آرشیو گروه مباحث اسلام آیین خِرد


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


💠آرشیو کنفرانس و مناظرات مجموعه علمی تحقیقاتی "بقیع"

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
خسته نباشید


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
خب دوستان از صبر و حوصله شما سپاسگزارم


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
سخن آخر اینکه:
دوستان❗️❗️❗️❗️


وجود مقدس حضرت ابوطالب حانی رسول اکرم بود تا او بتواند دین مقدس اسلام رو بر مردم عنوان کند،


🔺اما بودن افراد ضعیف و بی پناهی که به سبب اسلام آوردن و یکتا پرستی جان خود را از دست دادند مانند (یاسر و سمیه) نخستین شهدای صدراسلام
◾️◾️◾️◾️◾️


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🌕پیامبر هنگام خروج از خانه، علی(ع) را همراه خود نمود و چون کودکان فریب خورده و مغرور به سوی پیامبر سنگ انداختند,
علی علیه السّلام آنان را گوشمالی داد.

🌐کودکان درحالی که گریه می‌کردند نزد پدران خود بازگشتند و از علی علیه السّلام شکایت کردند و به این ترتیب, از آزار کودکان جلوگیری شد.
💠💠💠


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
✍پیامبر با توجه به این که آنان کودک بودند و علی در سنین جوانی بود، او را مأمور کرد تا با رفتار مناسب از آنها جلوگیری کند.

🔸 علی علیه السّلام به پیامبر عرض کرد: «هنگامی که از خانه بیرون می‌روید مرا نیز با خود ببرید.


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🔶مشرکین مکه به سبب حمایت‌های آشکار ابوطالب از پیامبر, دیگر جرأت آزار گستاخانه پیامبر را نداشتند؛
👈اما پس از مرگ حضرت ابوطالب، گروهی از کودکان را فریب دادند تا پیامبر را سنگباران کنند.💎💎


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
📜آن گاه حمزه با صدایی رسا گفت:
«آگاه باشید که حمزه به محمد ایمان آورده و از این پس از او دفاع خواهد کرد».

🔷🔷 گروهی از مردان قبیله« بنی مخزوم» خواستند تا ابوجهل را یاری کنند،
اما ابوجهل گفت: او را رها کنید؛من به برادرزاده اش ناسزا گفتم, درحالی که حمزه به او ایمان آورده است.


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🔺ابوجهل که از هیبت حمزه به وحشت افتاده بود, هم چنان خاموش بود.

دیگران هم وحشت زده به او نگاه می‌کردند.

👈 حمزه، کمان سنگینش را بالا برد و با یک حرکت نیرومند آن را بر سر ابوجهل کوبید؛چنان که سر ابوجهل مغرور شکست و در برابر دیگران حقیر شد و جرأت پاسخ گویی نداشت.


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
✔️حمزه که جوانمردی رشید و دلاور بود,
از این خبر برآشفت و یکسره به مسجدالحرام رفت و سراغ ابوجهل را گرفت.


🔺 ابوجهل در جمع بزرگان قبیله«بنی مخزوم»نشسته بود و به بیهوده گویی مشغول بود.


🔸حمزه که خشمگین بود, جمعشان را شکافت و تا نزد ابوجهل پیش رفت و در حالی که با قامت رشیدش بر ابوجهل مسلط بود, به او گفت:
شنیده‌ام که امروز گستاخی کرده ای و برادرزاده عزیزم محمد را دشنام داده ای؟!


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🔷چند تن از مسلمانان که شاهد این گستاخی بودند، خواستند که با ابوجهل برخورد کنند,
اما پیامبر اجازه نداد؛زیرا در آن زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله مأمور به مدارا بود.



💎هنگام عصر فرا رسید، حمزه عموی پیامبر درحالی که سوار بر اسب بود، با نشاط و شادمانی از شکار باز می‌گشت.

🔺شخصی خود را دوان دوان به او رساند و جریان گستاخی ابوجهل را با ناراحتی به حمزه گفت.


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🌕روزی پیامبر بر سنگ‌های کوه صفا نشسته بود و خانه خدا را نظاره می‌کرد.

🔺ابوجهل نزد او آمد و تا آن جا که می‌توانست به پیامبر صلّی الله علیه و آله دشنام داد و ناسزا گفت و اهانت کرد.


