بنویس :) dan repost
💠عاشق همه شخصیتهای خود بشوید.💠
🖌|• اغلب فیلمهایی را میبینیم که تمام شخصیتهای آن فوقالعادهاند... بهجز یکی که مزخرف از آب درآمده.
🖊|• از خود میپرسیم چرا، تا اینکه در مییابیم نویسنده از این شخصیت متنفر است و هیچ فرصتی را برای تحقیر کردن و توهین به او از دست نداده است.
🔖|• هرگز این مسئله را درک نکردهام. چطور ممکن است نویسنده از شخصیت خودش متنفر باشد؟ شخصیتها حکم بچههای او را دارند. چطور میتواند از آفریده خودش متنفر باشد؟
📓|• همۀ مخلوقات خودتان را در آغوش بگیرید، خصوصاً آدمهای بد و منفور را، آنها هم مثل بقيه مستحق عشق و محبتاند.
📽|• مسلماً هرت و کامرون شخصیت ترمیناتور را دوست داشتهاند. به کارهای جالبی که برای او کردهاند دقت کنید:
🕯|• اگر نمیتوانید دوستشان داشته باشید آنها را وارد داستان نکنید. به عبارت دیگر اجازه ندهید علاقه یا بیزاری شما از یک شخصیت باعث خلق ملودرام یا کلیشه شود. همه آنها را دوست بدارید بیآنکه عقل و منطق را فراموش کنید.
منبع: «داستان» اثر رابرت مککی✍
✏️ @benevis_s
🖌|• اغلب فیلمهایی را میبینیم که تمام شخصیتهای آن فوقالعادهاند... بهجز یکی که مزخرف از آب درآمده.
🖊|• از خود میپرسیم چرا، تا اینکه در مییابیم نویسنده از این شخصیت متنفر است و هیچ فرصتی را برای تحقیر کردن و توهین به او از دست نداده است.
🔖|• هرگز این مسئله را درک نکردهام. چطور ممکن است نویسنده از شخصیت خودش متنفر باشد؟ شخصیتها حکم بچههای او را دارند. چطور میتواند از آفریده خودش متنفر باشد؟
📓|• همۀ مخلوقات خودتان را در آغوش بگیرید، خصوصاً آدمهای بد و منفور را، آنها هم مثل بقيه مستحق عشق و محبتاند.
📽|• مسلماً هرت و کامرون شخصیت ترمیناتور را دوست داشتهاند. به کارهای جالبی که برای او کردهاند دقت کنید:
ترمیناتور در اتاق یک مسافرخانه چشم صدمهدیده خود را با چاقو ترمیم میکند. کنار سینک دستشویی میایستد، کره چشم خود را از حدقه در میآورد، آن را به داخل آب میاندازد، خون را با حوله پاک میکند، برای مخفی کردن سوراخ عینک به چشم میزند، سپس به آینه نگاه میکند و موهای آشفته خود را صاف میکند. بیننده با حیرت میاندیشد «او همین حالا کره چشمش را از حدقه بیرون آورد اما بازهم به سر و وضع ظاهرش اهمیت میدهد. او احساس غرور میکند!» در همین موقع صدای در به گوش میرسد. وقتی او به سمت در رو بر میگرداند دوربین در نقطهٔ دید او قرار میگیرد و ما صفحه کامپیوتر او را به صورت تصویر مضاعف بر روی در میبینیم. روی صفحه فهرستی از پاسخهای ممکن به کسی که در میزند حک شده است: «گمشو»، «لطفاً بعداً تشريف بياريد»، «بزن به چاک»، «بزن به چاک آشغال». در حالی که او مشغول تصمیمگیری است فلش روی صفحه بالا و پایین میرود تا اینکه روی «بزن به چاک آشغال» توقف میکند. آدم آهنیای که قریحه طنز دارد. حالا این هیولا به مراتب هولناکتر شده است زیرا به یمن این لحظات ما نمیدانیم چه انتظاری از او داشته باشیم و لذا همواره بدترین را پیشبینی میکنیم.🕰|• فقط نویسندگانی که عاشق شخصیتهای خود هستند چنین لحظاتی را کشف میکنند.
🕯|• اگر نمیتوانید دوستشان داشته باشید آنها را وارد داستان نکنید. به عبارت دیگر اجازه ندهید علاقه یا بیزاری شما از یک شخصیت باعث خلق ملودرام یا کلیشه شود. همه آنها را دوست بدارید بیآنکه عقل و منطق را فراموش کنید.
منبع: «داستان» اثر رابرت مککی✍
✏️ @benevis_s