#اعتراف
سلام دخترم ۱۸
من یه مدت باشگاه میرفتم بعد مربیمون ب من چشم داشت یه روز بهم گف فردا ساعت ۳ جلو در باشگاه باش در صورتی ک ما فرداش اصن کلاس نداشتیم منم پا شدم رفتم وقتی رسیدم در باشگاه بسته بود بعد این زنه رسید گف بیا سوار شو امروز مسابقه س تو یه باشگاه دیگ میبرمت بعد منو جلو پیش خودش نشوند شیشه هاشم دودی بود رفت پارک کرد یه گوشه گف یا میزاری دستاتو ببندم یا میکشمت منمگذاشتم هم دستم هم پامو بست لباسمو کشید بالا و ... ادامه داستان
سلام دخترم ۱۸
من یه مدت باشگاه میرفتم بعد مربیمون ب من چشم داشت یه روز بهم گف فردا ساعت ۳ جلو در باشگاه باش در صورتی ک ما فرداش اصن کلاس نداشتیم منم پا شدم رفتم وقتی رسیدم در باشگاه بسته بود بعد این زنه رسید گف بیا سوار شو امروز مسابقه س تو یه باشگاه دیگ میبرمت بعد منو جلو پیش خودش نشوند شیشه هاشم دودی بود رفت پارک کرد یه گوشه گف یا میزاری دستاتو ببندم یا میکشمت منمگذاشتم هم دستم هم پامو بست لباسمو کشید بالا و ... ادامه داستان