مثل یک پروانه پشتِ شیشه پرپر میزنم
در خودم محبوسم و با مشت بر در میزنم
ماندهام در حسرت پرواز و محضِ دلخوشی
روی کتفم نقشی از بال کبوتر میزنم
گاهگاه از فرط دلتنگی به یاد دوستان
شانههایم را خودم از پشت خنجر میزنم...
باز هم با دیگران میگویم از احساس ِخود
باز هم با اَرّهها حرف از صنوبر میزنم...
«یاری اندر کس نمیبینم» ولی خواهید دید
میرسد روزی که تنهایی به لشکر میزنم
دور اگر این بار دست ما بیفتد شک نکن!
میبرم پیمانه را بالای منبر میزنم...
#مهدی_دهاقین
@Poem7011
در خودم محبوسم و با مشت بر در میزنم
ماندهام در حسرت پرواز و محضِ دلخوشی
روی کتفم نقشی از بال کبوتر میزنم
گاهگاه از فرط دلتنگی به یاد دوستان
شانههایم را خودم از پشت خنجر میزنم...
باز هم با دیگران میگویم از احساس ِخود
باز هم با اَرّهها حرف از صنوبر میزنم...
«یاری اندر کس نمیبینم» ولی خواهید دید
میرسد روزی که تنهایی به لشکر میزنم
دور اگر این بار دست ما بیفتد شک نکن!
میبرم پیمانه را بالای منبر میزنم...
#مهدی_دهاقین
@Poem7011