمتری از آن او می شوند. همین جریان نیز در مذهب اتفاق می افتد. هرچه آدمی خود را بیشتر وقف خدا می کند، کمتر به خود می پردازد.
کارگر زندگی خود را وقف تولید شیء می کند اما زندگیش دیگر نه به او ، که به آن شیء تعلق دارد. از این رو هرچه این فعالیت گسترده تر شود ، کارگران اشیای کمتری را تصاحب می کنند. محصول کار او هرچه باشد، او دیگر خود نیست و در نتیجه هر چه این محصول بیشتر باشد، او کمتر خود خواهد بود. بیگانگی کارگر از محصولاتی که می آفریند، نه تنها به معنای آن است که کارش تبدیل به یک شیء و یک هستی خارج شده است بلکه به این مفهوم نیز هست که کارش خارج از او، مستقل از او و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که در برابر او قرار می گیرد. اشیاء با حیاتی که کارگر به آنها می دهد، چون چیزی بیگانه در برابر او قرار می گیرند…
کارل مارکس – دست نوشته های اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴
#کارل_مارکس
@SocialistL
کارگر زندگی خود را وقف تولید شیء می کند اما زندگیش دیگر نه به او ، که به آن شیء تعلق دارد. از این رو هرچه این فعالیت گسترده تر شود ، کارگران اشیای کمتری را تصاحب می کنند. محصول کار او هرچه باشد، او دیگر خود نیست و در نتیجه هر چه این محصول بیشتر باشد، او کمتر خود خواهد بود. بیگانگی کارگر از محصولاتی که می آفریند، نه تنها به معنای آن است که کارش تبدیل به یک شیء و یک هستی خارج شده است بلکه به این مفهوم نیز هست که کارش خارج از او، مستقل از او و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که در برابر او قرار می گیرد. اشیاء با حیاتی که کارگر به آنها می دهد، چون چیزی بیگانه در برابر او قرار می گیرند…
کارل مارکس – دست نوشته های اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴
#کارل_مارکس
@SocialistL