اجازه میدهیم عشقی بزرگ، بهخاطر یک کدورت کوچک دچار عفونت و زوال شود و به محاق برود چون کدورت را زود حل و فصل نکردیم. نگفتیم "ببخشید. اشتباه کردم". مثل کارتونهاست که گلولهی برفی کوچکی احمقانه از دامنهی برفی قِل میخورد پایین هیچکس جلویش را نمیگیرد، بزرگتر میشود مثل هیولا میشود آخر به کسی میخورد یا به خانهای میخورد و خرابش میکند. بدیش این است: عشقی که سالها قبل از دست رفت، تو را خانهخراب کرده بود و نمیدانستی. حیف بود.