ابوالفضل ملک محمدی dan repost
✔️حمزه که جوانمردی رشید و دلاور بود,
از این خبر برآشفت و یکسره به مسجدالحرام رفت و سراغ ابوجهل را گرفت.
🔺 ابوجهل در جمع بزرگان قبیله«بنی مخزوم»نشسته بود و به بیهوده گویی مشغول بود.
🔸حمزه که خشمگین بود, جمعشان را شکافت و تا نزد ابوجهل پیش رفت و در حالی که با قامت رشیدش بر ابوجهل مسلط بود, به او گفت:
شنیدهام که امروز گستاخی کرده ای و برادرزاده عزیزم محمد را دشنام داده ای؟!