کافه هدایت


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri



همه‌چیز از صافیِ درد می‌گذرد. /_ #آلفونس_دوده
‌ ‌

‌ ‌برگرفته از کانال اتحادیه‌ی ابلهان

@Sadegh_Hedayat©


ما همه مان تنهائيم، نبايد گول خورد، زندگي يك زندان است، زنـدانهاي گونـاگون . ولـي بعضـيها بـديوار
زندان صورت ميكشند و با آن خودشانرا سرگرم مي كنند بعضيها ميخواهند فرار بكنند، دستشان را بيهوده زخـم
مي كنند، و بعضيها هم ماتم مي گيرند ولي اصل كار اينست كه بايد خودمان را گول بزنيم، هميشه بايد خودمـانرا 
گول بزنيم، ولي وقتي ميآيد كه آدم از گول زدن خودش هم خسته ميشود ...

#گجسته_دژ
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


مدالیون برنزی یادبود صادق هدایت
سفارش از طرف خانوادۀ هدایت، سال ساخت 1331، پاریس
ساخته شده توسط Guy Revol حجار فرانسوی

@Sadegh_Hedayat©


#راینر_ماریا_ریلکه

@Sadegh_Hedayat


هر چه انسان تر باشیم،زخمها عمیق تر خواهند بود
هر چه بیشتر دوست بداریم،بیشتر غصه خواهیم داشت
بیشتر فراق خواهیم کشید
و تنهایی هایمان بیشتر خواهد شد


#اوریانا_فالاچی

@Sadegh_Hedayat©


قادر نيستم جيزى را پنهان، بيشگيرى يا توجيه كنم؛و درعوض همانطور كه زمين رعدوبرق را می‌پذيرد، من هم اجبارأ می‌بذيرم كه همه چيز بر سرم فرود بيايد.

#کافکا

@Sadegh_Hedayat


‏چه روزهای کثیفی!
‏خورشید هر روز در چرک و خون طلوع می‌کند و در لجن مرداب غروب می‌کند. صبح‌ها دلم نمی‌خواهد بیدار شوم و شب‌ها نمی‌توانم درست بخوابم.
‏روزم در دل‌مشغولی و شبم در خواب و بیدار می‌گذرد‌.

#شاهرخ_مسکوب
@Sadegh_Hedayat


چگونگی ساخت فیل توسط خالق اف :


خالق اُف : برو آن چهارتا کُندهٔ درخت را از گوشهٔ اطاق بیاور .
جبرائیل پاشا : برای پاهای فیل ؟
خالق اُف : آفرین - تو هم هوشت روان شده !
( جبرائیل پاشا میرود کُنده های درخت را می آورد و در گِل میمالد )
خالق اُف : حالا بیار فرو بکن در چهارگوشهٔ این گِل ( تودهٔ گِل را نشان میدهد )
خالق اُف : کله اش را هم بیاور به گردنش بچسبان - آن گلوله گِل را ( اشاره ) بده !
( جبرائیل پاشا اطاعت میکند )

خالق اُف : ( میخندد ) جبرائیل پاشا فکر خوبی برایم آمد . آن « لولهٔ بخاری را هم بیاور فرو کن در کله اش ! » حالا هوا گرم شده ، احتیاجی به بخاری نداریم و دوتا نان لواش هم از توی سفره بیاور بچسبان به دو طرف کله اش - البته میدانی که اعضای جانوران باید از روی قرینه باشد و هر عضوی که طاق است در میان قرار گیرد .
جبرائیل پاشا : اطاعت میشود !

( خالق اُف میرود از روی میز یک نی هفت بند برمیدارد . سر آنرا میگذارد زیر دُم فیل و در آن میدَمَد . جبرائیل پاشا هم دستش را بکمرش زده تماشا میکند . ناگاه تمام تودهٔ گِل به تکان میاید . خالق اُف نی را برداشته پس پس میرود . فیل خُرطوم خود را تکان میدهد . از جا جست میزند و خُرناس شدیدی میکشد . خالق اُف یکمشت یونجه در دست گرفته جلو فیل میرود . فیل خُرناس دیگری میکشد و یونجه را با خُرطوم خود گرفته به هوا پرتاب میکند . خالق اُف با رنگ پریده پس پس میرود ! )

خالق اُف : فیل‌بان را بگویید بیاید و فیل را در پالکی بگذارید و بفرستید روی زمین !

