پنج هسته پرتقال
در يک روز طوفاني که دکتر واتسون به ديدن شرلوک رفته بود و مشغول مطالعهي دفتري بود که اطلاعات مربوط به پرونده هاي قديمي را نوشته بود؛ صداي زنگ در بلند شد و در پي آن مرد جواني با سر و وضعي مرتب و شيک وارد شد. مرد جوان پس از عذر خواهي از اين که وقت نامناسبي به آن جا آمده بود، ماجراي عجيبي را براي شرلوک و واتسون تعريف کرد. او خود را جان اوپنشو معرفي کرد و گفت در گذشته، پدرش کارخانهي کوچکي داشته و نوع جديدي از تاير دوچرخه که اختراع خودش بوده را توليد مي کرده است؛ عمويش هم پس از مهاجرت به آمريکا مشغول کشاورزي شده و در جنگ هاي داخلي شرکت مي کرد؛ او چهار سال پس از جنگ دوباره به کشورش انگلستان برگشت و در نزديکي خانهي برادرش سکونت داشت. جان اغلب به ديدن عمويش مي رفت و با او وقت مي گذراند تا اين که نامه اي به دست عمويش رسيد که حاوي پنج هستهي پرتقال بود! او پس از ديدن هسته ها و خواندن حروف رمزي روي پاکت وحشت زده شد و به جان گفته بود به زودي مي ميرد! جان پس از گذشت چند روز، جسد عمويش را در گودال آبي کنار مزرعه پيدا کرده بود. اين ماجرا چند سال بعد براي پدر جان نيز رخ داد و پس از دريافت نامه اي با همان مشخصات، به طرز مرموزي مرده بود. حالا همان نامه براي خود جان آمده و او از بيم جانش به شرلوک هلمز مراجعه کرده و از او کمک مي خواست.
@Sherlocki_Official | #sherlock_book
در يک روز طوفاني که دکتر واتسون به ديدن شرلوک رفته بود و مشغول مطالعهي دفتري بود که اطلاعات مربوط به پرونده هاي قديمي را نوشته بود؛ صداي زنگ در بلند شد و در پي آن مرد جواني با سر و وضعي مرتب و شيک وارد شد. مرد جوان پس از عذر خواهي از اين که وقت نامناسبي به آن جا آمده بود، ماجراي عجيبي را براي شرلوک و واتسون تعريف کرد. او خود را جان اوپنشو معرفي کرد و گفت در گذشته، پدرش کارخانهي کوچکي داشته و نوع جديدي از تاير دوچرخه که اختراع خودش بوده را توليد مي کرده است؛ عمويش هم پس از مهاجرت به آمريکا مشغول کشاورزي شده و در جنگ هاي داخلي شرکت مي کرد؛ او چهار سال پس از جنگ دوباره به کشورش انگلستان برگشت و در نزديکي خانهي برادرش سکونت داشت. جان اغلب به ديدن عمويش مي رفت و با او وقت مي گذراند تا اين که نامه اي به دست عمويش رسيد که حاوي پنج هستهي پرتقال بود! او پس از ديدن هسته ها و خواندن حروف رمزي روي پاکت وحشت زده شد و به جان گفته بود به زودي مي ميرد! جان پس از گذشت چند روز، جسد عمويش را در گودال آبي کنار مزرعه پيدا کرده بود. اين ماجرا چند سال بعد براي پدر جان نيز رخ داد و پس از دريافت نامه اي با همان مشخصات، به طرز مرموزي مرده بود. حالا همان نامه براي خود جان آمده و او از بيم جانش به شرلوک هلمز مراجعه کرده و از او کمک مي خواست.
@Sherlocki_Official | #sherlock_book