معانی متفاوت 🔥 Fire
@LearnEnglishbymaryprnmt
Fire:
1. آتش (اسم - noun)
• معنی: شعله یا سوختن مواد
• مثال:
• The fire is burning in the fireplace.
• (آتش در شومینه در حال سوختن است.)
2. شلیک کردن (فعل - verb)
• معنی: شلیک کردن گلوله یا موشک
• مثال:
• The soldiers were ordered to fire at the enemy.
• (به سربازان دستور داده شد که به سمت دشمن شلیک کنند.)
3. اخراج کردن (فعل - verb)
• معنی: از کار برکنار کردن
• مثال:
• He was fired for being late too often.
• (او به دلیل زیاد دیر آمدن اخراج شد.)
4. هیجان دادن / انگیزه دادن (فعل - verb)
• معنی: ایجاد هیجان یا انرژی در کسی
• مثال:
• His speech fired up the crowd.
• (سخنرانی او جمعیت را هیجانزده کرد.)
5. تحت فشار یا در شرایط سخت بودن (عبارت - idiom)
• عبارت: under fire (زیر فشار یا انتقاد)
• مثال:
• The government is under fire for its new policies.
• (دولت به خاطر سیاستهای جدیدش تحت انتقاد است.)
@LearnEnglishbymaryprnmt
Fire:
1. آتش (اسم - noun)
• معنی: شعله یا سوختن مواد
• مثال:
• The fire is burning in the fireplace.
• (آتش در شومینه در حال سوختن است.)
2. شلیک کردن (فعل - verb)
• معنی: شلیک کردن گلوله یا موشک
• مثال:
• The soldiers were ordered to fire at the enemy.
• (به سربازان دستور داده شد که به سمت دشمن شلیک کنند.)
3. اخراج کردن (فعل - verb)
• معنی: از کار برکنار کردن
• مثال:
• He was fired for being late too often.
• (او به دلیل زیاد دیر آمدن اخراج شد.)
4. هیجان دادن / انگیزه دادن (فعل - verb)
• معنی: ایجاد هیجان یا انرژی در کسی
• مثال:
• His speech fired up the crowd.
• (سخنرانی او جمعیت را هیجانزده کرد.)
5. تحت فشار یا در شرایط سخت بودن (عبارت - idiom)
• عبارت: under fire (زیر فشار یا انتقاد)
• مثال:
• The government is under fire for its new policies.
• (دولت به خاطر سیاستهای جدیدش تحت انتقاد است.)