✔️ حکایت پاک رفتن”
گفت: در چه کاری؟!
گفتمش: واقعاً میخواهی بدانی؟!
با شور و شوق گفت ؛ آری.
مصمم گفتم ؛ دارم برای مرگ آماده میشوم.
خودم را برایش زیبا میکنم.
پاک میکنم.
پاک از همهچیز.
" زیرا قصد بازگشت به دنیای شما را ندارم".
من دگر به این دنیا باز نمیگردم.
پس باید همهٔ بارها را در همینجا خالی کنم.
باید سبک شوم.
زیرا قصد بردن هیچ داشتهای را ندارم.
حتی نمیخواهم آگاهیها و دانستگیهای خود را با خود ببرم. نه آرزویی با خود میبرم و نه خواستهای.
گذشته که جای خود را دارد!
و دقیقاً از این روست که "خداحافظی" را ذکر هر روزهٔ خود کردهام و آن را نثار تمام این هستی رنگارنگ میکنم.
خداحافظ !
https://t.me/+a9Kx3TtvWJQ0Mzc0
گفت: در چه کاری؟!
گفتمش: واقعاً میخواهی بدانی؟!
با شور و شوق گفت ؛ آری.
مصمم گفتم ؛ دارم برای مرگ آماده میشوم.
خودم را برایش زیبا میکنم.
پاک میکنم.
پاک از همهچیز.
" زیرا قصد بازگشت به دنیای شما را ندارم".
من دگر به این دنیا باز نمیگردم.
پس باید همهٔ بارها را در همینجا خالی کنم.
باید سبک شوم.
زیرا قصد بردن هیچ داشتهای را ندارم.
حتی نمیخواهم آگاهیها و دانستگیهای خود را با خود ببرم. نه آرزویی با خود میبرم و نه خواستهای.
گذشته که جای خود را دارد!
و دقیقاً از این روست که "خداحافظی" را ذکر هر روزهٔ خود کردهام و آن را نثار تمام این هستی رنگارنگ میکنم.
خداحافظ !
https://t.me/+a9Kx3TtvWJQ0Mzc0