بعد از «جان لاک» که معتقد بود انسان به صورت لوح سفید به دنیا میاد و تجربه و محیط نقش خیلی پررنگی در کاراکتر انسان دارند، تحقیقات جدیدتر بیشتر رفته سمت سیستمهای اولیه ذهنی. که انگار انسان با یه تنظیمات اولیه و ستینگ پیشساخته به دنیا میاد و به شکل سازمانیافته آمادهٔ دریافت و پردازش اطلاعات حسیه! یعنی مغزِ ما از همون لحظه اول آماده یادگیری، پردازش زبان، درک الگوهای محیطی و حتی درک فیزیکه! اینارو بذارید کنار چیزهایی که در اثر تکامل از ابتدا درون ما هست مثل انواع ترسها، توانایی تشخیص چهره، برقراری ارتباط اجتماعی و حتی استعدادهای ریاضی. و از طرف دیگه امثال نوام چامسکی که معتقد بودن ما با توانایی یادگیری زبان به دنیا میایم و این جزو ساختارهای درونی ماست. فروید و ادامه دهندگانش هم معتقد بودن ما از همون لحظه تولد، ایگو و سوپرایگو و تمایلات اولیه و پیوندهای عاطفی داریم که بقیه روابطمون روی اونا بنا میشه. پس الان در سال ۲۰۲۵ میشه گفت تجربهها آغاز قضیه نیستن و ستینگ اولیهشون از قبل روی ما نصب شده و تجربههای بعدی فقط به عنوان تقویت و بهبود اون ساختارها عمل میکنن! یا به عبارت دیگه محیط فقط عاملی برای بهبود این استعدادهاست، نه خلق اولیهشون!