آنا جانکم، صنمِ من، معبودم، نازنینِ پاک و پاکیزهام، فراموشم نکن. لابد میگویی معبود و صنم کدام است؟! بله، تو معبود منی! هر ذره از وجودت، تن و جانت برایم مقدس است و میبوسمت، چون به من تعلق داری! تا دیدار؛ دیداری که نمیدانم چه وقت خواهد بود. همه چیز را برایم مفصل و با جزئیات کامل بنویس. بنویس چه لباسی تنت بود.
جلوت زانو میزنم و پایت را میبوسم، بارها این حال را تصور میکنم و لذت میبرم. بچهها را دعای خیر میکنم و میبوسم. از من بگو برایشان، آنا جان! باز هم میبوسمت، هر دم و لحظه میبوسمت، نامهات را میبوسم، همان نامه دومت را پنجاه بار بوسیدم.
قربانت، داستایفسکی تو.
@OfficialEhsasat |فئودور داستایفسکی
جلوت زانو میزنم و پایت را میبوسم، بارها این حال را تصور میکنم و لذت میبرم. بچهها را دعای خیر میکنم و میبوسم. از من بگو برایشان، آنا جان! باز هم میبوسمت، هر دم و لحظه میبوسمت، نامهات را میبوسم، همان نامه دومت را پنجاه بار بوسیدم.
قربانت، داستایفسکی تو.
@OfficialEhsasat |فئودور داستایفسکی