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🔺 مشرکان آثار خشم را بر چهره ابوطالب دیدند.

🔸 ابوطالب به حمزه گفت:
شکمبه را بر سبیل همه این مشرکان بمال، و حمزه با جرأت تمام سبیل یک یک آنان را با شکمبه آلوده کرد.

🔶 آن گاه ابوطالب رو به پیامبر کرد و گفت: این است ارزش و موقعیت تو در نزد ما


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🔷پیامبر نزد عمویش آمد و به او گفت: عموجان! ارزش و موقعیت مرا در نزد خود چگونه می‌بینی؟
🔶ابوطالب گفت: ای برادرزاده! مگر چه شده؟

پیامبر ماجرای گستاخی و بی ادبی مشرکان و آزار آنان را بیان کرد.


🔶 ابوطالب برادرش (حمزه) را طلبید و شمشیر به دست گرفت و به حمزه فرمود:
شکمبه را بردار؛

🔸آن گاه ابوطالب به اتفاق حمزه و پیامبر صلّی الله علیه و آله نزد مشرکان که در کنار کعبه نشسته بودند آمدند.


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
✍روزهای اولی بود که دعوت به اسلام آشکار شده بود.
پیامبر صلّی الله علیه و آله در حالی که لباس مرتب و پاکیزه پوشیده بود،
طبق معمول برای عبادت و دعوت مردم به اسلام، کنار خانه خدا آمد.
👈مشرکان کینه توز، شکمبه شتری را برداشته و آن گاه که پیامبر در سجده بود, بر سر او افکندند.🔺🔺🔺🔺🔺


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
📜حضرت ابوطالب ماجرا را به پیامبر گفت،

🔷 اما پیامبر فرمود: «من از جانب خداوند مأمور هستم و نمی توانم از فرمان او سرپیچی کنم».

👈حضرت ابوطالب سخن پیامبر را به مشرکان رساند.
آنان به ابوطالب گفتند:
🔺تو سرور ما هستی؛محمد را در اختیار ما بگذار تا او را بکشیم؛🗡
🔺آن گاه تو بر ما حکومت کن.



✍ابوطالب پیشنهادشان را رد کرد و به آنها چنین پاسخ داد:
«من از برادر زاده ام محمد تا سر حد کشته شدن دفاع می‌کنم و در این راه, از فرزندان و بستگانم چشم می‌پوشم».


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
♦️مشرکان مکه که دعوت آشکار حضرت محمد را شاهد بودند,
نزد عمویش ابوطالب آمده و به او گفتند:
🔸 ای ابوطالب! برادرزاده ات ما را بی خرد می‌خواند و به خدایان ما بدگویی می‌کند؛
🔺 جوانان ما را به تباهی کشانده و در میان ما تفرقه انداخته است.
🔺 اگر فقر و نادانی، او را بر این کار واداشته, برای او اموال بسیاری جمع می‌کنیم تا از همه ما ثروتمندتر گردد و هر دختری از قریش را که بخواهد به همسری او درمی آوریم.
🔺🔺🔺🔺


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
📜 پیشنهادها🔰🔰


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
✍آزار خاندان ابولهب چنان بالا گرفت که خدای متعال آنان را در سورۀ«مَسَد»چنین سرزنش کرد:

👈 «بریده باد دو دست ابولهب؛مال و ثروتی که به دست آورد او را سود نبخشد؛به زودی وارد آتشی پرشعله شود؛و همسرش نیز داخل آتش شود, درحالی که هیزم بر پشت خود دارد و بر گردنش طنابی از لیف خرماست».


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
✍حضرت خدیجه، گاه می‌دید که شب هنگام، زنی خار و خاشاک در بغل گرفته و دزدانه راه می‌رود و آن چه را در بغل دارد، بر در خانه رسول الله صلّی الله علیه و آله می‌ریزد و می‌گریزد.


🔺 این زن کسی جز«اُم جمیل»همسر ابولهب نبود.🔺


ابوالفضل ملک محمدی dan repost
🔺آزاردهندگان، پیامبر را حتی در خانه اش آسوده نمی گذاشتند و خانه اش را از بالای دیوار به هنگام تلاوت قرآن سنگ باران می‌کردند
یا بر در خانه اش خار و خاشاک و زباله می‌ریختند.💎💎💎

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

48

obunachilar
Kanal statistikasi