( فیل‌بان با کُلنگ می آید ، سوار فیل میشود و از کارگاه بیرون میروند . خالق اُف آهی کشیده روی صندلی راحتی Rocking chair میافتد ، بعد کیسهٔ توتون خود را درآورده چُپُق چاق میکند و کبریت را با ته کفشش روشن میکند ! )


#افسانه_آفرینش
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©


روشن شود از ریختن اشک،دل ما

ابریم که روشنگر ما در جگر ماست

#صائب_تبریزی

@Sadegh_Hedayat©


چقدر آهنگهای قشنگ در اين دنيا وجود داشت كه من نشنيده بودم، چقدر چهره های زيبا از برابرم گذشتند كه من آنها را نديدم، چقدر روياهای عجيب ديدم كه وقتی از خواب بيدار شدم، هرگز ديگر به يادم نيامد و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد كه تا هميشه خودم را نبخشم.
زندگی يعنی چه؟
هميشه نصفه نيمه، هميشه ناتمام، هميشه ناگهان جايی قطع می شدم ...

#تماماً_مخصوص
#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat


.... و من امروز
ساندویچ فراموش شده‌ی دیروز را می‌خورم.
صبح آرام روز جمعه
یک لنگه کفشم، یک گوشه‌ی اتاق راست ایستاده
و لنگه‌ی دیگر به پهلو افتاده است.
بله
بعضی زندگی‌ها
برای هدر دادن آفریده شده‌اند...

#چارلز_بوكفسكى

@Sadegh_Hedayat


نميدانم چطور است بعضي اشخاص به اولين برخورد، جان در يـك قالـب ميشـوند، بـ ه قـول عـوام جـور و اخـت
ميآيند و يكبار معرفي كافي است براي اينكه يكديگر را هيچوقت ف راموش نكننـد در صـورتيكه بـر عكـس بعضـي 
ديگر با وجوديكه مكرر بهم معرفي ميشوند و در مراحل زندگي سر راه يكديگر واقـع مـي گردنـد، هميشـه از هـم 
گريزان هستند، ميان آنها هرگز حس همدردي و جوشش پيدا نميشود و اگر در كوچه هم بهم بر بخورند ، يكديگر 
را نديده مي گيرند. دوستي بي جهت ، دشمني بي جهت!

#صادق_هدایت
#دن‌ژوان_کرج
@Sadegh_Hedayat


از بوف کور صادق هدایت چند سال می گذرد ، پنجاه و خرده ای می گذرد . هنوز روشنفکران مملکت نمی دانند بوف کور راجع به چی نوشته شده و واقعا توش سرگردان می شوند .
من خیلی ها را دیدم که آمده اند پیش من و گفته اند ما چیزی نفهمیدیم .
پس این خیلی عقب است دیگر ، اگر نسل قبل را می شناخت ، اگر می دید ما از لحاظ داستان نویسی چقدر ضعیف هستیم ، آن وقت می فهمید که صادق هدایت چقدر بزرگ است .


#نصرت_رحمانی

@Sadegh_Hedayat©


چه می‌شود کرد؟ غذایمان را هم نمی‌توانیم تغییر بدهیم، چه برسد به قضا!

#نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


خیلی مضحک و عجیب است که اشخاصی را در کشوری که کوس آزادی و دموکراسی می زند به جرم داشتن افکار شخصی بر خلاف قانون و انسانیت بی خود و بی جهت شکنجه بدهند.

#نامه_به_عبدالحسین_نوشین
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©


اینک منم، که این کوه را بر دوش می‌کشم؛ و زیر پای من شهری؛ و مردمان خوابند. مردگان جاودانه خوابند؛ و منم تنها با غریو گنگ خود مانده. به یاد می‌آورم آن توفنده مرگبادی را که با من گفت:ای اژدهاک تو نخواهی مرد، مگر آنکه یامای خداوند مرده باشد!-و می‌بینم شب را، که با همهٔ سنگینی خود بر من فرود آمده است؛ و من هنوز زنده‌ام!

