معرفی کتاب عامه پسند اثر چارلز بوکوفسکی
«عامهپسند» را بهترین رمان «چارلز بوکوفسکی» شاعر و نویسنده معاصر آمریکائی – آلمانی میدانند. هرچند با مطالعه این رمان مشاهده میکنیم با تعریف یک رمان مواجه نیستیم ولی به قول منتقدین این اثر را میتوان تلاش خوبی از بوکوفسکی برای خلق یک رمان دانست. بوکوفسکی به نظر میرسد در عامهپسند بیشتر به هجو رمان میپردازد ا روایت یک داستان کلاسیک. او ترکیبی از گزارشهای روزانه را به نظمدر آورده و با توجه به شغل شخصیت اصلی داستان که یک کارآگاه خصوصی است فضای یک قصه پلیسی را خلق میکند. البته کارآگاه بوکوفسکی با کارآگاههای رمانهای پلیسی مشهور جهان متفاوت است. او شخصی ناتوان، پیر، از کار افتاده و پرخاشگر است که هیچ نبوغ و یا زیرکی در حل معماهایش دیده نمیشود ولی با کمک شانس و شخصیتهای فانتزی قصه، گرههای داستان باز میشوند. گرههایی که گرههم نیستند و معماها نیز بیشتر شبیه هیچاند!
بوکوفسکی چندی بعد از نوشتن این کتاب مرگ به سراغش میآید. ولی نکته جالب اینکه در جای جای این کتاب بوی مرگ حس میشود. یکی از شخصیتهای اصلی داستان بانوی مرگ است. خود کارآگاه نیز بارها به وجود مرگ اشاره میکند:
"لعنتی مرگ همه جا حاضر بود. انسان, پرنده, چرنده, خزنده, جونده, حشرات, ماهیها، هیچ کدام شانسی ندارند. از حالا آخر بازی معلوم است. نمیدانستم چه کارش کنم. افسرده شدم. پسرک مسئول خواروبار را میبینم که دارد خرت و پرتهایی که سفارش دادم را بستهبندی میکند و بعد همراه کاغذ توالت و آبجو و سینهی مرغ در قبر خودش دفن میشود."
«عامهپسند» را بهترین رمان «چارلز بوکوفسکی» شاعر و نویسنده معاصر آمریکائی – آلمانی میدانند. هرچند با مطالعه این رمان مشاهده میکنیم با تعریف یک رمان مواجه نیستیم ولی به قول منتقدین این اثر را میتوان تلاش خوبی از بوکوفسکی برای خلق یک رمان دانست. بوکوفسکی به نظر میرسد در عامهپسند بیشتر به هجو رمان میپردازد ا روایت یک داستان کلاسیک. او ترکیبی از گزارشهای روزانه را به نظمدر آورده و با توجه به شغل شخصیت اصلی داستان که یک کارآگاه خصوصی است فضای یک قصه پلیسی را خلق میکند. البته کارآگاه بوکوفسکی با کارآگاههای رمانهای پلیسی مشهور جهان متفاوت است. او شخصی ناتوان، پیر، از کار افتاده و پرخاشگر است که هیچ نبوغ و یا زیرکی در حل معماهایش دیده نمیشود ولی با کمک شانس و شخصیتهای فانتزی قصه، گرههای داستان باز میشوند. گرههایی که گرههم نیستند و معماها نیز بیشتر شبیه هیچاند!
بوکوفسکی چندی بعد از نوشتن این کتاب مرگ به سراغش میآید. ولی نکته جالب اینکه در جای جای این کتاب بوی مرگ حس میشود. یکی از شخصیتهای اصلی داستان بانوی مرگ است. خود کارآگاه نیز بارها به وجود مرگ اشاره میکند:
"لعنتی مرگ همه جا حاضر بود. انسان, پرنده, چرنده, خزنده, جونده, حشرات, ماهیها، هیچ کدام شانسی ندارند. از حالا آخر بازی معلوم است. نمیدانستم چه کارش کنم. افسرده شدم. پسرک مسئول خواروبار را میبینم که دارد خرت و پرتهایی که سفارش دادم را بستهبندی میکند و بعد همراه کاغذ توالت و آبجو و سینهی مرغ در قبر خودش دفن میشود."