#بهرام_بیضایی
#سه_برخوانی

@Sadegh_Hedayat©


تمام روز غمگین است. زود خسته می‌شود و خلقش تنگ می‌شود. دستش را روی گلویش می‌گذارد و می‌گوید؛ این‌جاست. رد نمی‌شود.

#تهوع
#ژان_پل_سارتر
@Sadegh_Hedayat


شرزین:
آه شیخ، ریشِ ریا درآمده. روزگاری سخن از خرد گفتم دندانم شکستید و امروز در پی لقمه‌ای قلم می‌تراشم می‌شکنید. چه بنایی می‌‌خواستم برآورم در این ویرانه و چنان کردید که بر پای خویش ایستادن نمی‌توانم و هردَم در ظلمات خندقی یا چاهی فرو می‌افتم؛ و از درد، اندیشه فراموش کرده‌ام.

استاد:
هر چه برآمد از توست شرزین؛ نمی‌شد بگویی غلط کردم؟

شرزین: به خدا می‌گفتم اگر کرده بودم.


طومار شیخ شرزین
#بهرام_بیضایی

@Sadegh_Hedayat©


«واقعی‌ترین و غریزی‌ترین آرزویم این است که هیچ مردی بعد از من دستش به تو نخورد. می‌دانم که ممکن نیست. فقط می‌توانم آرزو کنم که این وجود محشرت را هدر ندهی و تنها به کسی بسپری که واقعا شایسته‌اش باشد.»

#بخشی_از_نامه‌های_عاشقانه_آلبر_کامو_به_ماریا_کاسارس

#آلبر_کامو


@Sadegh_Hedayat


هدایت و تجربه مدرنیته

در تقاطع میان سنت و مدرنیته در تاریخ مدرن خاورمیانه، نسل هایی از روشنفکران قرار دارند، که اگرچه پیش زمینه ها و دیدگاه هاشان متنوع است، تلاش دارند میانجی گذر از وجه سنتی به وجه مدرن اندیشیدن باشند. این روشنفکران تقریبا همواره با آگاهی و وجدانی توصیف می شوند که خشمگینانه مابین دو موضوع در نوسان استه: تصديق مخاطره شکست خوردن از مدرنیته و الزام محال غلبه بر آن برای بسیاری از این روشنفکران، تجريۀ فوق الذکر از مدرنیته به منزله «شوکی» ظاهر می شود که الگویی از «تفرد بخشیدن» را دنبال می کند و نه الگوی خطی پیشرفت یکپارچه این «تفرد بخشیدن» با معنایی از «بلوغ» مشخص می شود، با فرایندی که به نوبه خود تفکری انتقادی و فروپاشي هاله جادویی را سبب می شود. بنابراین، هر گونه تجربه مدرنیته برای هر یک از روشنفکران شامل تنگناهای مشخص خاص خود است.

در خاطر داشته باشید، وقتی پای بحث درباره تجربۀ مدرنیته به میان می آید، درون چهارچوب هر یک از این زندگی های
روشنفکری است که پی گرفته می شود. روشنفکران ایرانی، برای اولین بار در اواخر قرن نوزدهم با این تنگناها رو در رو شدند، در خلال دوره ای صد و پنجاه ساله (۱۹۹۰. ۹۸۴) تفکر آرمانشهرانه (یا اتوپیایی) نقشی مرکزی ایفا کرده هم در زندگی و آثار روشنفکران ایرانی و هم در تنگناهایی که در فرایند مدرنیزاسیون درگیر آن بودند. همین تفکر آرمانشهرانه کمابیش به عنوان بیانی منسجم از سنت های متفاوت اندیشه ظاهر شد، سنت هایی که در تصورات و بصیرت های خاص گذشته و آینده ریشه داشت. در طول این دوره زمانی پرسش هایی که ناگزیری تاریخی، تصویر تکنولوژیکی و هماهنگی منطقی ارزش ها را در سیستم بیگانه برای روابط تاریخی مدنظر قرار می دادند، در مرکز بخشهای روشنفکری بودند.

#رامین_جهانبگلو
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.